ماه عسل در کوالالامپور و لنکاوی
برنامه ریزی سفر ما اوایل اردیبهشت 96 شروع شد که در واقع ماه عسل ما هم به حساب میاومد و 10 خرداد پرواز ما بود. به نظر من دوران برنامه ریزیهای سفر جذابیتی به اندازه خود سفر دارند. بنابراین شاید از حدود یک ماه قبل از سفر، خوندن مطالب و سفرنامه های سایت لست سکند رو شروع کردم. شاید حداقل 10 سفرنامه خوندم و نکات ریز و مهم اونها رو توی یک سررسید نوشتم. کار به جایی رسیده بود که قبل از رفتن به سفر من و شوهرم میتونستیم به یه مالایی آدرس مکانهای مهمشون رو با مترو و مونوریل و اتوبوس بدیم!
از همون موقع قصد نوشتن سفرنامه بعد از بازگشت رو داشتم. ولی توی مالزی متوجه شدم چقدر نکات جذاب و جالبی وجود دارن که توی بیشتر سفرنامه ها پرداخته نشده و خیلی ها فقط جزییات کارهایی که انجام دادن و روشهای رفت و آمد رو نوشتند (که البته برای ما بسیار مفید بود). اما این بار من سعی میکنم به جزییاتی بپردازم که دونستنشون هم جالب و هم لازم هستند.
مساله اولی که ما برخوردیم انتخاب مقصد بود. مالزی (کوالالامپور و لنکاوی) یا پوکت. در این مرحله شروع به تحقیق از افرادی کردم که هر دوتا رو مسافرت رفته باشند. در نهایت با توصیه هر سه شخصی که این ویژگی رو داشتند ما مالزی رو انتخاب کردیم. یکی از مهمترین دلایل، مدرنتر بودن کوالالامپور نسبت به پوکت بود که یه شهر غیر اصلی تایلند هست. دیگری هم اینکه مالزی در واقع سفر به سه جا حساب میشد! هند،چین و خود مالزی. این مساله رو به خاطر فرهنگ سه گانه مالزی میگم. مساله آخر هم اینکه سکوت و آرامش لنکاوی از پوکت که خیلی پرتوریسته بیشتر بود. در واقع ما هم به یه شهر مدرن میرفتیم هم به یه شهر ساحلی آروم. واحد پول مالزی هم رینگت هست که توی تاریخ سفر ما حدود 883 تومن میشد. هزینه هار و تا جای ممکن به جای رینگت به تومان میگم. چون موقع خوندن سفرنامه های دیگران مرتب در حال تبدیل واحد توی ذهنم بودم! درضمن از چن دسال پیش تا به حال هزینه ها تفاوت چندانی نداشته. اینطوری یه برآورد هزینه حدودی توی ذهن خواننده ها شکل میگیره!
در بخش انتخاب هتل تصمیم گرفتیم کوالالامپور 4 ستاره باشه و لنکاوی 5 ستاره و لاکچری و کنار ساحل. در انتخاب هتل کوالالامپور حتما و حتما نزدیک بودن به برج های پتروناس رو فراموش نکنید. همسفرهای ما که این مساله رو دقت نکرده بودند خیلی دچار مشکل رفت و آمد میشدند. هتل ایمپیانا تا برج های دوقلوی پتروناس 10 دقیقه پیاده روی داشت و جزو بهترین 4 ستاره ها در سایت تریپ ادوایزر بود. هتل آندامان هم توی لنکاوی انتخاب کردیم که در واقع جزو معدود هتلهای عالی و لاکچری لنکاوی بود. به علت اینکه ویو ساحلی 4-5 میلیون افزایش هزینه داشت ما غیرساحلی رو انتخاب کردیم چون کل هتل توی ساحل قرار گرفته بود. البته در مورد آندامان ما دسترسی به مرکز شهر رو چک نکردیم که بعدا به مشکلاتی خوردیم که خواهم گفت!
البته پرواز و هتل رو از طریق تور رزرو کرده بودیم. پروازها هم از تهران به کوالالامپور و هم بین کوالالامپور-لنکاوی پروازهای ایرایشیا بودند. در کل هزینه هتل و پرواز برای 8 روز و 7 شب حدود 7 میلیون دراومد که بیشتر به خاطر هتل آندامان بود.
وسایل سفر رو حتما طبق لیستی که فکر میکنم توی همین سایت هم موجوده جمع آوری کنید. جزییاتی هست که امکان از قلم افتادن دارند. جزییاتی مثل پماد نیش حشرات یا چتر و خیلی موارد دیگه که لیستهای خیلی طویلی براشون موجوده. البته بین کوالالامپور تا لنکاوی نفری 15 کیلو توی بار میتونید بفرستید. این عدد برای ایران تا کوالالامپور و بالعکس نفری 20 کیلو هست. البته بعدا متوجه شدیم که امکان رزرو بلیت با قیمت بیشتر برای بار تا 30 کیلو هم بوده.
اول از همه بدونید اگر پرواز ایرایشیا رو انتخاب میکنید درسته هزینه کمتری میدید ولی طی سفر کمترین سطح رسیدگی وجود داره. در واقع شعار شرکتشون سفر ارزانه: Everyone Can Fly
پذیرایی در کل 8 ساعت پرواز یه برنج با سه عدد جوجه با آب و برای صبحانه هم یه چیزی شبیه یه مینی پیتزای تا شده با آب! به غیر از اون چایی یا آب یا هر چیز دیگه حین پرواز باید پرداخته بشه. چایی 6 رینگت یا حتی وقتی در حال یخ زدن توی کابین هستید 6 رینگت برای 1 ساعت پتو باید پرداخت کنید!
موقعی که وارد فرودگاه کوالالامپور بشید تازه تفاوت عظمتش رو با فرودگاه ایران متوجه میشید. همه جا پرنور و شلوغ و سرزنده. این اولین تفاوتی بود که مشاهده شد و بعد از اون در تمام طول سفر تفاوتهای جالب دیگه دیده میشد. توی فرودگاه بهتره چیزی نخرید. بهتر از اونا رو تو کل شهر با قیمتهای کمتر هم میبینید. البته ما موقع برگشت توی همون فرودگاه از یه فروشگاه که تخفیف های زیاد خورده بود کفش پوما رو حدود 140هزار تومن خریدیم، دلیلش هم این بود که فرصت نکردیم به فروشگاه میتسویی اوت لت که 15 دقیقه با فرودگاه فاصله داشت بریم و شنیده بودیم اونجا با قیمت های خیلی پایین میشه اجناس عالی اما تک سایز خرید کرد. موقعی که ما به فرودگاه رسیدیم ساعت 12 ظهر بود و بارون میبارید. اینو حتما دقت کنید که اگر میخواید وقت و بی وقت درگیر بارش های شدید مالزی نشید خرداد تیر یا مرداد رو برای سفر انتخاب کنید. از نظر دمایی هیچ فرق بخصوصی وجود نداره. مالزی معمولا روزهای حدود 32-33 درجه داره و شبهای 27-28 درجه. پس فقط به فصل پر باران و کم باران باید دقت کرد.
توی فرودگاه لیدر تور برای ترنسفر به دنبال ما اومده بود توی ون مشخص شد اکثرا زوج های جوان هستیم یا خانواده هایی با بچه های کم سن. تنها زوجی هم نبودیم که برای ماه عسل اومده بودند! لیدر ما که یه خانم حدود 40 ساله بود یه توضیحات کلی راجع به مالزی داد و بعد نوبت ارایه برنامه های گردشی تورشون شد. قیمتهایی که ارائه داد باعث سوت کشیدن مغز کسایی شد که از قبل مثل ما یه تحقیقات اولیه انجام داده بودند. گردشهایی که با حدود نفری 20 رینگت جمع میشد قیمت های 50 و 75 دلاری خورده بود. اکثرا هم متوجه این قضیه شدند و به جز یکی دو خانواده کسی تمایلی برای ثبت نام نشون نداد. رفت و آمد توی مالزی راحت تر از اونیه که مجبور به خرج اینطور هزینه هایی شد. در کل با پرسیدن چند سوال از طرف ما و سایرین متوجه شدم که لیدر اصلا با ما صادق نبود. قیمتهای ورودی ها رو عددهای غیرواقعی بیان کرد یا مثلا وقتی در مورد سرویس اینترنتی تاکسی (مثل اسنپ) سوال کردم، اولش که گفت همچین چیزی وجود نداره. در ادامه فراموش کرد و داشت توضیح میداد که پلیس مالزی اینهارو قبول نداره! ولی برای اطلاع خواننده ها باید بگم سرویس اوبر مثل بیشتر کشورها توی مالزی هم هست با تعداد راننده خیلی زیاد. یه سرویس grab هم دارند که مختص خود مالزیه. با تعداد راننده کمتر اما قیمتهای معمولا ارزانتر از uber. در واقع ما با فهمیدن این موضوع متوجه شدیم نیازی نیست مثل اکثر سفرنامه ها وقتمونو توی منوریل و مترو بگذرونیم. چون گرب قیمتهایی عجیب ارزان داشت! توصیه میکنم به محض دریافت سیمکارت هر دو سرویس رو نصب کنید. یه مقدار GPS توی مالزی به علت ساختمونهای بلند ضعیفه. دقت کنید مبدا رو موقع درخواست تاکسی به درستی تعیین کرده باشید. راننده های مالزی که اکثرا چینی هستند بسیار ضعیف در پیدا کردن شما هستند! ممکنه بعد از سفارش تاکسی ببینید تاکسی داره یه جای دیگه میره و با یه تماس باید براشون شفاف سازی کرد! بسیاری از مواقع قیمت گرب اونقدر پایین میشد که من به همسرم میگفتم بقیه پول رو ازشون نگیر! مثلا مسیری که یک ربع در حال رانندگی بود رو 3-4 رینگت میدادیم. بصورت میانگین با قیمت حدود 10 رینگت میشد مسیرهایی که تاکسی قرمز 35 رینگت میخواستند رو رفت.
در مورد هتل زیاد توضیح نمیدم اما در حد هتل 5 ستاره بود نه 4 ستاره. اینو بعدا تو یه برگه تبلیغات تو خود کوالالامپور دیدم که این هتل رو 5 ستاره گذاشته بودند. در کل با توجه به قیمت عالی بود و پیشنهاد میشه.
اولین مساله که توی خود شهر به چشم میاد بوی خیلی خاص گیاهان تو خیابونه. تقریبا گیاه آشنایی که توی تهران باشه نمیبینید و تمامی اون گیاها باعث بوی بسیار جدید و مطبوعی میشن. خیابونا به طرز اغراق آمیزی سبز هستند و تمیییز. فقط به علت سیستم انگلیسی رانندگی ممکنه اوایل فکر کنید ماشین ها بدون راننده در حال حرکتند! علاوه بر ماشین ها، دستگیره های چرخشی درها و شیر آبها هم برعکس ایران بود. توی تمام لابی هتل یا حتی بوی شامپوهای اتاقها میشد اون بوهای خاص و جالب رو استشمام کرد که تا آخر سفر هم هر بار برای ما جدید بود.
تنها کاری که عصر روز اول میشد انجام داد خیابون گردی بود. به سمت خیابان بوکیت بینتانگ که مرکز شهر محسوب میشه پیاده حرکت کردیم طبق گوگل مپ 20 دقیقه بود و میشد نهار دیر موقعمونو هم بخوریم. از قبل سفر قرار گذاشته بودیم مثل بقیه همش توی فست فودها نباشیم و دنبال تست غذاهای همون کشور باشیم! در همین راستا وارد یه رستوران چینی شدیم. توی مالزی خوشبختانه همه بلدند انگلیسی حرف بزنن. حالا یه مقدار با لهجه. ولی مشکلی برای ارتباط وجود نخواهد داشت. دو تا غذا که از توضیحات زیر غذا مشخص بود بد نیستند سفارش دادیم که خودشون یه پیش غذا رو هم توصیه کردند و اونم گرفتیم. اینجا باید این مساله رو بگم که غذا توی مالزی از ایران ارزونتره. توی یه رستوران شیک ایران شاید نفری 40-50 خرج کنید ولی توی این رستوران چینی با دو غذا و یه پیش غذا و یه قوری چای که خودشون آوردند و نوشابه حدود 60 هزارتومن هزینه شد. اگر تمایل دارید از این نظر کم هزینه تر باشید هم غذاهای خیلی زیادی توی منوها وجود داره. فست فودهای معروف هم که با حدود نفری 7-8 تومن میتونید سفارش بدید. اولین تجربه رستوران چینی ما عالی بود. غذای خوشبو و خوشمزه. طوری که تصمیم گرفتیم تا آخر سفر انواع غذای چینی و ژاپنی رو امتحان کنیم که در ادامه میگم در چه حد پشیمونی به دنبال داشت! طوری که الان میگیم اون رستوران اول چینی نبوده و احتمال زیاد کره ای بوده!
مقصد اصلی ما در اون روز پاساژ Times Square بود. اگر قصد خریدای خوب ولی ارزون دارید این پاساژ رو حتما سر بزنید. برندهای گرونش کمتره ولی برای هم خرید شخصی ارزون و هم سوغاتی حرف نداره. با حدود 30-40 تومن میتونید انواع پیرهنای زنونه و مردونه رو ببینید. خوب بگردید چیزایی پیدا میکنید که از قیمت پایینشون تعجب کنید. فروشگاههای مالزی مثل اکثر فروشگاههای دیگه آفرهای خرید دوتایی خوبی داره که میتونید یکیشو برای خودتون بردارید یکیشم سوغاتی بدید!
حالا یه توضیحات راجع به مردم مالزی هم بدم. اکثر مالایی ها مسلمون هستند. بقیه هم چینی و هندی. در واقع جمع ادیان کاملا متفاوت به خوبی کنار هم زندگی میکنند. مسلمونهای مالزی از نظر حجاب یک تار موی بیرون ندارند ولی خب خیلی از همین خانم ها با موتورسیکلت توی شهر رفت و آمد دارند با لباسهای استین دار و پوشیده. سایر ادیان هم پوششهای عادی شهری دارند و البته هندیها تقریبا اصرار بیشتری به پوشیدن لباسهای کمی سنتی تر دارند. رفتار با توریست ها در حد عالی هست. خیلی از توریستهای مالزی از چین و ژاپن و هند و استرالیا هستند که فاصله کمی با این کشور دارند. اما وقتی که بفهمن توریست هستید فارغ از اینکه از ایران هستید یا جای دیگه استقبال گرمی صورت میگیره. مخصوصا تو تاکسی ها سعی کنید دست و پا شکسته هم که شده سر حرف رو باز کنید. سریع صمیمی میشن. از نظر فرهنگ رانندگی فرهنگی کاملا متفاوت با ایران رو میبینید! احترام به قوانین در سطح بالایی وجود داره. راننده ی چینی ما حاضر نمیشد 10 قدم جلوتر تو یه خیابون خلوت مارو پیاده کنه و وقتی علت رو پرسیدیم به یه تابلوی توقف ممنوع ساده اشاره کرد که ما تو ایران به راحتی پارک طولانی جلوی همونها داریم و شاید نهایتا یه نفر رو برای اطمینان تو ماشین جا بگذاریم! برای گذر از خیابان فقط از خط عابر عبور میکنند. دکمه هایی روی چراغ عابر وجود داره. با فشار دادن اونا رنگ چراغ بعد از یه مدت تغییر میکنه و میتونید عبور کنید. دیده شد حتی خیابونی که ماشین بسیار کم و با فاصله عبور میکرد ولی تا سبز نبودن چراغ عابر، کسی رد نمیشد. راننده ها هم بسیار ترسو و با احتیاط رانندگی میکنند. خیابونی که تو ایران دو ماشین به زور خودشونو جا میدن اینجا یک راننده صد بار گوشه های سپر رو برای رد شدن چک میکرد!
روز دوم
روز دوم ما با مطالعات قبلی تصمیم گرفتیم از اتوبوسهای هاپ آن هاپ آف استفاده کنیم. اتوبوسهای دو طبقه بدون سقف بالایی که در واقع مختص توریست هاست. 23 ایستگاه داره که هر ایستگاه یک منطقه توریستی رو پوشش میده. با سرچ hop on hop off و کلمه kuala lumpur میتونید وارد سایتش بشید و از بالای سایت tour map رو انتخاب کنید. زیر اسم هر ایستگاه محلش توی گوگل مپ رو باز کنید و خلاصه نزدیک ترین رو به هتلتون پیدا کنید. ایستگاه 4 که نزدیک آکواریوم هست به ما نزدیک ترین بود. البته خود برج های پتروناس هم یک ایستگاه داره. بلیط اگر نداشتید و توی ایستگاه هم مامور فروش وجود نداشت نگران نباشید. بدون بلیط سوار شید. تو بعضی ایستگاها مامور چک کردن بلیط دارند که اگر نداشته باشید به شما فروخته میشه. نفری 45 رینگت که 24 ساعت مهلت استفاده دارید. تو هر ایستگاه که تمایل دارید پیاده شید بگردید و هر نیم ساعت یک بار یه اتوبوس جدید وارد ایستگاه میشه. میشه گفت تو فاصله زمانی کار کردنشون که از 9 صبح تا 8 بعد از ظهر هست میشه حدود 8 ایستگاه رو پیاده شد. البته ما توی ماه رمضون رفتیم که تا ساعت 5 سرویس میدادند. به جز بعضی تغییرات ساعتی، ماه رمضان مالزی مشکلی ایجاد نمیکنه. اتفاقا شبها زمان افطار همه جا زنده تر و پرشور تره.
ایستگاه هایی که ما استفاده کردیم به ترتیب اینها بود:
ایستگاه 8: چاینا تاون یا محله چینیها
ایستگاه 10: شهر هندیها
ایستگاه 11: KL Sentral
ایستگاه 14: Lake Garden که باغ ارکیده و باغ پروانه ها اونجاست.
ایستگاه 23: برج های پتروناس
نکات هر کدومشونو میگم.
محله چینی های جاییه که شما بوی واقعی غذای چینی رو متوجه خواهید شد! ممکنه مجبور شید موقع رد شدن از جلوی دکه های غذافروشی نه چندان تمیزش بینی هاتونو بگیرید. اما برای من مدل کاملا سنتی چینی خیابونهای تودر توش بی نهایت جالب بود. ممکنه فروشنده ها اگه زیاد به جنسی خیره بشید جلو بیان و با همون لهجه چینی سعی در فروختن محصولاتشون کنن. اینجا ممکنه در نگاه اول جنسها بیکیفیت و با قیمت نه چندان کم هم به نظر بیان. ولی کافیه چند جمله تخفیف گرفتن رو بلد باشید که ما شب قبل حسابی سرچ کردیم! یهو آنچنان تخفیفهایی میدن که تعجب خواهید کرد. جنس 35 رینگتی رو به راحتی تا 15 رینگت پایین اومدن. پس اگه قصد تخفیف گرفتن ندارید خرید نکنید چون پاساژا ارزونتر هستند!
محله هندی ها یه خیابونه که تو ورودیش یه میدون با مجسمه های فیل میبینید و صدای آهنگهای بالیوود تو سرتاسر خیابون به گوش میرسه. کمتر کسی به جز هندی های و توریستها رو اونجا میبینید. اکثر لباسهای مغازه ها سنتی هندی هستند. و یا انواع زیورآلات یا ادویه های هندی. فقط نفهمیدم چرا وقتی red peper ازشون خواستیم انگار درست متوجه نشدن!
متاسفانه ما زمان بدی به lake garden رسیدیم. اوج گرمای ظهر و بدتر از همه رطوبت بالا به دلیل فراوانی گیاه اون منطقه. نه سایه ای وجود داشت و نه حتی راهنمای مناسبی بود. بعد از اینکه شر شر عرق ریختیم و سوختیم سریعا به ایستگاهش برگشتیم تا از اون گرما به کولر اتوبوس پناه ببریم. ناگفته نمونه که به جز خیابونها در مالزی تمامی قسمتهای شهر بی نهایت خنکه. تاکسی یا اتوبوسی مشاهده نمیکنید که شیشه هاشو پایین داده باشه. همه شیشه ها بالا و کولر در حد یخ زدن. پاساژها و مغازه ها و مترو و خلاصه همه جا طوریه که ممکنه نیازمند لباس گرم بشید! یا از راننده بخواید که کولرو کم کنه! راستی عمده برند ماشینها توی مالزی پروتون هست! تاکسی ها هم انواع پروتونها هستند.
با اینکه پارک پرندگاه داخل لیک گاردن قرار داره اما برای رسیدن به درش بهتره باز با همون اتوبوسها ایستگاه بعدیشو پیاده بشید که ما به علت داغی هوا از خیرش گذشتیم!
بعد ایستگاه پتروناس پیاده شدیم. اگه بخوایید به پل بین دو برج برید باید نفری 80 رینگت از روز قبل رزرو کنید که به نظر ما ارزشش رو نداشت. یه پاساژ سوریا پایین این برج ها هست که برای خرید های گرون و برند مناسبه. فقط ممکنه مثل من یه کیف رو خیلی مسلط بندازید و در حال بررسیش تو آینه قیمتش رو بپرسید و با عددهای بالای 1 میلیون تومن روبرو بشید و مجبور بشید وانمود کنید رنگش رو دوست ندارید! ولی در کل پاساژ باکلاسی هست. نکته دیگه ای که راجع به پاساژها وجود داره اینه که معمولا در دستشویی پاساژها اگه به آخرین دستشویی سرویسشون برید توالت ایرانی دارند! این مساله در فرودگاه ها هم صدق میکرد!
بعد از اون سوار اتوبوس ها شدیم که به ایستگاه اولیه خودمون برگردیم که یهو ساعت 5 شد و زمان اتمام کارشون توی ماه رمضان. راننده هم نامردی نکرد و همه رو ایستگاه 2 پیاده کرد و گذاشت رفت!!! خیلی عجیب بود این کار! خب از اول چرا سوار کردی! در نهایت ما خیلی از هتل دور شده بودیم. در واقع ایستگاه 2 ایستگاه برج مخابراتی بود که شبیه برج میلاد تهرانه.
تنها راهی که برامون باقی مونده بود گرفتن تاکسی از گرب بود که با یه هزینه مناسب ما رو جلوی آکواریوم پیاده کنه. ساعت 7 و 5 دقیقه وارد بخش فروش بلیطش شدیم که فهمیدیم اخرین ساعت بلیط فروشی ساعت 7 هست و اینا هم ماشالا اینقدر دقیق بودند که نفروختند. هرچند که بهتره بدونید برای دو نفر حدود 140 هزارتومن میشه که برای آکواریوم قیمت پایینی نیست.
در مورد شام با تجربه خوب قبلی از رستوران چینی وارد یه غذا خوری چینی تو همون سوریا شده بودیم. از روی ظاهر غذاها یکی رو انتخاب کردیم که اتفاقا قیمتش هم با توجه به حجمش پایین بود. 9000 تومن میشد. ولی چشمتون روز بد نبینه جزو بدبو ترین و بدمزه ترین خوردنی های زندگیم بود. همون بوی محله چینی ها رو میداد. از اون به بعد از جلوی هر رستوران حتی باکلاس چینی که رد میشدیم این بو برامون بی نهایت آزاردهنده بود. که بعدا فهمیدیم برای همسفرهای ایرانیمون هم همین حس رو ایجاد کرده و تازه میفهمیدم چرا همه غذاهای فست فود رو ترجیح میدادند. ولی نکته مهم که کسی اشاره نکرده اینه که متاسفانه فست فودهاشون هم طعم همون فست فود تو مناطق دیگه ی دنیارو نداره. آمیخته با همون بوی بده اما خفیفتر. اینو شب که از گرسنگیِ نخوردن اون غذای چینی مجبور به سفارش پیتزا هات معروف توی اتاق هتل شدیم فهمیدیم. راستی نوشیدنی 100 پلاس رو همه سوپرمارکتها دارند حتما روزی یکی بخرید هم خیلی خوشمزهس هم مفید برای روزهای گرم مالزی. ما چند بار سعی کردیم از راننده های چینی بپرسیم چه چیز خاصیه که توی تمام غذاهاشون وجود داره ولی هربار با موارد روتین مثل نمک و فلفل مواجه میشدیم. وقتی هم علت بوی خاص غذاها رو میپرسیدیم باز هم جوابی نداشتند. و من به این نتیجه رسیدم مثل ما ایرانی ها که تو اکثر غذاها زردچوبه داریم و دیگه متوجه بوش نمیشیم اونا هم این طوری شدن!
در نهایت خرج روز دوم ما حدود 180 رینگت یا 160 هزارتومن شد که البته این به جز خرید های لباس از پاساژ شد که کم هم نبودند.
یه مساله که فراموش کردم این بود که با اون اتوبوسهای هاپ آن هاپ آف ایستگاه 11 یا همون KL Sentral هم پیاده شدیم تا یه پرس و جو از نحوه خرید بلیط روزهای بعد بکنیم که متوجه شدیم گنتینگ رو روز قبلش باید بخریم و batu cave رو همون لحظه ورود به ایستگاه.
در کل اگه ماهی غیر از رمضان از این اتوبوس ها استفاده میکنید اولا تعداد بیشتری از ایستگاه ها رو استفاده خواهید کرد دوما طوری برنامه ریزی کنید که باغ پرندگان و لیک گاردن به سر ظهر نیفته.
چند تا دیگه از ایستگاهای مفیدش رو هم اینجا میگم:
ایستگاه 4 آکواریوم
ایستگاه 6 خیابان بوکیت بینتانگ
ایستگاه 9: سنترال مارکت. اینم یه پاساژ با قیمت مناسبه
ایستگاه 12: موزه ملی
ایستگاه 16 مسجد ملی مالزی
ایستگاه 21 قصر فرهنگ
روز سوم
از اینجا به بعد سعی میکنم خلاصه تر بگم. چون خیلی از نکات مهم قبلا گفته شد.
روز سوم برنامه باتو کیو (Batu Cave) داشتیم که در واقع معبد اصلی هندی های مالزی هست. ما خیلی سعی کردیم که برنامه ها طوری باشه که دهکده فرانسوی و ژاپنی یا تویِ روز باتوکیو بیفته یا تویِ روز گنتینگ. ولی واقعا با این کار همه برنامه ها عجله ای انجام میشه و از طرفی برای رفتن از هر کدوم از اینها به دهکده فرانسوی مجبور به گرفتن تاکسی هایی در حد 130-150 هزارتومن میشید. چون هر سه تا خارج از شهر هستند. بنابراین ما دهکده هارو از برنامه حذف کردیم. رفتن به باتو کیو بسیار راه آسون و بی دردسری داره. ما با گرب با حدود 8000 تومن تا ایستگاه KL Sentral رفتیم. اونجا بلیط متروی باتوکیو رو تهیه میکنید که نفری 3 رینگت هست. به همین کم خرجی و این در حالیه که همین برنامه باتور حدود نفری 100 هزار تومن خرج برمیداشت. اونم در حالی که این معبد حتی هزینه ورودی هم نداره. این مساله رو هم توجه کنید که تو ایستگاه کی ال سنترال حتما بلیط روز بعد گنتینگ رو تهیه کنید. این کار رو باجه های GO Genting توی ایستگاه انجام میدن. دلیل زود خریدن بلیط اینه که روش رفتن به گنتینگ اتوبوس هست و اگه دیر بخرید نمیتونید طبق اون ساعتهایی که تمایل دارید برید و برگردید و ظرفیت اتوبوسها تکمیل میشه. برای گنتینگ هم ساعتهایی رو بخرید که 6 ساعت بین رفت و برگشت فاصله باشه. البته این مربوط به الان میشه که شهربازی تعطیله. ما شنیدیم سال بعد باز میشه بعد از 4-5 سال تعطیلی. ولی امکان داره ساختنش بیشتر طول بکشه.
برای باتوکیو وارد متروهای یخ کرده با کولر شدیم. صحنه جالب توی مترو کسایی بودند که بوت داشتند یا لباسهای گرم. تازه متوجه میشدم که چرا فروشگاه ها لباس گرم هم میفروشند. خیلی عجیب بود این صحنه.
مترو در واقع قطاری روی سطح زمینه. که تماما از مسیرهای سبز و پرگیاه عبور میکرد.
نکته مهم اینه که خانوما حتما این منطقه رو با شلوار یا دامن بلند برن. در غیر این صورت باید با 5 رینگت یه چیزی شبیه پتو رو به کمرتون گره بزنید که موقع برگردوندن این پتو 2 رینگت رو پس میدن.
ابتدای وروی مجسمه میمون-انسان رو میبینید که بعدا خوندم میمون برای هندی ها سمبلی از خدای قدرته.
کمی جلوتر پلکانهایی هست که روشون عبارت "بدون کفش" ذکر شده. بالای این پله ها یه عبادتگاه هندی وجود داره
جلوتر کلی کبوتر در حال دانه خوردن تو محوطه هستن. شاید برای همه ادیان وجود کبوتر تو مکانهای مذهبیشون نشونه خوبیه.
مجسمه طلایی باتوکیو حدود 130 سال بیشتر قدمت نداره. در کل منتظر دیدن مکانهای تاریخی و قدیمی توی مالزی نباشید! جلوی مجسمه هم یه صندوق صدقات خیلی بزرگ وجود داره. پشت مجسمه همون جاییه که به خانوم ها دامن کرایه میدن. بهتره خوردنی ها رو توی دستتون نگیرید تا میمونهای توی مسیر از شما ندزدند. هر چند ما از این صحنه ها ندیدیدم. نکته مهمتر اینکه حتما غذاهایی مثل دونه های آجیل همراه خودتون داشته باشید برای دادن به میمونها. بعد از بالا رفتن از 272 پله به غاری میرسید که هوای کاملا خنکی داره. ولی معبد اصلی باز هم از داخل غار حدود 30 پله بالاتره. درسته که تعداد پله ها زیاده. اما به علت استراحت های بین پله ها خیلی فاجعه نخواهد بود. وارد غار اصلی بالای اون 30 پله که بشید با حجم زیادی میمون و کبوتر مواجه میشید. برخلاف تصور من که فکر میکردم از میمونها خیلی قراره بترسم ولی واقعا اینطوری نبود. میمونها فقط و فقط به سمت افرادی میان که تمایل به غذا دادن داشته باشند. و برداشتن غذا رو هم خیلی متشخصانه انجام میدن! ما غذا نبرده بودیم و مجبور شدیم از کسی یه مقدار قرض کنیم.
سقف غار در این قسمت سر پوشیده نیست و نمای قشنگی از آسمان با حاشیه سبز درختان ایجاد شده. در قسمت وسط هم معبد اصلی دین هندو وجود داره که باز هم ورود با کفش آزاد نیست. ولی چون هندوها مشغول مراسم خیلی جدی عبادت بودند ترجیح دادم خیلی اونجا رو توریستی نکنم و وارد این قسمت نشدیم.
در مسیر برگشت از پله ها یه غار فرعی وجود داره با ورودی حدود 30 هزار تومن. به نام Dark Cave که غار خفاش ها هست. ولی چون توی لنکاوی همچین غاری توی برنامه ما بود از اینجا صرف نظر کردیم. برگشتنی از پله ها پایین پله ها حتما نارگیل هایی که داخلشون نی قرار داده میشه رو امتحان کنید. 5 رینگت هم بیشتر نیست!
باز هم با مترو به ایستگاه KL برگشتیم و این بار قرار بود به جای رستوران چینی رستوران ژاپنی رو انتخاب کنیم که از اون بوهای بد خلاص باشیم. تو خود ایستگاه KL یه رستوران ژاپنی رفتیم. باز هم یه اشتباه دیگه که از روی ظاهر غذا سفارش دادیم! و البته از پیش خدمت هم نظر خواستیم که یه سوشی رو هم خودش پیشنهاد کنه. بله درسته که غذاهای انتخابی ما بوی بدی نداشتند، اما بازم مزه ها فاجعه بود! سوشی مزه بدی نداشت اگر یه چیزهایی شبیه تخم ژله ای ماهی اطرافش نداشت که توی دهن بترکن. من که گرسنه موندم اما همسرم اجباری بیشترشو خورد! به جاش من بازم توی ایستگاه برگرکینگ رو انتخاب کردم برای رفع گرسنگی.
تقریبا بعد از هر مکان توریستی چند ساعته توی مالزی حتما نیاز به دوش گرفتن پیدا میکنید و برگشتن به هتل رو به کار جدید ترجیح میدید. برای ادامه روز تصمیم گرفتیم از امکانات هتل مثل استخر استفاده کنیم و شب هم خیابان گردی. اما این بار اینقدر از غذاهای چشم بادومیا کلافه بودیم که به صورت جدی فقط قصد رفتن به رستوران عربی داشتیم. که خوشبختانه بوکیت بینتانگ علاوه بر پاساژهای متعدد دارای رستوران های عربی و ایرانی هم هست. ترجیح دادیم ایرانی نریم که حداقل یه کم تفاوت احساس بشه! تو رستوران عربی برای اولین بار بوی آشنای غذاهای خوشمزه رو حس کردیم و با سفارش دو غذای گوشتی، تازه طعم واقعی غذا رو متوجه شدیم. در کل اونجا حدود 65 هزارتومن هزینه شد. رستوران ژاپنی هم 50 تومن. اینقدر حالمون تو اون رستوران خوب بود که وقتی کسی متوجه نبود ادای رقصیدن در میاوردیم! در واقع یه جورایی خیلی هم دلمون برای غذاهای ایرانی تنگ بود!
بعد از رستوران با 7 رینگت با گرب به هتل برگشتیم. کل خرجهای امروز هم به جز خرید های تو پاساژ ها 160 هزارتومن شد که کل باتوکیو که شامل نوشیدنی ها و نارگیل و رفت و امدشه کمتر از 30 هزار تومن بود.
راستی یه مساله اینه که با وجود غذاهایی که به طبع ایرانی ها سازگار نیست ولی در عوض میوه های خیلی خوشمزه ای دارند. هم تو خیابونها هم محله چینی ها هم مغازه های زیادی انواع میوه هارو میفروشن. اونهایی که ما امتحان کردیم و راضی بودیم عکسهاشونو میذارم.
البته منگوستین هم خوردیم که معمولی بود و دوریان هم اینقدر همه از بوی بدش میگفتن که فقط بستنیش رو خریدیم که واقعا طعم جالبی نداشت اما چون به پادشاه میوه های مالزی معروفه بد نیست امتحان کردنش. سوپر مارکتها هم بسته بندیها یا شیرینیهاشو دارند.
روز چهارم
بلیط اتوبوس های گنتینگ رو روز قبل برای ساعت 10 صبح خریده بودیم. بعد از صبحانه هتل (که هر روز غذاهای جدید و مفصل و خوشمزش سوپرایزمون میکرد) با گرب به ایستگاه کی ال سنترال رفتیم. اونجا با همون زوج دیگهای که توی تور ما اونا هم برای ماه عسل اومده بودند مواجه شدیم که در ادامهی روزهای سفر بعضی روزها رو با هم گذروندیم. اونها یه مقدار بلیط گنتینگ رو دیروز دیرتر خریده بودند برای همین به جای برگشت ساعت 4 مجبور شده بودند ساعت 5 رو انتخاب کنند. البته در ادامه میگم که چجوری با چه کلکی با ما برگشتند! اتوبوسها طبقه پایین همون ایستگاه KL از یه جایی شبیه ترمینال مردم رو سوار میکنند. حدود 50 دقیقه از مسیرهای سرسبز توی راه هستید. برخلاف چیزی که لیدر تور ما بازم در نهایت بی صداقتی گفته بود راجع به اینکه اتوبوسها شما رو وسط راه پیاده میکنند(!) اتوبوسها تا دم ورودی تله کابین شما رو میبرند. هزینه هم نفری 9 رینگت بود برای رفت و برگشت. بلیط تله کابین هم نفری 16 رینگت یا 14000 تومان بود. اینکه نمک ابرود بهتره یا گنتینگ واقعا نمیشه گفت. شما نمک ابرود وسط جنگل پر از مه پیاده میشید و نهایت کاری که میشه کرد چایی و آش خوردنه. واقعا نمک ابرود قابلیت های زیادتری داره! اینجا از مه و فضای رویایی بالای تله کابین خبری نیست. بلکه خود تله کابین از مسیر پر از گیاهای استوایی و سبز عبور میکنه. یه ایستگاه توقف داره که بهتره پیاده نشید توی مسیر رفت، و سپس وارد محوطه زیر یک هتل میشید که کاملا مدرن و پر از انواع بوتیک ها و برندهاست. و با توجه به راه نیافتادن شهربازی تنها بخش توریستی یک ساختمان دو طبقه و واقعا عظیمه که از مالیات این ساختمان 30% از درامد مالزی تامین میشه! اجازه ورود کوله رو به ما ندادند. هرچند که فکر میکنم این مساله به ظاهر متفاوت ما برمیگشت و چینی ها به راحتی کوله و سایر کیف هارو داخل بردند و شوهر اون زوج تا این مساله رو دید به مامور نشونشون میداد و میگفت بگ، بگ! ولی کلا مشکلشون فقط با ما بود. مجبور شدیم کیف اون دوستامون رو تخلیه کنیم. خوردنیها رو تند تند خوردیم. لباسها و دفتر رو تو دستمون گرفتیم و کوله ما رو به زحمت تا کردیم و همراه دوربین تو کیف اونا جا دادیم! بردن موبایل مجازه اما اگر در حال عکس گرفتن دیده بشید مجبورتون میکنند جلوی خودشون پاک کنید. ما 2 ساعت رو توی کافه سپری کردیم. بیشتر بازی ها بازیهای شانسی هستند و با 10 دقیقه نگاه کردن بازی رو متوجه میشید. اما شنیدیم بخش اصلی یا VIP تو طبقه ای هست که ورود عموم آزاد نیست. راستی این رو هم متوجه شدیم که به علت مجاز نبودن شرطبندی برای مسلمانها، خانمهای با حجاب اجازه ورود ندارند. ولی با یک کلاه میشه وارد شد احتمالا.
تو سفرنامه ها حتی جدیدترینهاشون راجع به این میخوندم که برای رفتن به معبد چینی بهشت و جهنم که به زبون خودشون معبد چینسویی نامیده میشه باید از شاتلها یا تاکسی استفاده کرد. اما روشی که الان وجود داره ساده تر از همیشهس. با همون تله کابین ها به ایستگاه وسط راه برگردید و پیاده بشید و با یه پیاده روی حدود 7-8 دقیقه ای به معبد چین سویی میرسید.
اولین چیزی که جلب توجه میکنه برج چینی 8 طبقهست. ما به خیال اینکه اصل کار همین برجه دو سه طبقه بالا رفتیم اما به جز پله های گرد و باریک چیزی ندیدیدم. تا اینکه من یادم افتاد چیزی که راجع به قبرستان چینی ها خونده بودم در واقع همین برجه! تو دیواره های این برج خاکستر مردهها رو تا مدت مشخص نگهداری میکنند و اسم شخص هم روی هر قسمت نوشته شده. هر 4 نفر پایین برگشتیم و به دنبال قسمتی بودیم که قرار بود 10 مرحله جهنم رو نشون داده باشند. از یه قسمت از پله ها بالا رفتیم و کم کم مجسمه هارو دیدیم. منتها درستش این بود که از سمتی وارد بشیم که اول 10 مرحله جهنم رو به ترتیب ببینیم بعد بهشت رو. اما ما از بهشت وارد شدیم و بعد مرحله 10 جهنم و به همین ترتیب تا مرحله 1. مجسمه ها عذابهای خیلی ترسناکی رو نشون میدادند. طوری که ما فکر کردیم برای این قسمت باید محدودیت سنی بگذارند! عکس چند مرحله رو میذارم.
توی معبد بودایی ها چیزهایی شبیه عود رو روشن میکنند و البته بعضی از توریستها. موقع برگشت تور ایرانیها رو هم دیدیم که احتمالا با هزینه گزاف 50-60 دلاری به برنامه ای اومده بودند که برای ما دو نفر روی هم 50 رینگت یا 45000 تومان شد.
مساله جالبی که تو مالزی برخواهید خورد اینه که ایرانی ها به طرز جالبی قابل شناسایی هستند! یعنی یه زوج غریبه رو که توی خیابون ببینید میتونید بدون لحظه ای شک جلو برید و به زبون فارسی شروع به صحبت کنید. قبل از این سفر فکر نمیکردم چهره ایرانی ها تا این حد متمایز از چهره همه توریستها حتی عربها باشه.
برای برگشت هم اون زوج دوستمون هرکاری کردند بلیط ساعت 4 پیدا نکردند که همراه ما با اتوبوس برگردند. اما بلافاصله متوجه شدیم اگه سریعا به کنار اتوبوس بیان یه صف جانبی کنار خود اتوبوس تشکیل میشه و در صورت خالی بودن صندلی با این افراد پر میشه. به همین ترتیب اونا هم همراه ما تونستند به شهر برگردند!
برنامه شب هم یه برنامه 4 نفره با همون زوج بود.
روز پنجم
روز پنجم در واقع روزیه که معمولا برای سفر های دو منطقه ای پیش میاد. روزی که از دست میره چون همش به ترنسفر فرودگاهی و پرواز و انتظار فرودگاه ها میگذره. اگر برنامه دو شهری در پیش دارید برنامه ریزی کامل برای یکی از روزها رو فراموش کنید.
نهایتا فقط عصر اون روز مال شماست. پس ما دو و نیم روز زمان برای لنکاوی در پیش داشتیم. اما با توجه به اینکه برای پارک آبی کوالالامپور ما یک روز کامل نیاز داشتیم من مدام میگفتم ای کاش لنکاوی یک روز کمتر و کوالالامپور یک روز بیشتر بود. مگه لنکاوی چی داره که دو و نیم روز زمان بخواد. اما بلافاصله بعد از چند ساعت از ورود به لنکاوی از این فکر پشیمون شدم. در واقع لنکاوی به سه و نیم روز حداقل احتیاج داره!
پرواز تا لنکاوی 1 ساعت طول داره و پرواز ایرایشیا هیچ گونه پذیرایی تو این زمان ارائه نمیکرد. به محض ورود به لنکاوی متوجه تفاوتهای بارز اون با کوالالامپور میشید. لنکاوی در شمال غرب مالزی قرار گرفته و خودش شامل 104 جزیرهست. ولی با وجود اینکه کوالالامپور از نظر من خیلی سرسبز بود دو برابرش رو توی لنکاوی مشاهده میکنید. شاید مثل یه روستای خیلی بزرگ شمال که خونه های تک و توک بین انبوه درخت و جنگل به چشم میخوره. البته از نظر مساحت بیش از 4 برابر جزیره کیش هست. بخش شهری و شلوغ این جزیره تقریبا جنوب و جنوب غربی این جزیرهست و خیابون اصلیشون هم خیابون چنانگ هست. اما ما بی توجه به این مساله شمال غربی ترین قسمت رو برای هتل انتخاب کرده بودیم. طوری که وقتی لیدر برای لنکاوی به دنبال ما اومد دو نفر لیدر اومدند. یک نفر برای ما دو نفر و یک نفر برای دیگران! مسیر هتل آندامان یه مسیر بسیار خلوت و اختصاصی هتل از داخل درختهایی بود که به جز درخت و جاده و گاهی میمون هیچ چیز دیگه ای به چشم نمیخورد و البته یه زمین گلف بزرگ هم توی مسیر هست. اول من یه خورده نگران شدم که این 40 دقیقه رو چطور باید تو روزای آینده طی کنیم. ولی بعدا دیدیدم که گرب و اوبر توی لنکاوی هم بسیار فعال هستند. تاکسی هتل با بالای 120 هزار تومن و گرب با حدود 20 هزارتومن مسافرا رو به مرکز شهر میرسوند. وارد لابی هتل آندامان شدیم. بزرگتر بودن و بهتر بودن این هتل نسبت به هتل قبلی خیلی مشهود بود. بعد از چکاین و پذیرایی با یک نوشابه که همراهش دستمال حوله ای خیسی با بوی آشنای گیاهای مالزی بود، به همراه پیش خدمت به اتاق رفتیم که متاسفانه قرار بود به جای ویو ساحل یه ویوی بی ربط داشته باشه. وارد اتاق که شدیم اول به پنجره نگاه نکردیم تا یه لحظه استثنایی که چشممون به ویو افتاد. باور نکردنی بود. زیباترین و رویاییترین تصویری که میتونستم تو ذهنم تصور کنم از طبقه 4 رو به دریا و ساحل اختصاصی هتل. گیج شده بودیم. مگه قرار نبود ما یه ویوی غیر ساحلی داشته باشیم؟! در حدی از دیدن این منظره منگ بودیم که من روی تخت نشسته بودم و بیرونو نگاه نمیکردم! هنوز که هنوزه نفهمیدیم چرا این اتاق عالی رو به ما دادند وقتی که ما هزینه ویوی دریا رو نداده بودیم. همسرم گفت احتمالا اشتباه از ما بوده و اون هزینه بالا در واقع مربوط به اتاقایی بوده که استخر اختصاصی دارند. به هر حال بهترین اتفاق سفر ما همین بود. در حدی که روز اول گفتیم گشتن لنکاوی رو بیخیال شیم و تمام مدت توی این ساحل باشیم. مهمتر از همه اینکه چون در قسمت غیر مسکونی شهر بودیم سکوت مطلق حاکم بود و فقط صدای امواج دریا به گوش میرسید.
گاهی یه خانواده هایی از هتل هم یک ساعتی رو توی ساحل قدم میزدند که معمولا یا زوجهای جوان بودند یا خانواده هایی با بچه های کوچیک. در کل به نظرم هتل خیلی مناسب ماه عسل هست. عصر رو فقط به پیاده روی تو ساحل گذروندیم تا شاید یکم هیجان اولیه کم بشه و بتونیم به خارج از این منطقه هم پا بگذاریم!
روز ششم
این موضوع رو فراموش کردم بگم که لیدر ما این بار یه آقای جوون و صادق بود! همه سوالات رو به خوبی جواب داد و بدون اصرارهای بی مورد لیست برنامه های تور رو به ما داد. بعضیها رو خودش رد میکرد. در نهایت برنامه هایی که ما تمایل به رفتن داشتیم که دو برنامه بود رو توی یه پکیج نفری 75 دلاری به ما قیمت داد.که البته بعدا فهمیدیم به علت دور بودن هتل ما 50 دلار دیگه هم روی هزینه دو نفرمون اضافه میشه. در واقع با نفری حدود 380 هزارتومن! خیلی غیر منطقی بود. این بود که طبق معمول همسرم دست به کار شد و شروع به سرچ سایر روشها کرد. روش اول تور خود هتل بود که تقریبا نفری 265 هزار تومن در میومد. و روش بعد سایت محلی بود که با سرچ پیدا کردیم. برنامه اول که شامل قایق سواری و غار خفاش ها و غذا دادن به عقاب ها و ماهی ها و نهار و ... بود رو با نفری 90 رینگت میبرد. که برای هتل ما که دورتر بود چون ترانسفر هم استفاده کردیم این کار رو با 150 رینگت برای هر نفر انجام میداد یعنی حدود نفری 130 هزار تومان. برنامه تله کابین و پل آسمان رو هم که اصلا نیازی به تور وجود نداره و بلیط تله کابین و مخلفاتش هم نفری 55 رینگت بیشتر نیست!
اسم اون سایت alanona.com و اسم این تور جنگلهای mangrove بود.
لیدر تور از افراد محلی و مسافرها همه توریستهای کشورهای غیر ایرانی بودند. لیدر بسیار با نمک و شوخ طبعی داشت و اطلاعات خیلی خوبی توی هر قسمت ارائه میداد. به من و همسرم هم یه بخش دو نفره قایق رو پیشنهاد داد! برنامه به این صورت بود که این قایق 25 نفره مسیرهای طولانی رو توی آبها طی میکرد و هر مرحله توی یک بخش جالب توقف میکردیم و پیاده میشدیم. هوا شرجی بود و لیدر میگفت اینجا به علت نداشتن کولر سرعت قایق رو زیاد میکنیم! و واقعا هم هوای خیلی خنکی به صورتها میخورد.
جنگلها هم از نوع حرا با ریشه های داخل آب بود و مثل همیشه پر از میمونهای بی آزار که به طرز جالبی خیلیاشون بچه بغل بودند!
یکی از مرحله ها غار خفاشها بود. ابتدا گفته شد با فلاش عکس نگیرید. اما بعد دیدیم خیلی ها یا حتی لیدر چراغ قوه روی خفاش ها میانداختند. البته خفاش ها یا بی حرکت بودند یا در ارتفاع نزدیک به سقف پرواز میکردند. لیدر قبلش اشاره کرد با دهان باز به سمت سقف نگاه نکنید!
بعد با عبور از پلهای باریک توی جنگل به قسمتی رسیدیم که لیدر توضیحاتی راجع به فسیل های زنده داد و بعد با لیزر درختی رو روی صخره های بالاتر نشونمون داد که با اینکه زنده بود اما عمرش 200 میلیون سال بود. روی تابلوهای راهنما هم اطلاعات مناسبی راجع به هر قسمت وجود داره برای توریست ها.
باز هم با عبور با قایق در یک مسیر طولانی و پرهیجان از سرعت بالای قایق به بخش غذا دادن به ماهیها رسیدیم که در واقع شبیه یک رستوران روی آب بود که به ما گفته شد اینجا نهارتون رو سفارش ندید. ماهی ها و حیوانات آبزی عجیب غریبی اینجا وجود داشت که مسئول این قسمت غذا دادن بهشون رو نمایش میداد و قسمت جالبش یک سفره ماهی بزرگ بود. از بیننده ها درخواست شد یک نفر داوطلب بشه که از بین اون همه جمعیت کسی داوطلب نبود. این شد که من به زور همسرمو جلو فرستادم. باید خم میشد و وقتی اون آقا سفره ماهی رو با یه غذا گول میزد و یکم به بیرون آب میکشید پوستشو لمس میکرد. بعد از این حرکت شجاعانه دیگران هم کم کم تمایل نشون دادند. از جمله خود من. پوستش یه جنس عجیبی بود که شباهتی به پوست ماهی های دیگه نداشت. در کل تجربه جالبی بود!
اون رستوران یه مقدار از نظر بهداشتی مناسب نبود و ترجیح دادیم فقط آب بخریم!
دوباره قایق حرکت کرد و به منطقه میمونها رفتیم. کاملا قایق رو به ساحل هدایت کردند تا میمونها رو از نزدیک مشاهده کنیم. ولی این نزدیک شدن در حدی بود که میمونها کم کم وارد قسمت جلویی قایق شدند. البته قبلش تذکر داده شده بود که غذا دم دست نذارید وگرنه میدزدند. در نتیجه اینها فقط وارد شدند مسافرهارو بررسی کردند و بی سر و صدا خارج شدند. البته از شانس ما قسمت جلویی قایق بودیم و همه از سمت ما وارد میشدند که باعث شد سر پا بایستیم تو کل این بخش!
قسمت بعد یکی از جذاب ترین بخش های این تور بود. نماد جزیره لنکاوی و حتی معنی کلمه لنکاوی عقاب هاب قهوه ای هستند. وارد یک فضای آبی وسیع شدیم که در نگاه اول نکته خاصی نداشت. ولی به محض اینکه پرتاب غذا توی آب اغاز شد تازه متوجه حضور بیشمار عقابهایی شدیم که برای گرفتن طعمه توی آب شیرجه میزدن. واقعا منظره جالبی خلق شد.
بعد باز هم قایق حرکت کرد و کنار یک رستوران شناور توقف داشتیم. در واقع تمامی تورها برای نهار مسافرین رو به این رستوران میاوردند. غذای همه هم یکسان برنج و تکه های جوجه سوخاری به همراه آبمیوه و یک پیش غذای سوپی بود. یه تفاوت مهم لنکاوی با کوالالامپور همینه که توی لنکاوی اصلا اون بوی غذاهای چینی رو حس نمیکنید. یه دلیل عمده اینه که ساکنان کوالالامپور اکثرا مالایی های مسلمون هستند نه چینی ها. ما در کوالالامپور تمام گرب و اوبر هایی که گرفتیم راننده های چینی اومدند و توی لنکاوی همه راننده های مالایی مسلمان. برای همین امکان خوردن غذاهای خوشمزه در لنکاوی بیشتر هست! موقع خوردن نهار اتفاقا همون تور ایرانی که ما برنامه شون رو رد کردیم هم به همونجا ملحق شدند. وقتی مسافرین اون تور سمت ما اومدند و قیمت این تور رو پرسیدند و فهمیدند یه جای 75 دلار هزینه این تور 20 دلار بوده. اونجا بود که هم نگاه های ناامیدانه شون به هم دیگه و هم بحث با لیدر تورشون شروع شد. در کل توصیه اکید من اینه تو سفرهای خارج از کشور از تورهای گشت شهری ایرانی استفاده نکنید.
مرحله آخر تور هم تفریحات ساحلی در ساحل دریای اندامان بود. برای من و همسرم که هتل خودمون توی ساحل دریای آندامان هست این قسمت جذابیت چندانی نداشت و سر ظهر هم بود و شن ها داغ شده بودند. ولی بقیه از این بخش استقبال کردند و وارد آب شدند.
در کل مدت این تور 4 ساعت تمام بود و سفر ماجراجویانه و جالبی بود. البته بعدا متوجه شدیم بعضی از بخش های این تور رو میشد تو منطقه دیگری از لنکاوی به نام Island Hoping هم تجربه کرد. با این تفاوت که به جای قایق باید جت اسکی دو نفره اجاره کنید و یه لیدر هم با جت اسکی خودش شما رو همراهی کنه. هزینه اون برنامه حدود 400هزارتومان بود.
موقع برگشت از راننده که مسئول رسوندن ما دو نفر به هتل بود خواستیم که به جای هتل ما رو به خیابان چنانگ ببره تا بالاخره منطقه شهری لنکاوی رو هم ببینیم! با 20 رینگت اضافه تر این کار انجام شد. اما متاسفانه بازهم سر ظهر و تو داغی هوا رسیدیم.
ساعت 3 بعد از ظهر بود و تنها جایی که میشد تحمل کرد داخل پاساژها و مغازه ها بود که کولر داشتند. علاوه بر اون چون از قبل برنامه چنانگ رو نداشتیم پول چندانی با ما نبود. به همین خاطر سریع از مغازه ها عبور میکردیم.چنانگ با اینکه خیابون اصلی شهر هست ولی یک خیابان نه چندان عریض با مغازه هایی شبیه مغازه ها و جنسهای آستارا بود. پر از انواع مایوها، دمپایی ها، لباسهای خنک محلی، انواع نمادهای لنکاوی از مجسمه های عقاب تا کیف و لباسهایی با اسم و طرح عقاب و اسم شهر! مهمتر از همه تعداد زیاد محلهای ماساژ که میانگین با 70 رینگت این کار رو انجام میدادند. تصمیم گرفتیم از مک دونالد غذا بخریم و سریعا با گرب به هتل برگردیم. مسافتی حدود یک ساعت پیش روی ما بود ولی با 20 هزار تومن طی شد!
شب موقعی که پیشخدمت برای گرم کردن ساندویچ ما به در اتاق اومد همراه خودش فرمی آورد که در صوردن ایجاد مشکل سلامتی توسط اون غذا هتل مسئولیتی رو قبول نمیکنه!
یکی از بدی های هتل دور از شهر اینه که یا باید از منوی خودشون سفارش بدید یا به این شکل از قبل غذا رو تهیه کنید و به هتل ببرید. ولی خوردن غذا تو بالکن اون هتل واقعا ارزش همه اینهارو داشت.
روز هفتم
تا وقتی کوالالامپور بودیم فکر میکردم مفصلتر از صبحانه ایمپیانا وجود نداره. اما بعد از وارد شدن به آندامان وقتی به عکسهای صبحانه های هتل قبل نگاه میکردیم به نظر محقرانه هم می اومد! فقط 25 نوع غذای گرم وجود داشت که هر روز هم یه تعدادشون با غذاهای جدید جایگزین میشد. غذاهای سرد هم قابل شمردن نبود! صبحانه رو هم میشد در فضای باز کنار استخر صرف کرد.
برنامه امروز تله کابین و پل آسمان بود. 24 رینگت تاکسی تا محوطه تله کابین (دقت کنید توی مالزی اگه مثل ما کلمه تله کابین رو به کار ببرید چیزی متوجه نمیشن! باید بگید Cable Car)
محوطه این قسمت در واقع ترکیبی از بازی ها و تفریحات متنوع هست. ما اول کار خیلی جوگیرانه از سینما 6 بعدی شروع کردیم تا بازیهایی که بعد از پرداخت پول متوجه میشدیم برای کودکان زیر 10 سال هست! ولی مساله مهم اینه که اصلا قبل از خرید بلیط تله کابین اقدام به بازی ها نکنید. چون بلیطی که به شما فروخته میشه بالاجبار پکیجی از تله کابین و چندین بازی محوطه ست و هزینه کمترین پکیج که شامل 4 بازی هست حدود 50 هزار تومن به ازای هر نفر هست. سینما روی سقف خمیده، یه بخش نقاشیهای سه بعدی که برای عکس عالی بودند و قسمتهای دیگه که ما وقت برای همهشون نداشتیم!
مسیر تله کابین لنکاوی خیلی قشنگتر از کوالاست. شیب بسیار زیاد کابل ها و سرسبزی راه قابل توجهه. بهتره توی ایستگاه بین راه پیاده نشید چون فقط برای عکس هست و همون منظره رو توی ایستگاه اخر هم مشاهده میکنید. ایستگاه اخر هوا به طرز مطبوعی خنک میشه . برای ورود به پل آسمان نفری 15 رینگت هم اون بالا میپردازید که شما رو با یک کابین با سرعت کند از روی ریل به پل منتقل میکنند. البته میتونید این هزینه رو پرداخت نکنید و از مسیر پله ها از یک مسیر شیبدار برید روی پل. این پل با یک ستون خیلی محکم و خیلی بلند به پایین وصل شده. باد خیلی خوبی اون بالا میوزید. قسمتهایی از پل رو هم شیشه ای درست کردند که نوشته شده با کفش روی اونها نرید که ما اول متوجه این نوشته نشده بودیم و روی این نواحی عکس گرفته بودیم! اما در واقع رفلکس نور خورشید در حدی هست که از این شیشه ها چیز زیادی دیده نمیشه. اقیانوس از هر دو سمت پل قابل دیدنه و به صورت کلی شما فقط رنگ سبز و آبی مشاهده خواهید کرد. همه مناظر لنکاوی واقعا رویایی هستند.
تور ما یک گشت شهری رایگان داشت که ما تصور نمیکردیم وقتی برای استفاده ازش داشته باشیم. ولی روز قبل از پل آسمان یه تصمیم جدید گرفتیم. اینکه ما تا ساعت دو و نیم ظهر خودمون رو به هتل برسونیم(هتل ما از تله کابین زیاد دور نبود). استراحت کنیم. نهار بخوریم و حموم هم بریم و ساعت 4 لیدر برای گشت شهری دنبال ما بیاد. توی گشت مارو به میدان عقاب و یه مرکز خرید توی محله kuah میبرد که بومیان لنگکاوی توی این منطقه سکونت داشتند. بعد بهش پیشنهاد کنیم ما رو چنانگ پیاده کنه و بره. این طوری هم برنامه چنانگ گردی که از قبل داشتیم انجام میشد هم دو جای جدید رو با تور رفته بودیم هم هزینه هتل تا چنانگ رو نداده بودیم. از طرفی خود لیدر هم از خداش بود که مجبور نیست ما رو تا هتل یک ساعت برگردونه!
میدان عقاب مثل میدان آزادی ما بود. همه توریستها حتما باید یه عکس با این نماد داشتند!
مرکز خریدی هم که بعدش رفتیم جایی با قیمتهای خیلی مناسب بود. نه فقط لباس. جایی شبیه هایپر استار بود. حتی شکلاتها رو میتونید از این قسمت تهیه کنید. بعد هم چنانگ پیاده شدیم و این بار هوا خنک تر از دیروز بود و به سمت تاریکی میرفت. انواع خریدها انجام شد. تصمیم داشتیم از ماساژهای تبلیغ شده تو کل این خیابون استفاده کنیم. یکی رو انتخاب کردیم که برای نیم ساعت 50 رینگت میگرفت. من زیاد توضیح نمیدم فقط اینو بهتون تاکید میکنم که حتما جمله غلط کردم رو به زبون مالایی یا انگلیسی بلد باشید تا مثل من در سکوت درد نکشید! بی نهایت دردآور بود. و نمیدونم من چرا تا اخر صدام در نیومد و تحمل کردم. هنوز نمیدونم من خیلی حساس بودم یا اون خانوم کارش رو بلد نبود. ولی تا امروز که چند روزه از سفر برگشتیم هنوز کبودیهاش دیده میشه.
در کل حتما بهشون توضیح بدید که ماساژ ریلکس کننده میخواید نه زجرکش کننده.
با همون درد شدید تصمیم داشتیم لابستر رو امتحان کنیم تو شهری که غذای اصلیشون دریاییه. قبلا لیدر تورمون پیشنهاد داده بود تو یه رستوران عربی این غذا رو بخوریم. این رستوران موسیقی زنده هم داشت. تفاوت قسمت لابستر زنده با فریز شده تقریبا دو برابر بود. برای همین ما فریز رو سفارش دادیم که به صورت deep fried تهیه بشه و یه پرس میکس گریل از گوشتهای متنوع. لابستر 88 رینگت بود و با سس خامه تزیین شده بود. انواع دیگه هم داشت که به نظر تند و چیلی بودند. در کل غذای اون رستوران 130 هزار تومن شد. ولی لابستر جزو خوشمزه ترین غذاهایی بود که توی زندگانی خورده بودیم! اگه به مزه میگو علاقه دارید حتما سفارش بدید. این اخرین شام سفر ما بود و شام بعدی همون غذای تکراری هواپیما بود!
روز آخر و بازگشت
موقع سوار شدن به هواپیما یه مشکل ناراحت کننده برخوردیم. ما 3 شیشه سس و 1 سس با جلد پلاستیکی خریده بودیم که با بی توجهی توی کوله گذاشته بودیم برای بردن به داخل کابین. زوج دوستمون هم دو سه بطری یک بار مصرف نوشیدنی های مختلف منجمله آب. موقع چک کردن کوله که بعد از تحویل بارهای اصلی انجام میشد به ما اجازه بردن سس رو ندادند. حتی پلاستیکیش رو. به اون دوستامون هم اجازه بردن حتی آب رو ندادند. درحالی که ما حتی اسپری هم تو اون کوله داشتیم. همسرم گفت خب بده من ببرم پس بدم بیام. اما حاضر به پس دادنشون هم نمیشد. دوستامون هم به اصرار گفتند نوشیدنی هارو بده همینجا همشو سر میکشیم. داد و از حرصشون جلوش خوردند و جلداشو جلو دستش گذاشتند. اما سر سس ها کار داشت بالا میگرفت و رفتارهاشون کم کم داشت غیر دوستانه میشد. خلاصه سس دست اون مامور بی انصاف موند و وارد هواپیما شدیم. اونم در حالی که انواع مختلف نوشیدنی ها بعد از اون گیت به فروش میرفت. اما اون سس دیگه جایی پیدا نشد...
به صورت خلاصه ما حدود 3200 رینگت توی این سفر خرج داخل شهری داشتیم که از این مقدار حدود 1200 تا خرید لباس و سوغاتی بود!
بعد از برگشتن به تهران تا حدود 2 روز افسرده بودیم. با یه سرچ متوجه شدم post-trip depression یه افسردگی روتین پس از سفره که هرچقدر اون سفر طولانی تر باشه از بین رفتنش سخت تره.
نمیدونم این سفر به خاطر ماه عسل بودن اینقدر جذاب بود یا به خاطر کشور خوبی که انتخاب کرده بودیم. اما فکر میکنم به یاد موندنی ترین سفر زندگی ما باقی بمونه.