اولین باری که با سایت لست سکند آشنا شدم میخاستیم بریم ماه عسل مقصدمونم استانبول بود خیلی اتفاقی با لست سکند آشنا شدم و با خوندن سفرنامه هاش کلی اطلاعات خوب راجب استانبول به دست آوردم وتونستم یه برنامه سفر خیلی خوب بچینم. ازاون موقع
با سلام و احترام به همه خوانندگانی که وقت می گذارند و این سفرنامه را مطالعه می کنند. این اولین سفرنامه ای هست که می نویسم و امیدوارم لذت ببرید. هدف من از نوشتن این سفرنامه، آشنایی با مشکلات و مسائلی هست که در سفر
سفر همون هیچه همون هیچی که وقتی بهت می گن چی می تونه حالتو خوب کنه میگی هیچی...دو سه سالی بود که سفر به قشم یه گوشه از ذهنمو درگیر کرده بود ولی عوامل متعدد مثل نداشتن وقت کافی بدلیل مشغله کاری،شیوع بیماری کووید، عدم
بعد از سفر به تبریز امیدوار بودم سفر بعدی زودتر رخ دهد اما بلای زمینی، کرونا بر سر همه نازل شد. اینطور شد که برداشتن قدم بعدی در تورهای ایرانگردی من 4 سال طول کشید و اما مقصد. از شمال غربی کشور به جنوب. کیش.
ای کاش سفر انتهای جهان بود تا کسی در من مدام نگران نباشد که باید برگردد. برای کسانی که اهل سفر هستند، دوری از سفر بسیار سخت و ناراحت کننده و ملال آوره،هدفم از این جمله این نیست که خودم رو توی صنف کسانی که
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی همیشه عاشق سفر های بدون برنامه قبلی و اصطلاحا یهویی هستم . سفرهایی که یک دفعه میبینی ساکت رو پیچیدی و داخل هواپیما نشستی و منتظری به مقصد برسی ! این سفر هم برای
مدتها بود منتظر فرصتی بودیم تا به جزیره زیبای قشم و هرمز سفر بکنیم. طبق معمول، با خانواده و فامیل مشورت کردیم تا هم زمان سفر رو با هم هماهنگ بکنیم و هم در مورد وسیله نقلیه مسافرت، تصمیم بگیریم. از بین گزینه های ماشین
سلام خدمت همه لست سکندی های عزیزم، میخوام تو این سفرنامه همه کسایی که این سفرنامه رو میخونن رو با خودم همسفر کنم .امیدوارم با نوشتن این سفرنامه بتونم کمک کوچیکی به شما دوستان عزیزم جهت سفرهای داخلی زمینی طولانی پیش روتون داشته باشم و
از چند هفته قبل با دوستامون قرار گذاشتیم که برای تعطیلات روز پدر بریم قشم. دوستامون ساکن یزد هستن و از کارمندای اداره راه، با هم صحبت کردیم که بابت محل اقامت، اونا از طرف ادارهشون اقدام کنند،چون تعطیلات بود با وجود پیگیری که کرده
میپرسم تنگه دَرزو مسیرش از کدوم سمته؟ مرد در حالی که داشت شیر کاکائو میخورد گفت با این ماشین که نمیتونید برید، بیایید با موتور من برید، ماشینونو بذارید تو خونه من. من که متعجب داشتم همسرجان رو نگاه میکردم که با کمال میل پیشنهاد
تابستان امسال چند رویداد پیش بینی شده و نشده همه برنامه های ما را مثل تجدیدی های قدیم به شهریور ماه موکول کرد.چند سالی بود که قصد تجربه یک سفر خارج از کشور را داشتیم ولی ای دل غافل که دست ما کوتاه و خرما
چند سالی بود که به فکر دیدن هرمز بودم و هر بار با ديدن عکس های هرمز در اينستاگرام اشتیاقم بیشتر می شد . قبل از شيوع كرونا قرار بود دوستم از سوئد به ايران بيايد تا باهم به اين سفر برويم ، اما با
چندوقتی بود که بدجور هوایی کیش شده بودیم و تصمیم سفر داشتیم، اما جدی پیگیرش نبودیم، فقط هر وقت دور هم جمع میشدیم میگفتیم الان هوای کیش خیلی خوبه، کاش الان اونجا بودیم و از این ای کاش ها. تا اینکه چهارشنبه ۲۱ ام آذر
سعدی این شاعر پارسی گوی و استاد کلام یک غزل معروفی داره که دو بیت اون رو همیشه زمزمه می کنم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی یک
1401/1/02: قرار بود عصر حرکت کنیم اما دایی معطلمان کرد و تازه ساعت هفت یادش آمد که با پراید نمیشه تا بندر رفت.اگر الان هم حرکت نکرده بودیم معلوم بود تا صبح هر ساعت یکبار زنگ میزد و میگفت الان حرکت میکنم و بعد باز خودش
اولین بار بود که تنها به مسافرت میرفتم. ذوق اتفاقات و چالش هایی را داشتم که قرار بود تنها با آنها دست و پنجه نرم کنم. روز سال تحویل 1401 بود. ساعت شش صبح هواپیما به مقصد بندرعباس از مهرآباد بلند شد و ساعت هفت
به نام خدا تا حالا شده یک روزه تصمیم به سفر بگیری و بار و بندیل و ببندی و بری یه جایی که تا حالا نرفته بوده و اونقدری بهت خوش بگذره که هرجایی بشینی از مسافرتت و مردم و جایی که رفتی تعریف کنی؟ پس
سلامی به زیبایی و گرمی جنوب کشورمون خیلی وقت بود که به اتفاق همسرم تصمیم سفر به جنوب رو داشتیم با کمرنگ شدن کرونا و واکسیناسیون تصمیم ما برای رفتن به جزیره زیبای قشم در بهمن ماه 1400 قطعی شد و شروع کردم به تحقیق و
قسمت اول، قشم ساعت تقریبا 2:30 بامداد بود خسته ، کلافه وکمی گیج ، نگاهی عاقل اندر سفیه به همسفرم که روی صندلی شاگرد نشسته بود کردم که متوجه شدم او هم چنین نگاهی به من دارد. سخت نبود پیش بینی اینکه نفر سوم که عقب
حدودا نیم ساعت روی آب بودیم و بعد...خدای من.... یک ساحل سفید پر از پرنده ...آب هایی که رنگ فیروزه در مقابل اون ها حرفی برای گفتن نداره....چشمام لحظه ای خیس شد و با خودم گفتم :" عجب خلقتی هستی انسان که وقتی گوشه ای