در یک کتابِ نانوشته خوندم که : "پدربزرگ رو به پدرم کرد و گفت : پسرم توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر! پدر با عصبانیت رو به پدر بزرگ : آخه مگه من اینقدر وضع مالی خوبی دارم که توی هر شهر یه خونه بخرم؟! من
قصه از آنجایی شروع شد که ما به همراه گروهی از بانوان 28 تا 58 ساله تصمیم گرفتیم هر ماه، یک سفر دست جمعی را تجربه کنیم. آغاز این برنامه در فروردین ماه 98 بود که ما به ترتیب در گشت یکروزه قزوین گردی، تور دو
شروع یک سفر رویایی زمانی شروع شد که در اوایل اسفند 1399 به پیشنهاد خواهرم، تصمیم سفر به قشم گرفتیم (در اسفند ماه قیمت بلیط هواپیما و هتل نسبت به فروردین ماه، مناسب تر است). سریعا شروع به سرچ قیمت های بلیط هواپیما و هتل کردیم.
مهم نیست به کجا سفر می کنی، مهم نیست آنجا چه می کنی، چگونه می روی، چه می خوری، چه می پوشی، حتی مهم نیست چه می بینی و چه نمی بینی، مهم نیست که پس از آمدنت چه می گویی، مهم این است که پیش از رفتنت که بوده
در چهل قاعده شمس تبریزی وقتی به قاعده دهم میرسیم سخنی زیبا به میان میاید جناب شمس میفرماید: به هر سو که میخواهی شرق، غرب، شمال یا جنوب برو اما هر سفری که آغاز میکنی سیاحتی به درون خود بدان! آنکه به درون خود سفر
راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم توی چمدانی و تمام گوشه های دنج جهان را بگردم، خوشحالم نمی کند. دلم می خواهد بدانم؛ زبانِ برگ ها در همه جای دنیا یکی ست؟ستاره ها همه جا یک جور می
شروع یک سفر بدون برنامه به اصفهان اوایل مهر 1400 بود که از اون تصمیم های عجولانه و سریع گرفتم. سریع چند وعده غذای سبک آماده کردم و وسایل رو جمع کردم. ناهار رو در منزل خوردم و حرکت. ساعت 1 ظهر از تهران به سمت
اواخر بهمن 99 است و یک سالی که یک مهمان ناخوانده کاسه کوزه سفر دوستان رو به هم ریخته. آخر چرا مگه ما چقدر زمان داریم برای رسیدن به آرزوهامون برای زندگی کردن، خاطره سازی کردن. یک روز کاری سنگین رو تموم کردم توی ماشین نشستم،
به تقویم که نگاه میکنم حسرت میخورم، حسرت اینکه این کرونای لعنتی اگر نبود چقدر با دیدنِ عددهای قرمز شده توی تقویم عشق میکردم. هفته آخر اردیبهشت 1400 را می گذرانیم و بهشتی ترین فصل خدا می گذرد بی آنکه توانسته باشیم از طبیعت لذت
"زمانیکه هنوز لاستیک ماشینها آن بوسه شوم خود را بر خاک پاک سوباتان نزده بودند، سوباتانی داشتیم بسیار رویایی و دوست داشتنی. در آن سوباتان نه سیمانی بود و نه حلب و نه تیرآهنی. هر چه می دیدی از نوع طبیعت بود و از جنس
تابستان از پس بهار شتابان رسیده بود، گرما بود، آفتاب سوزان و عرق ریزان. نسیمی خنک و آبی سرد لازم بود تا هرم گرما را کنار بزند و اندکی روح و روانمان را جلا بدهد. ساعت 6 صبح جمعه ای از تیرماه 98 به اتفاق
دو تا خانم تنها... به نظر من کنسل کنید. اونجا اصلا برای دو تا خانم تنها امن نیست. این صحبت یک آقای لیدر بود که به تازگی به چابهار سفر کرده بود و حسابی من و همسفر رو به فکر فرو برد. مخصوصا من که
خرم آباد (سفر به عمق لرستان) تاریخ سفر : 24مرداد 1399 مقصد:خرم آباد نام هتل : بدون اقامت در شب سلامی به نرمی عطر چمن زارها به دوستان عزیز لست سکندی، سفرنامه را با جمله (ایرانم زیباست) شروع میکنم. ایران دوست داشتنی ما بسیار جاهایی بکر و زیبایی دارد.
کیش(خلیج همیشه فارس) تاریخ : مهر 1398 مقصد : کیش نام هتل : جام جم سلامی به گرمی آب های خلیج فارس به دوستان عزیز لست سکندی، سفرنامه را با جمله (ایرانم زیباست) شروع میکنم. ایران دوست داشتنی ما بسیار جاهایی بکر و زیبایی دارد. که دیدن هر قسمت
در امتداد دو خط لاجوردی سفر با دوچرخه در خط ساحلی شمالی و جنوبی پاییز 1394سوا بشکن طلسم حادثه را, بشکن! مهر سکوت از لب خود بردار منشین به چاهسار فراموشی بسپار گام خویش به ره, بسپار (حمید مصدق, آبی خاکستری سیاه) مسیر حرکت پل پیروزی 26 مهرماه در جاده فیروزکوه رهسپار سفری دیگر در جاده
به نام خدا قدمی بر فرش سبز ایران "سفرنامه گیلان" انتظاری دیگر زمانی که نزدیک سفر رفتن میشود میز کارم حکم تبعیدگاهی را دارد که منتظر آزادی از آن هستم! زیرچشمی مدام به تقویم روی میزم سرک میکشم. انگار هر چه بیشتر نگاه کنم زودتر خواهد گذشت. زمانی که
گفتن قصههای خوبقصهی خورشید و غروبقصهی نخلای جنوبلب دریا... لب دریا در پیادهراهی خلوت از کیشِ جنتطراز مشغول قدم زدن و حال و قال بودیم و دل و جانمان مروح بود از خنکای سایهسار درختان که ناگهان صدای جیغ ممتد یک خانوم به گوش رسید. تا
هبوط من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم یه شب مهتاب... جاده ای بیانتها در میان تپه هایِ خاکی نورِ ضعیف خورشید در حال طلوع در هوای ابریِ بهمن ماه تقابل گرمای بخاری
سلام می کنم خدمت دوستان عزیز لست سکندی. در هفته سوم بهمن 99، مطابق با عادت روزانه مشغول چک کردن بعضی از سایت ها بودم، که در سایت لست سکند با سفرنامه ای به مناطق جنوب غربی روبه رو شدم. سفرنامه بسیار خوب و پر انرژی
كرونا وضعيت روحی مون رو بهم ريخته، آلودگی هوا هم نميذاره نفس بكشيم. دلم ميخواد برم يك جای آروم و بی سرو صدا. دوستم زنگ زده و همين حال رو داره. دل رو ميزنم به دريا و جستجو می كنم كه كجا بريم حالا. روی ايوون