از نیلگون خلیج فارس تا شن‌های طلایی سواحل

4.5
از 16 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
از نیلگون خلیج فارس تا شن‌های طلایی سواحل

با گسترش شبکه‌های مجازی لوکیشن‌ها و نقاط بسیار زیبایی از ایران، بیشتر از قبل معرفی شدند و با ورود بلاگرهای سفر و عکس‌های زیبایی که در صفحات اجتماعی خود قرار می‌دادند اشتیاق مردم را برای سفر به این نقاط دوچندان کردند. من نیز از این قافله عقب نبودم و بارها صفحه اینستاگرام افرادی که به جنوب ایران و سواحل زیبای استان بوشهر و هرمزگان سفر می‌کردند را بالا و پایین می‌کردم و از دیدن عکس‌های زیبای آن‌ها لذت می‌بردم.

از آن‌جایی که پدر و مادرم در زمان جوانی شش سال در خانه‌های سازمانی نیروی هوایی بوشهر زندگی کرده بودند و خاطرات بسیار خوبی از آن زمان دارند، هرچند سالی یک‌بار به بوشهر سفر می‌کنند تا تجدید خاطره‌ای از آن زمان داشته باشند. دو سال به دلیل قرنطینه‌ی کرونا سفری نداشتیم، تا زمستان سال 1400 که پدر و مادرم تصمیم گرفتند به بوشهر بروند. فرصت را غنیمت شمردم و پیشنهاد دادم من و خواهرانم هم به این سفر بپیوندیم. از آنجایی که وقت ما محدود بود و امکان مرخصی زیاد نداشتیم، تصمیم بر این شد که پدر و مادرم جلوتر و گردش‌کنان با ماشین شخصی تا بوشهر بروند و ما هم با هواپیما به آنها ملحق شویم.

هفته سوم بهمن ماه بود که پدر و مادرم راهی سفر شدند. برنامه‌شان هم یک شب در اصفهان و دو شب اقامت در شیراز بود تا به بوشهر برسند. من و یکی از خواهرانم برای تاریخ 21 تا 29 بهمن بلیط هواپیما رفت به بوشهر و برگشت از عسلویه خریدیم و خواهر دیگرم هم به دلیل مشغله کاری برای تاریخ 26 به 29 بهمن و رفت و برگشت از عسلویه بلیط گرفت. متاسفانه چند روز بعد اعلام شد پرواز برگشت از عسلویه کنسل شده است و مجدد مجبور شدیم بلیط برگشت از بوشهر خریداری کنیم.

تا قبل از حرکت کلی از صفحات گردشگری و سفرنامه‌ها را مطالعه کردم و درنهایت برنامه‌ریزی سفر را به صورت زیر انجام دادم.

پنج‌شنبه 21 بهمن تا یکشنبه 24 بهمن: بوشهر و برازجان و کوه نمکی جاشک

دوشنبه 25 بهمن: بندر کنگان و سیراف تا شهر جم

سه شنبه 26 بهمن: ساحل بنود و بندر تبن

چهارشنبه 27 بهمن: دره نوردی تنگه چله بوچیر

پنج‌شنبه 28 بهمن: بندر مقام و جزایر لاوان یا مارو و ساحل مکسر

جمعه 29 بهمن: حرکت به سمت بوشهر و پرواز به تهران

فصل اول بوشهر

دلدادگی در خلیج فارس

صبح زود حوالی ساعت 7:30 پروازمان در فرودگاه بوشهر به زمین نشست. پدرم دنبالمان آمده بود و راهی شهری در نزدیکی بوشهر به نام عالیشهر شدیم که پدر و مادرم آنجا اقامت داشتند. اولین چیزی که توجه من را به خودش جلب کرده بود بلواری با نخل‌های سربرافراشته بود.تا به محل اقامتمان برسیم مطالعاتم در مورد بوشهر را مرور کردم. بوشهر شهری بسیار زیبا است با قدمتی که آن‌را به ساسانیان نسبت می‌دهند. اما می‌گویند در دوره‌ی خلیفه‌ی دوم، عمر، ریشهر(بوشهر قدیم) به‌دست مسلمانان در جنگی به‌نام واقعه ریشهر فتح شد و بندر کنونی بوشهر را ابومهیری(پسر ناخدا باشی کشتی‌های نادر شاه) حدود ۳۰۰ سال پیش تاسیس کرد. شهر به دلیل موقعیت بندری، همیشه برای بازرگانان دنیا مهم بوده به‌طوری‌که حتی نظر کمپانی‌های هند شرقی انگلیسی، فرانسه و هند شرقی هلند را به خود جلب کرده ‌است.

موقعیت خاص و رونق این بندر باعث شده بود تا این شهر در برخی موارد به شهر اولین‌ها شناخته شود. به‌عنوان مثال، بوشهر اولین شهری بود که چاپ سنگی در آن راه افتاد و به همین دلیل مردمان این منطقه نیز جزو اولین مردمان کشور بودند که با نشریات و مجلات آشنا شدند. همچنین مردم بوشهر در صنایع برق و یخ‌سازی نیز پیشرو بوده‌اند و اولین خط تلگراف ایران در بوشهر کشیده شد که ایران را به هندوستان و اروپا متصل می‌کرد. در زمان ناصرالدین‌شاه، بوشهر به‌ شکل بندری آزاد بوده‌ و واردات بسیاری از محصولات از این گمرک تعرفه‌ی گمرکی نداشتند. قسمت ساحلی بافت قدیم بوشهر در سال ۱۳۷۸ با شماره ۲۳۶۰ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد.

به محل اقامتمان که رسیدیم چمدان‌ها را به خانه بردیم و از آن‌جایی که برای رفتن به فرودگاه صبح خیلی زود بیدار شده بودیم یک ساعتی خوابیدیم. پدرم پیشنهاد داد سری به بازار محلی بوشهر و ساخل بوشهر بزنیم و سپس برای نهار به خانه برگردیم. از روی نقشه به بوشهر که نگاه کنید شهری مثلثی شکل‌را در همسایگی خلیج‌فارس می‌بینید که بخش اعظم آن‌را پایگاه هوایی و پایگاه دریایی شامل می‌شود. اگر از بافت قدیم و تاریخی بوشهر صرف نظر کنیم، می‌توانم بگویم خلیج‌فارس و بلوار ساحلی شهر یک تنه کل جاذبه و دیدنی‌های شهر را بر دوش می‌کشند. کنار دریا که می‌روید با دیدن رنگ آبی خلیج فارس حق می‌دهید که نامش آبی نیلگون خلیج‌فارس باشد. دریا به طرز عجیبی خوش رنگ بود. آسمان آبی، در طلاقی با رنگ سبز-آبی دریا و پرواز مرغان دریایی در ساحل منظره بی‌بدیلی را ایجاد کرده بود.

IMG_0887.JPG

پنجره‌رو به دریا

در بلوار ساحلی به سمت بازار قدیم بوشهر پیچیدیم. از آنجایی که اطلاع نداشتیم جمعه بازار باز هست یا نه گفتیم اول به اینجا سری بزنیم و برای من عشق ماهی مهم بود که برای وعده‌های غذایی روز بعد خرید کنیم. بازار ماهی بوشهر به نظر من که خودش موزه ماهیان دریایی است بس که تنوع ماهی در آن بالاست و جالب است در کنار انواع ماهی‌های آشنا ماهی‌های عجیب و غریب کف‌زی، خرچنگ، لابستر و ماهی مرکب را هم می‌توانید در این بازار تهیه کنید. میگوی صورتی و سرتیز بوشهر هم بسیار لذیذ و خوشمزه است که در فصل صید(مرداد و شهریور) می‌توانید انواع دریایی آن‌را تهیه کنید. کمی ماهی و میگو خریداری کردیم و از کنار بازارچه‌ای پر از خرما و ارده و حلواشکری عبور کردیم. 

IMG_0871.JPG

ماهی‌های تازه خلیج فارس

بخشی از محوطه بازار را سنگفرش کرده بودند و پیاده راه تمیز و مرتبی در بافت قدیم شهر ساخته شده بود. از همین پیاده راه کنار دریا رفتیم. پدرم رفتند که ماشین را نزدیک‌تر بیاورند و ما هم کنار نماد زیبایی که پنجره‌ای رو به دریا بود نشستیم. داشتیم از منظره زیبای دریا عکاسی می‌کردیم که تجمع غیرعادی از مرغان دریایی را مشاهده کردیم. ظاهرا کسانی مشغول غذا دادن به مرغان بودند که آن‌گونه در آن نقطه پرواز می‌کردند. دوان دوان به آن سمت رفتیم. خانواده‌ای چند کیسه کله ماهی و به اصطلاح آشغال گوشت همراهشان بود و آنها را برای مرغان دریایی پرتاب می‌کردند و مرغان هم آن‌ها را در هوا از هم می‌قاپیدند. منظره بسیار زیبایی بود. صدها مرغ دریایی در چند قدمی ما مشغول پرواز بودند. فرصت مغتنمی برای عکاسی بود و عکس‌های جالبی از این منظره گرفتیم.

IMG_0882.JPG

بازار سنگفرش و تمیز جنب بازار قدیمی

DHZF7250.JPG

ساحل زیبای روبروی بازار قدیمی

DIVW9075.JPG

DSC_0228.JPG

مرغان دریایی زینت‌بخش خلیج‌فارس

پدر و مادرم می‌خواستند کنار ساحل بنشینند و من به خواهرم پیشنهاد دادم برویم داخل کوچه پس کوچه‌های بافت قدیم و کمی بگردیم. من، سفر که می‌روم خیال‌بافی زیاد می‌کنم. ساختمان‌ها را، محله‌ها را که می‌بینم مدام پیش خودم خیال می‌کنم که اگر الان در زمان دیگری می‌زیستیم شرایط چگونه بود. از یک کوچه باریک وارد محله شدیم. کوچه‌های باریک، خانه‌هایی از جنس کاه‌گل و چوب، گلدانهای آویزان، معماری منحصر به فرد ساختمان‌ها، عمارت‌هایی که درحال بازسازی بودند و صدای موسیقی جنوبی که در محله بلند شده بود، مرا به عالم دیگری برده بود.

همین‌جا در دلم گفتم ای کاش خانه‌های این محله مانند خانه‌های جزایر یونان همه سفید و آبی بودند. ای کاش در قدم به قدم کوچه و پس کوچه‌های باریک محل کافه و رستوران بود و میز و صندلی‌هایشان را در کوچه می‌گذاشتند. دیوارهایی که کلی گل‌های کاغذی از آن آویزان باشد. آفتاب که غروب کرد با نوای شاد آهنگ‌های بندری چه غوغایی می‌شد در این محلات به پا کرد اما حیف، این‌ها خیالات من بود.

EKOG0659.JPG

ساختمان شورای شهر

DSC_0224.JPG

عمارت‌های قدیمی نیازمند مرمت

IMG_0926.JPG

معماری زیبای بافت قدیم

از روی نقشه دنبال عمارت کوتی می‌گشتم. عمارتی که ظاهرا در گذشته کنسولگری انگلیس بود. این ساختمان بعد از ملی شدن صنعت نفت در اختیار اداره امور دارایی و اقتصاد و بعد اداره کشاورزی بوده و در زمان جنگ با عراق از آن برای محلی برای اسکان مهاجران عراقی استفاده می‌شده و در سال 1380 به ثبت ملی رسیده است. به لوکیشن مورد نظر که رسیدیم انتظار بنای زیبایی را داشتم ولی آنچه جلوی رویمان بود ساختمان نسبتا مخروبه‌ای بود که حتی در ورودی‌اش را هم با آجر و سیمان بسته بودند. اول شک کردم نکند اشتباه می‌کنم، ولی لوکیشن دقیقا ما را جلوی عمارت کوتی نشان می‌داد. خلاصه که دست از پا درازتر به سمت خانواده برگشتیم.

IMG_0884.JPG

عمارت کوتی

IMG_0885.JPG

عمارت کوتی و درب مسدود آن

گرسنگی کم‌کم داشت بهمان فشار می‌آورد. به سمت خانه رفتیم. بعد از ظهر و پس از صرف نهار و کمی استراحت به سمت جزیره شیف رفتیم. در شمال شرقی بوشهر چند جزیره دیده می‌شود که توسط جاده‌ای به هم متصل شده‌اند. جزیره شیف بزرگترین آن‌هاست. در گذشته مردم بومی این منطقه فقط با قایق رفت و آمد می‌کردند و شغل اکثر مردمانش ماهی‌گیری است. جاده خیلی مناسب نبود ولی چون دو سمت آن‌را آب در بر گرفته بود منظره بسیار زیبایی داشت. به بخش مسکونی که رسیدیم گویی چندین سال به عقب برگشتیم.

پوشش بانوان جزیره همه لباسهای محلی بسیار زیبا بود. به سمت ساحل و اسکله رفتیم. تعداد زیادی لنج در ساحل به گل نشسته بودند. کم کم به وقت غروب آفتاب نزدیک می‌شدیم. قایق‌های کوچک پهلو گرفته در ساحل انگاری همه به نظاره غروب آفتاب نشسته بودند. پدرم به سمت چند پیرمرد که کنار دیوار مسجد جزیره نشسته بودند رفت و مشغول صحبت با آن‌ها شد و من خواهرم هم فرصت را غنیمت شمردیم و تا توانستیم با لنج‌ها و قایق‌ها و غروب آفتاب عکس انداختیم.

IMG_0939.JPG

جاده نه چندان مناسب به سوی جزیره شیف

DSC_0233.JPG

ساحل جزیره شیف

AQMZ5974.JPG

ساحل جزیره شیف

IMG_E0944.JPG

قایق‌ها به نظاره غروب در ساحل جزیره شیف

هوا که تاریک شد به سمت بوشهر رفتیم و یک ساعتی در پارک ساحلی قدم زدیم. پدرم پیشنهاد داد برای شام جگر بخوریم. در مسیر پارک ساحلی چشممان به رستوران کوچکی خورد که میز بزرگی را در پیاده رو قرار داده بود و روی میز انواع و اقسام کباب و جوجه و جگر داشت. حسابی هم شلوغ بود. به نظرمان جای خوبی آمد و شام را همان‌جا خوردیم. کنار رستوران در تاریکی عمارت بزرگی خودنمایی می‌کرد. پرسیدم، گفتند عمارت ملک است. همان‌جا نقشه کشیدم در روز به دیدنش بیاییم.

IMG_1044.JPG

دستگاه‌های فروش آب آشامیدنی عالیشهر

فصل دوم برازجان

نخلستان‌های بلندقامت دشتستان

با توجه به تعطیلی روز جمعه برنامه را طوری قرار دادم که از جاذبه‌های طبیعی اطراف بوشهر استفاده کنیم و کجا بهتر از برازجان. برازجان دومین شهر بزرگ استان بوشهر و در 60 کیلومتری مرکز استان واقع شده است. نخلستان‌های این شهر جزء متراکم‌ترین نخلستان‌های کشور محسوب می‌شوند و خرما و محصولات جانبی آن از مهم‌ترین سوغاتی‌های آنجاست. پدرم در مسیر کلی از خاطرات قدیم خودش در مسیر بوشهر به شیراز و عبور از برازجان تعریف می‌کرد. به شهر که رسیدیم همه‌جا تعطیل بود. تک و توک سوپرمارکت می‌دیدم که باز است.

به سمت دژ برازجان یا کاروانسرای مشیرالملک رفتیم. این دژ به دستور یکی از نیکوکاران شیراز به نام حاج میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک شیرازی با هزینه‌ای برابر چهل هزار تومان به پول آن زمان ساخته شده‌ است. این کاروانسرا در گذشته به عنوان زندان کاربری داشت و مهندس مهدی بازرگان، شمس‌الدین امیرعلائی، احمد انهاری، دکتر یدالله سحابی، دکتر سید محمدمهدی جعفری، علی محمد عموئی و ده‌ها تن دیگر از جمله کسانی هستند که در این دژ، زندانی بوده‌اند.

IMG_1004.JPG

کاروانسرای مشیرالملک

DNGU5383.JPG

کاروانسرای مشیرالملک 

این کاروانسرا دقیقا کنار میدان چمران واقع شده است و راستش را بخواهید اولین چیزی که به چشمم آمد و به نظرم اندکی بی‌سلیقگی بود، قرار گرفتن ایستگاه تاکسی دقیقا جلوی این بنا بود. تعدادی تاکسی هم به صف جلوی ایستگاه ایستاده بودند. دلم می‌خواست عکسی از کل دژ بدون تاکسی‌ها بیندازم که فعلا مقدور نبود. به سمت درب دژ رفتیم که بسته بود. چند نفر از اهالی که در سایه‌سار دیوار دژ نشسته بودند گفتند در بزنیم تا نگهبان درب را باز کند.

TFNT2832.JPG

کاروانسرای مشیرالملک

SSBS5306.JPG

کاروانسرای مشیرالملک

LARIE2904.JPG

کاروانسرای مشیرالملک

در زدیم و خوشبختانه نگهبان اجازه داد داخل شویم. داخل کاروانسرا دوباره خیال‌پردازی‌های من شروع شد. کاروانسرایی بزرگ و مستطیل شکل که چهار طرفش برج نگهبانی داشت. دورتادور، اتاق‌هایی کوچک و یک بخش هم در طبقه دوم دارای اتاق‌های بزرگ شاه نشین بود. فضای پشت اتاق‌ها هم اسطبل بود. نگهبان می‌گفت این بنا در اختیار سازمان اوقاف است و از زمان شروع اپیدمی کرونا مرمت هم متوقف شده است. فکرش را بکنید بنای به این عظمت در مرکز شهر به صورت مخروبه نگهداری می‌شد. اگر اینجا را مرمت می‌کردند و در حیاط حوض آب و گل و گلدانی قرار می‌دادند یا کاربری دژ را به صورت بوتیک هتل و رستوران با نورپردازی‌های زیبا عوض می‌کردند چه می‌شد. حیف اینها فقط خیال‌پردازی‌های من بود. راستش را بخواهید حدود یک ماه قبل از این برنامه، سفر و اقامتی در کاروانسرای قصر بهرام در پارک ملی کویر داشتیم و با مقایسه آن کاروانسرا با این عظمت محروم مانده، دلم می‌سوخت که چرا بیش از این به این آثار بها نمی‌دهند. بازدید از کاروانسرا رایگان بود، مبلغی جهت تشکر به نگهبان پرداخت کردیم و خارج شدیم.

ELTXE6686.JPG

کاروانسرای مشیرالملک

IMG_0956.JPG

سرویس بهداشتی داخل کاروانسرای مشیرالملک 

IMG_0957.JPG

 کاروانسرایی در انتظار مرمت

مقصد بعدی ما چشمه زیراه بود. از برازجان وارد جاده سعدآباد شدیم و به سمت روستای زیراه رفتیم. از چند نفر از محلی‌ها آدرس پرسیدیم. به نقطه‌ای رسیدیم که تعدادی ماشین پارک کرده بودند و خانواده‌ها زیر درختان نخل پیک‌نیک طوری نشسته بودند. حدس زدیم آبشار همین حوالی باشد. سوال پرسیدیم و گفتند باید از دره پایین برویم.

آنطور که من مطالعه کرده بودم با توجه به اینکه آب این آبشار در زیر زمین جاری بود و به صورت چشمه از داخل غار بیرون می‌آمد به چشمه زیرراه شهره شده بود. آبشار کوچک دو متری که در انتهای غاری زیبا قرار گرفته بود. آب چشمه ظاهرا از قناتهای منطقه تامین می‌شد و جالب بود که برخلاف انتظارم که فکر می‌کردم آبش سرد باشد کاملا ولرم بود. دیوار داخل غار هم بدلیل رطوبت و چکه کردن آب خزه بسته بود و املاح آب در مسیر خروج آب اشکال زیبایی درست کرده بود.

IMG_0964.JPG

چشمه زیراه

IMG_0962.JPG

چشمه زیراه

QJTW9956.JPG

غار چشمه زیراه(عکس از اینترنت)

بعد از بازدید از غار و چشمه کمی جلوتر فضای خوبی برای نشستن بود. وسایلمان را از ماشین به آن قسمت منتقل کردیم و نهار خوردیم و بعد از کمی استراحت به سمت جاذبه بعدی که غارچهل خانه نام داشت رفتیم. قبل از شهر سعدآباد تابلویی شما را به سمت غار راهنمایی می‌کند. غار چهل خانه مجموعه‌ای از تعداد زیادی دخمه است که در رشته کوهی مشرف به رودخانه شاپور ساخته شده‌اند. این دخمه‌‌ها از درون به یکدیگر مرتبط بوده و برخی منابع این دخمه‌ها را برای قرار دادن اجساد پیروان آیین زرتشت معرفی کرده‌اند. در برخی منابع هم نوشته بود که چهل خانه به معنای چله خانه نیز هست که مرتاضان و زاهدان در آن زندگی می کردند. راهی برای عبور از رودخانه نبود از همان سمت به تماشای دخمه‌ها نشستیم و بعد از کمی عکاسی تصمیم به برگشت گرفتیم.

IMG_1001.JPG

غارچهل خانه

PNZQ6133.JPG

غارچهل خانه

برای برگشت به بوشهر مسیری را انتخاب کردیم که از بین نخلستان‌های زیبایی عبور می‌کرد. منطقه آبپخش به علت بهره‌گیری از کانال‌های پرآبی که از رودخانه شاپور و دالکی سرچشمه می‌گیرد، برخورداری از قدیمی‌ترین شبکه آبیاری و زهکشی کشور که در سال ۱۳۲۰ از سوی کارشناسان آلمانی ساخته شده و وجود کانال‌های پر آب در دو سوی ورودی شهر، جذابیت دوچندان یافته است.

GHCX5803.JPG

نخلستان‌های آب‌پخش

NZUP1383.JPG

نخلستان‌های آب‌پخش

در دو سمت خیابان غرفه‌های فروش خرما و ارده و محصولات جانبی خرما دیده می‌شد. در کنار یکی از این غرفه‌ها ایستادیم تا هم کمی خرید کنیم و هم لابلای درختان زیبای نخلستان عکس بگیریم. کم‌کم به زمان غروب آفتاب نزدیک می‌شدیم. در مسیر برگشت به سمت نیروگاه اتمی بوشهر رفتیم. پدرم می‌گفت حوالی نیروگاه ساحل شنی خوبی دارد و تصمیم گرفتتیم سری بزنیم ببینیم بعد از چهل سال در آن حوالی چه خبر است. ساحل شنی فوق‌العاده بود ولی به شرطی که لب آب می‌ایستادی و دریا را تماشا می‌کردی.

چشمتان روز بد نبیند پشتمان پر از زباله بود. هرچقدر از تمیزی ساحل بوشهر بگویم کم گفته‌ام ولی اینجا زباله‌های ساحل خیلی تو ذوق می‌زد. از امکانات رفاهی ساحل هم فقط یک سوپرمارکت کوچک روبروی خیابان بود که روی شیشه‌اش کاغذی چسبانده بود که سرویس بهداشتی نداریم. از آقای فروشنده از وضعیت ساحل پرسیدم. گفت در اختیار نیروگاه است و تلاشی برای رفت و روب آن انجام نمی‌شود. خیر این نیروگاه در برق که بهمان نرسیده هیچ، شرش سراپای زندگیمان را گرفته، کاش حداقل کمی به محیط زیست اهمیت می‌دادند. تا تاریک شدن هوا لب دریا نشستیم و برای استراحت به سمت خانه برگشتیم.

IMG_0980.JPG

ساحل شنی پر از زباله جنب انرژی اتمی

IMG_0981.JPG

ساحل شنی پر از زباله جنب انرژی اتمی

IMG_2036.JPG

استفاده از آخرین لحظات غروب

فصل سوم دلوار

شهر دلاوران تنگستان

روز بعد به پیشنهاد پدرم رفتیم تا به پایگاه نیروی هوایی سری بزنیم. چه خاطرات قشنگی از زمان دانشجویی و بعد از ازدواج داشتند. خاطرات ده بهمنی که الان برای خودش بالامحله‌ای شده است تا اولین‌های بوشهر که از ذهن پدر می‌گذشت و برایمان تعریف می‌کرد. داخل پایگاه ابتدا جلوی هتل اچ رفتیم. ساختمان بزرگ و زیبا و مخروبه‌ای که از بالا به شکل H دیده می‌شود. پدرم می‌گفتند در قدیم این ساختمان محل اسکان دانشجویان و پرسنل کم سابقه بوده و به هر سه نفر مجرد یک واحد مستقل داده بودند.

پس از ازدواج هم که یک واحد مجزا در اختیار زوجین قرار می‌گرفت و با افزایش سابقه کاری می‌توانستند به خانه‌های مستقل نقل مکان کنند. پایگاه آنقدر بزرگ بود که با پس‌اندازشان یک ماشین ژیان خریده بودند و کلیدش هم همیشه رویش بوده تا اگر نیازی به گشت یا خرید داشتند از آن استفاده کنند. متعجبم که چرا چنین ساختمانی باید مخروبه بماند. می‌توانستند با نوسازی آن را به هتل تبدیل کنند و حداقل در اختیار پرسنل نیروهای ارتش قرار دهند. اما چرا چنین کم لطفی صورت گرفته برای ما که جای سوال داشت.

IMG_1072.JPG

هتل اچ

IMG_1030.JPG

منازل مسکونی

DSC_0531.JPG

خیابان‌های زیبای پایگاه نیروی هوایی

خانه‌های پایگاه، برعکس سایر پایگاه‌های ارتش که به صورت آپارتمانی هستند، یک طبقه بودند و هر آپارتمان به جای دیوار با بوته‌های مورد از حیاط همسایه جدا شده بود. تا جایی که ذهن پدر و مادر یاری می‌کرد حوالی منزل قدیم خودشان رفتیم ولی دقیق خود خانه را پیدا نکردیم. فضای سرسبز و خانه‌های بزرگ و حیاط‌های با صفا واقعا تداعی کننده محله‌های خلوت لوکس کشورهای خارجی بود.

دیگر زیادی داشتیم افسوس می‌خوردیم. از پایگاه خارج شدیم و به سمت عمارت ملک رفتیم. دورتادور عمارت را دیوار کشیده بودند. از ماشین پیاده شدم و به سمت درب عمارت رفتم. به دلیل مرمت، ساختمان بازدید نداشت. از مسئول آن‌جا اجازه گرفتم تا فقط از نمای بیرونی عکسی بندازم. حیف شد نپرسیدم قرار است کاربری این ساختمان پس از تعمیر و مرمت چه باشد ولی هرچه بود یک عمارت زیبا به عمارت‌های مرمت شده بوشهر اضافه می‌شد.

COAD5853.JPG

عمارت ملک

KIUX9083.JPG

عمارت ملک

بعد از ناکامی در بازدید از عمارت ملک به سمت پارک ساحلی و دریا رفتیم. به همت شهرداری، نزدیک ساحل چندین مجسمه از جمله ده‌ها اسب و مجسمه نبرد رستم و اژدها نصب شده است. تعدادی آلاچیق هم در ساحل شنی نصب کرده‌اند که با مد دریا آب تا زیر آلاچیقها بالا می‌آید. به فواصل مناسبی هم سرویس بهداشتی در پارک‌ها هست. خلاصه که به نظرم شهرداران بوشهر در این بخش حسابی سنگ تمام گذاشته‌اند. تمام مدت، ساحل بوشهر را با سواحل دریای خزر مقایسه می‌کردیم که با وجود ویلاهای شخصی و شهرکها دسترسی مردم به دریا چقدر محدود است.

IMG_1070.JPG

پارک ساحلی بوشهر

IMG_1068.JPG

پارک ساحلی بوشهر

آب پایین بود. به سمت مجسمه‌ها رفتیم و عکاسی کردیم. وسایل چایی و خوراکی همراهمان را به یکی از آلاچیق‌ها بردیم و یک ساعتی از این فضا استفاده کردیم. برای صرف نهار به خانه برگشتیم تا عصر راهی شهر دلوار شویم. اولین جایی که قرار بود در شهر دلیران تنگستانی ببینیم خانه-موزه رییسعلی دلواری بود. رئیسعلی در زمان خود کدخدای روستای دلوار بود و سالیان بسیار در برابر مستعمره انگلیس جنگید. رئیسعلی در محلی به نام تنگک صفر، هنگام شبیخون به قوای بریتانیا توسط فردی نفوذی به نام غلامحسین تنگکی، از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و در سن ۳۳ سالگی کشته شد.

به موجب وصیت خود رئیسعلی، او را در جوار حرم علی بن ابی‌طالب در وادی‌السلام دفن کردند. رئیسعلی چهار زن اختیار کرد که فقط از آخرین همسر خود (مدینه دختر صفر از اهالی دلوار) صاحب فرزندی بنام عبدالحسین (بهادر شهیدی) شد. نوه‌های رئیسعلی از بهادر، سه نفر بنام‌های غلامحسین، فرنگیس و گل‌اندام می‌باشند که هیچ‌کدام در قید حیات نیستند. گل‌اندام شهیدی آخرین نوه زنده رئیسعلی بود که در خرداد ماه ۱۳۹۴ بدرود حیات گفت.

IMG_1047.JPG

موزه رییسعلی دلواری

عمارت دلوار از ساختمان‌های زمان قاجار است که در سال 1378 توسط بازماندگان وی به سازمان میراث فرهنگی واگذار شده است. وارد موزه که شدیم یک گروه تور گردشگری داخل بودند و آقایی که بلیط می‌فروخت گفت خودتان‌را برسانید تا توضیحات راهنما را بشنوید. ظاهرا یکی از اقوام رئیسعلی با لباسی مختص به آن زمان، حوادث آن دوران و چند و چون ماجراها را روایت می‌کند.

ما تقریبا به انتهای صحبت‌های ایشان رسیدیم. همان توضیحات آخر که با آب و تاب از وقایع تعریف می‌کردند جالب بود. صحبت‌هایشان که تمام شد مسافران تور متفرق شدند. ما و خانواده دیگری از ایشان خواستیم مجدد برای ما هم توضیحاتی دهند ولی گفتند خسته هستند و به سمت در ورودی رفتند. لحنشان هم خیلی دوستانه نبود و از این حرکتشان اصلا خوشم نیامد. خودمان در اتاقها گشتی زدیم.

IMG_1076.JPG

موزه رییسعلی دلواری

IMG_1077.JPG

راهنمای موزه رییسعلی دلواری

یک سمت حیاط، دورتا دور اتاقهای تو در تو داشت. در ورودی خانه اتاقی که محل برگزاری جلسات رهبران بود، تندیس‌هایی از سید عبدالله مجتهد بلادی بوشهر، رییسعلی دلواری، حیدر غلام، غلام شاه حیدر، خالو حسین دشتی و دو نگهبان در آن قرار داده بودند. گچ بری دیوارها بسیار ساده و شیشه های رنگی پنجره تنها تزیینات اتاقها بودند. تعدادی از ادوات جنگی و لباس‌های آن زمان و نقشه‌ها، اسناد و نامه‌ها و سوگندنامه و وصیت‌نامه رئیسعلی دلواری نیز داخل ویترین به نمایش گذاشته شده بود. اما قشنگ‌تر از داخل ساختمان برای من حیاطش بود. حیاطی بزرگ با درختان نخل صد ساله و چندین توپ جنگی برازنده یک خان.

IMG_1073.JPG

موزه رییسعلی دلواری

IMG_1074.JPG

موزه رییسعلی دلواری

GRJP3853.JPG

موزه رییسعلی دلواری

FLPD4951.JPG

موزه رییسعلی دلواری

از ساختمان خارج شدیم و به سمت ساحل دلوار رفتیم. ساحل دلوار هم ساحلی شنی و بسیار زیبا و تمیز بود و نماد شهر دلوار را کنار دریا ساخته بودند. پیشنهاد دادم این بار برای دیدن غروب آفتاب به سمت گورستان لنج‌ها برویم.

لنج‌های چوبی و سنتی که تاریخی از آن‌ها گذشته، در این ساحل به گل نشسته‌اند و جایشان را لنج‌های فایبرگلسی گرفته است و حال اینجا مکانی جذاب و تماشایی برای جذب گردشگر و عکاسی شده‌ است. به ساحل که رسیدیم یک عروس و داماد درحال عکاسی بودند و در گوشه‌ای یک کانکس قرار داشت و عوامل ساخت یک فیلم در حال آماده کردن لوکیشن فیلم برداری بودند. لابلای لنج‌ها گشتی زدیم و منظره زیبای غروب را به تماشا نشستیم.

CKKK7276.JPG

گورستان لنج‌های دلوار

FJFXE5092.JPG

گورستان لنج‌های دلوار

در شهر دلوار و بلوار اصلی شهر تعداد زیادی پاساژ و واحد تجاری ساخته شده که هنوز بسیاری از آنها افتتاح نشده بودند. امیدوارم این واحدها قدمی جهت کاهش بیکاری و افزایش قدرت اقتصادی منطقه بردارند. در بازدید از همان پاساژها و مغازه‌های باز، متاسفانه جنس خوبی ندیدیم و اکثرا به اصطلاح بنجل و فیک بودند. فقط بخش مغازه‌های فروش شکلات و قهوه و سس‌های خارجی نظرمان را جلب کرد که کمی خرید کردیم. اجناس از قشم گران‌تر و از بوشهر اندکی ارزان‌تر بودند.

فصل چهارم گنبد نمکی جاشک

نفرین دیو

برای رفتن به گنبد نمکی جاشک طبق قانون جدید محیط‌بانی، باید همراه با یک لیدر محلی وارد منطقه شوید. من خودم هم از این قانون اطلاعی نداشتم و در کامنت‌های برخی گردشگران زیر پست‌های اینستاگرامی متوجه این موضوع شدم. در همان اینستاگرام سرچ کردم تا ببینم می‌توانم صفحه بومیان یا راهنمایان گردشگری جاشک را پیدا کنم یا خیر که برحسب تصادف یکی از دوستان که به گنبد نمکی سفر کرده بود در استوری خود یکی از راهنمایان را منشن کرده بود. با ایشان تماس گرفتم و روز سفرمان را هماهنگ کردیم.

صبح زود از خواب بیدار شدیم و لوازم صبحانه و نهار را در ماشین قرار دادیم. با راهنما هماهنگ کرده بودیم در پمپ بنزین نزدیک جاده خروجی گنبد نمکی یکدیگر را ببینیم. از محل اقامت تا ورودی کوه نمکی نزدیک 1.5 ساعت راه بود. در کنار پمپ بنزین صبحانه‌مان را خوردیم و منتظر لیدر ماندیم. کمی بعد ایشان هم رسیدند و همراه مسافر دیگری که با ایشان بود به سمت گیت محیط‌بانی رفتیم. در ورودی محیط‌بانی کارت شناسایی یک نفر را نگه‌ داشتند و مشخصات همه از جمله اتوموبیل‌ها را نیز یادداشت کردند. حدود بیست دقیقه هم مسیری خاکی را طی کردیم تا به ابتدای گنبد برسیم.

IMG_E1162.JPG

گنبد نمکی جاشک

IMG_E1160.JPG

سنگ نمک‌های گل کلمی گنبد نمکی جاشک

تنها تجربه من از کوه نمک، معادن نزدیک گرمسار بود ولی در این منطقه با دنیایی بزرگتر و رنگی‌تر و پر از املاح مواجه شدیم. در بخش‌هایی از مسیر در اثر تبخیر آب شور، منظره‌ای گل کلمی از بلورهای نمک ایجاد شده بود و بخشهای دیگر لایه به لایه نمک و املاح نمکی رنگی بود که با شستشو توسط آب باران مناظر بی نظیری را ایجاد کرده بود.

UEOHE7651.JPG

گنبد نمکی جاشک

RXAZE2541.JPG

گنبد نمکی جاشک

طبق افسانه‌ها، در گذشته‌های دور، بزهایی با شیرهای خوشمزه در این منطقه زندگی می‌کردند. لذیذ بودن شیر بزها، زنان را وسوسه می‌کرد که آن‌ها را بدوشند. هرکدام از زنان که اقدام به دوشیدن بزی می‌کرد، با همان بز به سنگ بدل می‌شد. بدین‌ترتیب زنان و بزها به سنگ تبدیل شدند و گنبد نمکی جاشک شکل گرفت. برخی دیگر نیز باور دارند که این مکان محل زندگی یک دیو بوده و از او محافظت می‌کرده است. خلاصه که هرچه بود بسیار زیبا و دیدنی بود. از رودخانه شورآب رد شدیم و از کنار آبشاری کوچک گذر کردیم و در مسیر به سمت غاری رفتیم که داخل آن را سنگ‌های نمکی با املاح مختلف به صورت راه راه نقش ایجاد کرده بودند.

FEWNE1516.JPG

گنبد نمکی جاشک

EDIG2184.JPG

گنبد نمکی جاشک

 داخل غار اندکی استراحت کردیم. نور لامپ‌ها را خاموش کردیم تا چشممان کم کم به تاریکی عادت کند. جالب بود که کمی بعد در همان تاریکی می‌شد رد نوری که از در ورودی غار داخل شده بود را دید. از غار خارج شدیم و اندکی بالاتر از غار را نیز پیمایش کردیم. املاح به رنگ صورتی و قرمز و نارنجی در دیواره کوه‌ها منظره بسیار زیبایی را درست کرده بود.

موعد برگشت شده بود و دلمان نمی‌آمد برگردیم. چاره‌ای نبود. کمی میوه و آب و تنقلات خوردیم و به سمت مسیر وردی گنبد به راه افتادیم. در انتهای مسیر راهنمایمان از ما خواست که اندکی استراحت کنیم. سپس از کیفش چند عدد خیار و گوجه فرنگی درآورد و داخل رودخانه شورآب انداخت. خوردن خیار و گوجه فرنگی نمکی حسابی به ما چسبید. سرحال مسیر سربالایی را به سمت پارکینگ و کیوسک محیط‌بانی رفتیم و بعد از دریافت کارت شناسایی به سمت بوشهر به راه افتادیم.

NAIW0701.JPG

غار نمکی

IMG_E1154.JPG

لایه‌های نمکی رنگی داخل غار

XXQS2712.JPG

سنگ و بلور نمک

IMG_E1155.JPG

انتهای مسیر گردشی ما در گنبد نمکی

روز آخر اقامتمان در بوشهر زیبا بود. مجدد به سمت ساحل و پارکهای ساحلی بوشهر رفتیم و قدم زدیم. در کنار دریا و در بخشی از ساحل مجموعه رستوران ساحلی و فودکورت قرار داشت و بیرون رستوران و در کنار دریا میز و صندلی چیده بودند. فضا بسیار شیک و قشنگ بود. داخل برخی رستوران‌ها جوانان آهنگی می‌نواختند و با هم شعر می‌خواندند. عده‌ای نیز بیرون رستوران مشغول غذا خوردن بودند. به راستی که این بخش کوچک، مینیاتوری از سواحل استانبول و ازمیر و کوش آداسی بود. برای شام که غذا سفارش دادیم مدیر یکی از رستوران‌ها گفت شهرداری اذیت می‌کند و به دلیل قرار گرفتن در حریم دریا هر از چندی دستور تخلیه می‌دهند. حیف بود واقعا همچین جای زیبایی را تخریب کنند.

IMG_E1538.JPG

پارک ساحلی بوشهر

VMHY5873.JPG

پارک ساحلی بوشهر

IMG_1178.JPG

پارک ساحلی بوشهر

IMG_1185.JPG

فودکورت پارک ساحلی بوشهر

IMG_1187.JPG

فودکورت پارک ساحلی بوشهر

کنار رستوران‌ها مسیری پله‌کانی کنار دریا قرار داشت. همان‌جا یک ساعتی نشستیم. با وجودی که دلمان نمی آمد باید برمی‌گشتیم تا با بستن چمدان‌ها عازم مقصد بعدی شویم.

فصل پنجم بندر سیراف

گذرگاه تاریخ

موعد خداحافظی از بوشهر رسیده بود. صبح زود به سمت مقصد بعدی که بندر سیراف بود حرکت کردیم. برای صرف صبحانه با یک تیر دو نشان زدیم. هم بازدید از یکی دیگر از سواحل مسیر و هم صرف صبحانه. از بین سواحل بین راه پارک ساحلی بنک را انتخاب کردیم. پارکی به غایت زیبا و تمیز. لذت می‌بردم از این همه زیبایی و افسوس از بابت هدر رفت این همه جاذبه گردشگری. وجب به وجب این سواحل را با ریزورت‌ها و هتل‌های زیبا تصور می‌کردم که مملو از مسافر و توریست بودند ولی صد حیف که فقط می‌توانستم به تصوراتم بسنده کنم. کارگران در پارک مشغول رنگ آمیزی جداول و تعمیرات بودند و محوطه را برای سال جدید آماده می‌کردند.

صبحانه خوردیم و به سمت مقصد بعدی به راه افتادیم. از پارک بنک تا سیراف جاده ساحلی بسیار زیبایی قرار داشت و تلاقی جاده و خلیج زیبای همیشه فارس که گاهی در روبروی مسیرمان بود و گاه سمت راست، منظره رویایی را ایجاد کرده بود. از بندر کنگان عبور کردیم. کناره ساحل در کل مسیر بندر را مانند بوشهر پارک ساحلی درست کرده بودند و به فواصل مختلف آلاچیق و سرویس بهداشتی در این پارک‌ها دیده می‌شد. بعدها از یکی از دوستان شنیدم که حتی داخل سرویس‌ها حمام هم هست که برای کسانی که به صورت کمپی و با چادر سفر می‌کنند غنیمتی است که بتوانند دوش هم بگیرند.

IMG_9615.JPG

جاده ساحلی

به سیراف رسیدیم. بندری باستانی که در دوره ساسانی به دستور اردشیر بابکان ساخته شد و در آن زمان و اوایل اسلام بسیار پر رونق بوده. بندر عرض کمی داشت و بین کوه و دریا واقع شده بود. یک‌راست به سمت گوردخمه‌های باستانی رفتیم. داستان‌های بسیاری در مورد این گورها سر زبان‌هاست. یکی آن‌که این گورها محل قرار دادن اجساد زرتشتیان بوده، چرا که زرتشتیان به‌دلیل حرمت خاک، مرده های خود را دفن نمی کردند و دوم این‌که برخی بر این باورند که این دخمه ها در گذشته حوضچه هایی برای نگهداری آب باران بوده‌اند. حتی آثار و گورهای به جا مانده از دوره اسلامی نیز در این سایت تاریخی دیده می‌شود که می‌توان نشانه‌های آن را از روی خطوط کوفی و یا عربی مختلفی که بر روی برخی از سنگ قبرها دیده می‌شود تشخیص داد.

IMG_1251.JPG

گوردخمه‌های باستانی سیراف

IMG_1250.JPG

گوردخمه‌های باستانی سیراف

IMG_1249.JPG

گوردخمه‌های باستانی سیراف

MNZK7818.JPG

گوردخمه‌های باستانی سیراف

پس از ساعتی گشت و گذار در میان این گورها به سمت قلعه نصوری به راه افتادیم. این قلعه متعلق به خاندان نصوری است که به دستور شیخ جبار دوم (پدر بزرگ شیخ ناصر نصوری) که حاکم وقت بوشهر بود، در سال 1224 هجری قمری ساخته شده است. براساس تاریخ قلعه نصوری بیش از 216 سال قدمت دارد که به اوایل دوره قاجار برمی‌گردد. ساختمان قلعه بر روی یک تپه و درست مقابل خلیج فارس قرار داشت و منظره بسیار زیبایی از آن بالا روبروی قلعه دیده می‌شد. کارگران مشغول تعمیر و مرمت قلعه بودند. با وجودی که ساختمان بازدید نداشت از یکی از مسئولین آن‌جا خواهش کردیم اجازه دهند از داخل ساختمان دیدن کنیم و ایشان هم به شرطی که به طبقات بالاتر نرویم اجازه ورود دادند.

CJYD0969.JPG

قلعه نصوری

IMG_1246.JPG

قلعه نصوری

قلعه درب چوبی بسیار بزرگی داشت. وارد حیاط اول شدیم. همان مسئول همراهمان بود و از میزان خرابیها و مرمت غیراستاندارد و مخرب گذشته ساختمان صحبت کرد. دقیقا حالتی که آمده بودند ابرویش را درست کنند و در عوض چشمش را کور کرده بودند. جالب بود که با گچ تمام آثار گچ‌بری ساختمان از بین برده بودند و در گوشه‌هایی گچ‌بری قدیم به چشم می‌خورد.

داخل حیاط دوم شدیم. ظاهرا قلعه به بخش خصوصی جهت ساخت بوتیک هتل واگذار شده بود و بناها و معماران در حال تغییر کاربری اتاقها به سرویس بهداشتی و اتاقهای هتل بودند. در طبقه اول یک ایوان با ستون های سنگی و باقیمانده گچ‌بری‌های زیبایی قرار داشت. قلعه دارای یک بادگیر بزرگ بود. داخل اتاق زیر بادگیر شدم. یک حوض کوچک بسیار زیبا در اتاق قرار داشت. فکر می‌کنم در گذشته این حوض پر از آب با جریان هوای خنکی که از بادگیر داخل می‌شد به تعدیل دمای ساختمان در گرمای سوزان تابستان کمک می‌کرده است.

IMG_1234.JPG

قلعه نصوری

از جناب معمار تشکر کردیم و از ساختمان خارج شدیم. موعد صرف نهار شده بود. به سمت پارک ساحلی رفتیم. باد شدیدی می‌وزید و اصلا امکان روشن کردن حتی گاز پیک نیک هم نبود. تصمیم گرفتیم چادرمان را نصب کنیم ولی شدت باد به قدری زیاد بود که حتی نمی‌شد با بندهای نگهدارنده چادر، آن را به ستونهای آلاچیق ببندیم و امکان داشت چادر عزیزم پاره شود. از غذا خوردن در پارک صرف نظر کردیم و از شهر خارج شدیم تا شاید سرپناهی پیدا کنیم و در امان از این باد شدید نهار بخوریم.

USXS4503.JPG

منظره روبروی قلعه نصوری

کم کم داشتیم از شهر خارج می‌شدیم که چشممان به پارک کوچکی با یک آبشار مصنوعی خورد. البته آب آبشار بسته بود ولی دیواره آبشار مانند سدی جلوی راه باد را گرفته بود. سریع لوازم خود را به گوشه دنجی بردیم و نهارمان راخوردیم.  پس از صرف چایی و کمی استراحت به سمت شهر جم حرکت کردیم تا شب را در خانه یکی از اقوام سر کنیم و صله رحمی از این فامیل دورافتاده از پایتخت به جا بیاورم.

IMG_1240.JPG

سلیمان تاجر سیراف

IMG_1237.JPG

ماهی کبابی

خانه فامیل در یکی از شهرک‌های متعلق به شرکت نفت بود. پس از کمی استراحت و گفت‌و‌گو تصمیم گرفتیم سری به داخل شهر جم بزنیم. جم بزرگتر از آن چیزی که تصور می‌کردم بود. شهری پر از مغازه‌های فروش لباس و لوازم برقی و رستوران. به هرحال با توجه به شهرک‌های نفتی و پالایشگاهی قدرت خرید در این شهر بالاتر از جاهای دیگر و بود و حسابی طی این چند سال شهر گسترش پیدا کرده بود. شب به منزل بازگشتیم تا استراحت کنیم و روز بعد به سمت مقاصد دیگر رهسپار شدیم.

IMG_1243.JPG

کوه پردیس جم