می خوام از یه سفر 48 ساعته بگم، چند روز مونده به یلدای سال 1400. سفری که البته خیلی بیشتر از دو روز بود، نه اینکه بد گذشته باشه و طول سفر بیشتر به نظر برسه بلکه، عمق سفر خیلی بیشتر از این حرفها بود.
من و همسرم عاشق سفر و ماجراجویی هستیم و سفر به کشورهایی که به لحاظ فرهنگی متفاوت هستند و تجربه های جدید و دور از انتظار در اختیار انسان میگذارند، یکی از اولویت های ماست. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در تابستان 1401 به آفریقا
به نام خدا سفر! این کلمه ی سه حرفی عصاره ی تمام اون چیزی هست که از زندگی میخوام.به عقیده ی من ، ما زندگی میکنیم که سفر کنیم.به جاهای جدید و با سرزمین ها ، فرهنگ ها ، ساختمون ها ،غذاها ، آدمها و رویاهاشون
ساعت 10:30 شب است و هنوز به سنگاپور نرسیدیم. قرار بود 5 ساعت باشد اما حدود 10 ساعت شد. معطلیهای طولانی در صف خروج از کشور و ورود به کشور دوم، در کنار توقفهای اتوبوس و سرعت کمتر از حد مجاز و از دست دادم
خلاصۀ سفر برای سفر کاری یک هفته در نوشهر بودیم؛ برای همین اغلب بعدازظهرها گردش میکردیم. با وجود این بهاندازۀ کافی از سفر لذت بردیم. در این مدت خیابانگردی کردیم و از ساحل سیترا و باغ گیاهشناسی بازدید کردیم. درختهای نخل ظاهر جذابی به خیابانهای نوشهر
به نام خداوند زیبایی ها من از آن دسته آدمهائی هستم که سفر تو خونمه، پس وقتی سفر خونم کم میشه احساس کمبود می کنم و سفربعدی من آغاز می شود. شهریور بود که تصمیم گرفتم به کشور تاجیکستان سرزمین ایرانیان باستان سفرکنم. اینکه تاجیکستان را
شاید برای رسیدن به شهرهایی مثل: زنجان، ابهر، تبریز و... از کنار شهر قزوین گذر کرده باشید اما این فکر که خود این شهر یک مقصد گردشگری زیباست به ذهنتان خطور نکرده باشد. با ما همراه باشید تا در این سفرنامه گوشه ای هرچند کوچک
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی من و داداشم از مدتها پیش قصد داشتیم ک به ارمنستان سفری داشته باشیم ولی از بدشانسی مون ، کرونا همچی رو خراب کرد و امکان سفرو ازمون گرفت ولی تو همون مدت حسابی راجب ارمنستان و بخصوص شهر
چند سالی بود که به فکر دیدن هرمز بودم و هر بار با ديدن عکس های هرمز در اينستاگرام اشتیاقم بیشتر می شد . قبل از شيوع كرونا قرار بود دوستم از سوئد به ايران بيايد تا باهم به اين سفر برويم ، اما با
احتمالاً سفرنامه زیاد خوندید، ولی این یک سفرنامه عادی نیست.... یک خطرنامه است. بعد از اینکه نتیجه کنکور سراسری ارشد 1400 توی مهر ماه اومد و فهمیدم تهران قبول نشدم و باز همین شیراز موندگار شدم، چندین روز که از حال نزارم گذشت، بالاخره تصمیم
به به ز یزد و مردم خوش نام پرورش وان خاک پاک و زر و گوهر برابرش آباد و بی زوال و کهنسال و با شکوه این شهر پیر، وه که
هزینه کردن برای سفر نوعی پس انداز برای آینده است. این اولین سفرنامه بنده می باشد بنابراین پیشاپیش از نواقص آن عذر خواهی می کنم. حدودا از ابتدای سال 1401 بود که فکر یک سفر خارجی بعد از کرونا به ذهن من و همسرم رسید
سکانس اول اواخر خرداد 1401 ساعت 6بعداز ظهر، من و شیرین در آزادراه (کرج _قزوین) راهی سفر به روستای داماش در استان گیلان بودیم. شیرین یک دوست و همسفر پایه ،که چه عرض کنم درحد چهار پایه، همراه سفرهای من است .تنها یک مشکل دارد و
سفر به سرزمین شالیزارها و غوزک پنبه بعد از سالیان متمادی دوستان تصمیم گرفتیم به خطه سرسبز مازندران سفری داشته باشیم. به سرزمین شالیزارها و قوزک های پنبه ، ماهی سفید و اوزون برون و قزلآلا، سیر تازه وبوی خوش،آن و سیر ترشی و کلوچه های
سلام. سفرنامهای که میخونید در مورد سفر به شهر وان ترکیه از مرز زمینی هست. گرچه خیلی از اهالی سفر و گشت گذار این مسافرت رو با تور وان یا بدون تور تجربه کردن و خاطرات و یادگارهای خودشون رو از این سفر دارند، ولی
کرونا ، کرونا آلفا ، کرونا دلتا ، همش از کرونا و خبرهای بدش می شنیدم و واقعا دلم یه سفر حسابی می خواست که یکم از این حال و هوا در بیام و از اون طرف، استرس سفر هم یه درگیری ذهنی دیگه برام
درود به تمامی کاربران لست سکند من (سعید) و دوستم حسین تقریبا از 10 شهریور 1401 برنامه ریزی سفر خود به استانبول رو شروع کردیم. اولین کارم مراجعه به سایت لست سکند و استفاده کردن از تجربیات سفرهای بقیه دوستان بود که واقعا ازشون ممنونم. مقدمه
چندوقتی بود که بدجور هوایی کیش شده بودیم و تصمیم سفر داشتیم، اما جدی پیگیرش نبودیم، فقط هر وقت دور هم جمع میشدیم میگفتیم الان هوای کیش خیلی خوبه، کاش الان اونجا بودیم و از این ای کاش ها. تا اینکه چهارشنبه ۲۱ ام آذر
با دوستم داشتیم صحبت می کردیم که اداره رفاه دانشگاه چند ماهی هست که با هتل آرین شیراز قرارداد بسته و داشتیم همفکری می کردیم که یه برنامه بذاریم و بریم. اما خب ما چند باری از این صحبتا کرده بودیم و عملیش نکرده بودیم
پری بیا انار بخور، نه نه من زیاد خوردم، دارم آجیل میخورم، چخبرته بابا دل درد میگیری، پری برات هندوونه بزارم، نه من اصلا جا ندارم خیلی سنگین شدم. شب یلدا بود و خونه یکی از دوستان جمع بودیم، بعد از کلی بگو و بخند