پیشگفتار می آیی همسفرم شوی؟ با من قدم بگذاری بر سنگفرش های قدیمیِ وین، شهر هنر و موسیقی. با هم خاطره بسازیم از پرسه زنی های بی هدف، از تماشای جریانِ زندگیِ آدم ها در آنسوی مرزها، با هم بدویم دنبالِ قطارها، گم شویم، بترسیم،
«زندگی مسابقه نیست، زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که در هر گامش، ترنّم خوش لحظه ها جاریست. با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده، زندگی را مگذار از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر رود. رویاهایت را
انگیزه سفر، یکی از امیدوار کننده ترین نشانه های زندگی است. سلام. این جمله در مورد زندگی من و همسرم کاملا صدق میکنه. یعنی اگه برنامه سفر نداشته باشیم زندگی برامون کاملا بی هدف و یکنواخت میشه. ما 6 ماه قبل سفر و با انگیزه برنامه
مدتی پیش کتابی می خواندم به نام " چادر کردیم رفتیم تماشا " . سفرنامه ای قاجاری مربوط به حاجیه خانم شیرازی.کتابی که خود می تواند مرجعی تاریخی باشد.خیلی عجیب است کسی در آن دوران که خواندن و نوشتن خود غریب بوده ، حاج خانمی
به نام خدا با عجله به سمت غرفه شركت در نمايشگاه بين المللي مي روم ، صبح با قطار به تهران رسيده بودم و بايد عصر همان روز برميگشتم ، قرار بود دستگاه برشكاري جديدي را با كمك مهماني از يك شركت ايتاليايي راه اندازي كنيم
هر چیزی که تو ذهنمون تبدیل به باور بشه تو زندگیمون تبدیل به واقعیت میشه اینجا مینویسم از سفری متفاوت با سفرهای گذشته ام ، تفاوت این سفر برای من تو رنگها بود رنگهای شاد و گرم تو روزهای سرد زمستون به چند شهر مختلف در نقاط پراکنده
به نام خدا از لستگرام تا لنینگراد همه چیز از یک پست در لستگرام آغاز شد. 25 شهریور 98 بود که همسرم پستی را در لستگرام نشانم داد و جرقه آغاز سفری هیجان انگیز در ذهنمان زده شد. پیشنهاد ویژه لست سکند برای کاربران سطح یک به
چند ماهی از سفر به روسیه میگذرد. و من بارها دست به قلم میشدم تا درباره ی سفر بنویسم ولی اینقدر حجم داستان هایی که در روسیه داشتیم زیاد بود که با خود میگفتم شاید از حوصله ی خواننده خارج باشد. حیف بود این لحظات
هر کسی که من رو میشناسه، میدونه که عاشق اسپانیا هستم. عاشق فرهنگ، مردم و فوتبالش. از دو سه سال قبل به سفر اسپانیا و گرفتن ویزای شنگن فکر میکردم ولی اینقدر که پروسه ی گرفتن ویزای شنگن رو سخت و دست نیافتنی نشون داده
آغاز سفر من به دهکده روسینیر برمیگرده به حدود 11-12 سال پیش. زمانی که تازه با گوگل مپ آشنا شده بودم و به دلیل علاقه بسیار زیادم به انیمیشنهای دوران کودکی، یکی از اولین جستجوهام دهکده روسینیر بود. سالها گشتم و اطلاعات جمع کردم و
سرآغاز خیلی جوان بودم که ساراماگو خواندن را با رمان کوری آغاز کردم. آنقدر شیفته سبک خاص نگارش این نویسنده شدم که بلافاصله به سراغ دیگر آثار وی رفته و خود را در دریای پیچیدگیهای ذهنی "آقا ژوزه" غرق کردم: همه نامها، دخمه، سال مرگ ریکاردو
بنام خدایی که خاک آفرید کزان خاک، انسان پاک آفرید سلام خدمت همراهان همیشگی سایت لست سکند از آن جا که من قبل از هر سفری به این سایت کامل و جامع جهت نقد و بررسی هتل ها، قیمت تورها و مطالعه سفرنامه ها مراجعه می
در خاطر این شهر ایستاده بمان ، رولاند به نام خدا سوار بر غول آلماني: سوم فروردين ماه 1397 است و ما سوار بر هواپيماي لوفت هانزا ، آسمان ايران را به مقصد فرانكفورت ترك ميكنيم. شرايط جوي نامناسب است و هواپيما تكان هاي زيادي مي خورد ،
روسیه به عنوان پهناورترین کشور دنیا، تنوع طبیعی، تاریخی و فرهنگی گوناگونی را در خود جای داده و به دلیل نزدیکی به ایران و سهولت دریافت ویزا، در لیست سفر ایرانیها به چشم میخورد. و شاید به همین دلایل، من نیز برای این سفر تابستانی،
با کم شدن ارتفاع هواپیما، از پنجره به بیرون نگریستم؛ هواپیما دریای بالتیک را پشت سر گذاشت و جایی در آسمان سوئد دور زد؛ وقتی مجدداً بر روی دریا به حرکت ادامه داد، صدای باز شدن چرخهای هواپیما نوید فرودی زودهنگام را به گوشمان رساند.
صبح روز جمعه در نیمه اسفند 97 با صدای گریه آوین، دختر نه ماهه مان از خواب بیدار شدیم، متأسفانه ناخوش به نظر می رسید. بعد از رسیدگی به امورات دختری خواب از چشمان فراری شده بود و فکر و خیال گذشته و برنامه پیش
سال 94 بود ، قرار بود اواخر اسفند نمایشگاهی در میلان ایتالیا داشته باشیم، شاید این دهمین نمایشگاه خارجی بود که من و مرآت برگزار میکردیم معمولا باید 10 ماه زودتر در نمایشگاه ثبت نام کرد و کردیم، از آذر دنبال گرفتن وقت سفارت بودیم
سفر گاهی ترسناک، گاهی رنگارنگ، گاهی بی روح، گاهی پر جنب و جوش و همیشه منحصر به فرد است. هر تمدن به ترتیب جای خود را به دیگری داده و تاریخ را رقم زده است. این تاریخ در ایتالیا، کلیساها، موزه ها، خیابان های باریک، پیاده
سفرنامه روسیه چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۹ صبح فرودگاه ونوکووا، مسکو، روسیه از پشت میله ها آخرین باری که توی یک چاله هوایی افتادم ۱۰ سال پیش بود. در یک نیمه شب آروم هواپیما چنان با سر به سمت زمین شیرجه زد که خود خلبان هم فکر نمیکرد
یک آن، تُهی شدم و احساس کردم، تمام زندگیام فقط برای این بوده که روزی و در این لحظه، در این زمستانِ بارانی، در این کافهی غریب، و در این گوشهی دنج، این لبخند زیبا را ببینم... پنجشنبه 1 مارس 2018 / 10 اسفند 1396: اسخیپول