اسپانیا؛ رویایی که به حقیقت پیوست

4.6
از 45 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
اسپانیا؛ رویایی که به حقیقت پیوست +‌تصاویر

bn173.jpg

 

هر کسی که من رو میشناسه، میدونه که عاشق اسپانیا هستم. عاشق فرهنگ، مردم و فوتبالش. از دو سه سال قبل به سفر اسپانیا و گرفتن ویزای شنگن فکر میکردم ولی اینقدر که پروسه ی گرفتن ویزای شنگن رو سخت و دست نیافتنی نشون داده بودن، وقت و حوصله ی اقدام کردن رو نداشتم و شرایط خودم هم برای گرفتن شنگن کاملا اکی نبود.

نوروز 97 به قبرس اروپایی (جنوبی) سفر کرده بودم، به این امید که ویزای قبرس (که معتبر هم هست) بعدا برای گرفتن ویزای شنگن بدردم بخوره (که همینطور هم شد).

دقیقا موقعی که شرایط کاری و مالی من اکی شد و داشتم به رویای سفر به اسپانیا نزدیک میشدم، اوضاع دلار و یورو از این رو به اون رو شد! دیگه هر روز که از خواب پا میشدم می دیدم یورور 1000 تومن گرونتر شده. به همین راحتی!

قیمت تورهای اسپانیا رو بررسی کردم، دیدم دیگه نمیشه از طریق آژانس اقدام کرد چون هزینه ش دوبرابر میشه و این بود که تصمیم گرفتم تمام کارهای سفر رو خودم انجام بدم. از صفر تا صد. برای منی که عاشق سفر و عاشق اسپانیا هستم، انجام دادن کارهای مربوط به ویزای شنگن (با اینکه تجربه ای نداشتم) و برنامه ریزی سفر، خیلی لذت بخش بود.

قدم اول، پیدا کردن همسفر بود. من معمولا سفرهای خارجی رو با خواهرم میرم و انصافا همسفر خیلی خوبیه. سلیقه هامون هم شبیه همه و خلاصه توی سفر خیلی بهمون خوش می گذره. از اونجایی که به تازگی سفر بود، با کلی خواهش راضیش کردم که برای سفر اسپانیا توی تعطیلات عید 98 همراهم باشه. چون دوست داشتم تمام خوشی ها رو با یکی که دوسش دارم شریک باشم.

حدودا آذر 97 بود که دیگه سرچ کردن ها و تکمیل مدارک شروع شد.. برای گرفتن ویزای شنگن توریستی از سفارت اسپانیا باید تمامی مدارک به اسپانیایی ترجمه شن (بدون نیاز به مهر دادگستری و امور خارجه) و من بواسطه ی شغلم توی این مورد هیچ مشکلی پیدا نکردم و ترجمه ی مدارکم رو خیلی زود تحویل گرفتم. گرفتن وقت سفارت هم برخلاف گفته ها بسیار راحت بود چون نیازی نیست سفارت برید و چند وقتی هست که شرکت  BLS که کارگزار سفارت اسپانیا ست، همه ی کارها رو انجام میده و از طریق سایت همین شرکت خیلی راحت میتونید وقت بگیرید و مدارک لازم رو هم توی این سایت خیلی دقیق توضیح دادن. آدرس وبسایتش هست: spainvisa-iran.com

 خلاصه  روزی که وقت BLS داشتیم، رفتیم اونجا (برج آرتمیس توی پاسداران). مدارک رو تحویل دادیم و منتظر موندیم. در مورد مدارک هم من اون زمان اینها رو تحویل دادم:

ترجمه شناسنامه، ترجمه سند ملکی، ترجمه لیست بیمه، ترجمه پروانه تاسیس (در صورتی که کارمند هستید بجای پروانه تاسیس، گواهی اشتغال به کار و فیش حقوقی سه ماه اخیر رو باید ارائه بدید)، پرینت گردش 6 ماهه حساب بانکی و گواهی تمکن مالی (از همون حساب).  بیمه نامه مسافرتی (باید تمام روزهای سفر رو پوشش بده. بعنوان مثال اگه سفرتون 8 روزه ست باید حتما بیمه 15 روزه یا بیشتر تهیه کنید و بیمه نامه 7 روزه رو از شما قبول نمی کنند. من خیلی راحت بصورت آنلاین بیمه نامه گرفتم و اصلا حضوری هم به دفاتر بیمه مراجعه نکردم چون نیازی نیست بیمه نامه مهر شه)، رزرو هتل (از طریق سایت بوکینگ رزرو کردم)، بلیط رفت و برگشت (سایت داخلی)، برنامه سفر (اختیاریه ولی من ارائه دادم)، 75 یورو نقدی که اونجا بابت سفارت و خدمات BLS از شما میگیرند.

البته همونطور که میدونید هر لحظه ممکنه مدارک لازم و قوانین عوض شن پس حتما آپدیت باشید.

 مدارک رو هم خیلی مرتب و منظم آماده کرده بودم و تحویل دادم و مسئول اونجا بهم گفت چقدر همه چی مرتبه. منم بهش گفتم سایت BLSرو به دقت چک کردم و طبق همون آماده کردم. یه نکته ای که باید در خصوص مدارک بگم اینه که اسپانیا بر خلاف کشورهای دیگه که در حوزه ی شنگن هستن، پرینت گردش حساب 6 ماهه رو میخواد و گردش3 ماهه کافی نیست.

تا جواب درخواست ویزا بیاد، من خیلی دلهره داشتم چون سال های اخیر زیاد سفر رفته بودم ولی هیچ کدوم در محدوده ی شنگن نبود و میگفتن نباید اولین ویزای شنگن رو از اسپانیا گرفت چون ریجکت میشی. ولی من دلم رو به دریا زدم چون هدفی جز اسپانیا نداشتم. البته اینم بگم که خواهرم همین چندماه قبل از سفرمون ویزای شنگن از یونان گرفته بود و همین یکمی خیالم رو راحت میکرد. بعد از حدودا 7 روز کاری از طریق ایمیل اطلاع دادن که بیاین پاسپورت ها رو تحویل بگیرین. با چه هیجانی رفتیم BLS. مسئول تحویل پاسپورت خودش پاکت رو باز کرد و تبریک گفت. خیلی خوشحال شدم. باورم نمیشد. بالاخره داشتم به آرزوم می رسیدم. اسپانیای رویایی من.. دارم میام.. (اینم بگم که توی پاکت یه برگه ای بود که توش خواسته بودن بعد از برگشتن به ایران حتما حضوری و یا از طریق ایمیل بهشون اطلاع بدیم که ما هم این کار رو انجام دادیم و اسکن ویزا و مهر ورود و خروج رو برای سفارت اسپانیا ایمیل کردیم و جواب هم دادن).

دیگه از اینجا به بعد فقط سرچ می کردم که کجاها باید بریم. خواهرم همه چی رو به من سپرده بود چون می دونست با چه دقت و علاقه ای انجام میدم. برای مدارک سفارت دو تا هتل از طریق بوکینگ رزرو کرده بودیم ولی بعدش هر دو رو عوض کردم و دو تا هتل خوب توی قلب مادرید و بارسلون انتخاب کردم که برای رفت و آمد خیلی راحت باشیم (و واقعا هم خیلی راحت بودیم).

هزینه ی بلیط و ویزا و ..:

بلیط تهران-بارسلونا و مادرید-تهران (ترکیش ایرلاینز)           هرنفر 7.200.000 تومان

هتل در بارسلون – 4 شب اقامت با صبحانه                       اتاق دو تخته 417 یورو

هتل در مادرید – 4 شب اقامت با صبحانه                         اتاق دو تخته 353 یورو

پرواز داخلی بارسلونا – مادرید (Vueling)                        هر نفر 95 یورو

بیمه مسافرتی (پوشش 15 روزه)                            72.000 تومان

هزینه ویزا                                                                هر نفر 75 یورو

برنامه ی سفر ما رفتن به بارسلونا و مادرید بود: 4 شب در بارسلونای دوست داشتنی و4 شب در مادرید، عشق من.

برای ساعت 4 صبح روز دوشنبه (5 فروردین – 25 مارچ) برای بارسلونا بلیط داشتیم (ترکیش ایرلاینز). بلیط رو از طریق سایت داخلی خریدم و پشتیبانی هم خوب بود (من به سفارت بلیط قطعی ارائه دادم و برای همین از سایت داخلی بلیطی خریدم که امکان پس دادنش با جریمه ی 50 دلاری باشه. شما هم ترجیحا بلیط قطعی ارائه بدید چون این روزها سفارت ها خیلی حساس هستن). شب به سمت فرودگاه امام راه افتادیم. حدودا یک ساعتی توی راه بودیم. مثل همیشه زودتر رسیدیم و با خیال راحت چک این پرواز رو انجام دادیم. من چک این پرواز ترکیش رو از چند ساعت قبل بصورت اینترنتی انجام داده بودم و صندلی هامون رو هم انتخاب کرده بودم که راحت باشیم. توصیه میکنم شما هم توی پروازهای خارجی همیشه چک این رو چند ساعت قبل انجام بدین. من به دلایلی پرواز مستقیم تهران – بارسلونا که با هواپیمایی ماهان انجام میشد رو انتخاب نکردم.

کارمون که تموم شد من و خواهرم طبق معمول رفتیم قسمت کافه ی فرودگاه تا یه چیزی بخوریم و سنت رفتن به کافه ی فرودگاه رو مثل همیشه اجرا کنیم!

تصویر 1: خوراکی کافه فرودگاه

1.jpg

پرواز ساعت 4:10 و بموقع انجام شد. پذیرایی هم خوب بود. من که تازه فیلم Bohemian Rhapsody  رو دیده بودم همچنان توی جو Freddie Mercury  بودم، در حین پرواز هم سلکشن گروه کویین رو از صفحه ی نمایش جلوم انتخاب کردم و گوش میدادم! ساعت 6:15 به وقت محلی به استانبول رسیدیم. وارد بخش پروازهای بین المللی شدیم، یه کاپوچینو خوردیم و سوار هواپیمای بعدی به مقصد بارسلونا شدیم.

تصویر 2: غذای ترکیش ایرلاینز در پرواز تهران- استانبول

2.jpg

تصویر 3: غذای ترکیش ایرلاینز در پرواز استانبول-بارسلونا

3.jpg

 

روز اول:

وقتی هواپیما به فرودگاه بارسلونا نزدیک میشد، قلبم به شدت می زد. باورم نمیشد که توی خاک اسپانیا هستم. هیجان وصف ناپذیری داشتم.. واقعا نمیتونم حسم رو در قالب کلمات بیان کنم.

تصویر 4: بر فراز بارسلونا

4.jpg

فرودگاه بارسلون شلوغ نبود. چمدون ها رو برداشتیم و رفتیم که بلیط حمل و نقل عمومی بخریم. توی فرودگاه یه قسمتی هست که میتونید هر سوالی دارید رو بپرسید و بلیط های مورد نظر رو هم بخرید. من بر اساس سرچ هایی که انجام داده بودم دنبال دو مدل بلیط بودم: 1- بلیط رفت و برگشت اتوبوس های فرودگاه (آبی رنگ)  که اسمشونAero Bus  هست 2- بلیط حمل ونقل برای 4 روز رفت و آمد در بارسلونا که تمامی وسائل حمل و نقل عمومی رو پوشش میده. هر دو رو هم خیلی راحت خریدیم. این تنها هزینه ای بود که توی بارسلونا بابت رفت و آمد صرف کردیم و واقعا به صرفه بود.

تصویر5: فرودگاه بارسلونا

5.jpg

 تصویر6: کارت حمل و نقل بارسلونا

6.jpg

با اتوبوس های آبی رنگ خیلی راحت به نزدیک هتلمون (Hotel Oriente Atiram) در خیابان معروف رامبلا رسیدیم و با کمتر از یک دقیقه پیاده روی هتل رو پیدا کردیم. موقعیت هتل عالی بود. هتل نمای قدیمی اروپایی داشت و اتاق ها بسیار تمیز بودند. برای من موقعیت هتل (دسترسی راحت) و تمیزی و صبحانه خیلی مهمه و نمیخواستم هزینه ی زیادی برای رزرو یه هتل خیلی شیک کنم. من برای مدارک سفارت از طریق سایت بوکینگ هتل رزو کرده بودم ولی بعدش اونو کنسل کردم و خودم با چند تا هتل خوب مکاتبه کردم و بطور مستقیم اتاق رزرو کردم. اینطوری هزینه ش هم مناسب تره و از قبل هم همه چیز رو میشه با هتل هماهنگ کرد. 2 روز قبل ورود هم بهشون دوباره ایمیل زدم (انگلیسی) و خیلی خوب جواب دادن و گفتن منتظرتون هستیم. وقتی که رسیدیم هم مسئول پذیرش خیلی مهربون بود و کار چک این اتاق رو زود انجام داد. منم چند وقتی بود کلاس اسپانیایی می رفتم و یکمی باهاش اسپانیایی حرف زدم. یکمی استراحت کردیم و وسائلمون رو از چمدان ها در اوردیم و مرتب کردیم. من برای تک تک روزهای این سفر از قبل برنامه ریزی کرده بودم و امروز قرار بود طبق برنامه توی همون محدوده ی خیابان رامبلا بگردیم. تعریف این خیابون رو خیلی شنیده بودم و وقتی توش قدم زدم، تازه فهمیدم این همه تعریف بی دلیل نیست. با اینکه ماه مارچ بود و هنوز تابستون نشده بود، رامبلا خیلی شلوغ و پرجنب و جوش بود. اول از همه یه سری به تاپاس بار زدیم. اصلا اسپانیاست و تاپاس های معروفش. در اسپانیا تاپاس به مزه هایی گفته میشه که در کنار نوشیدنی سرو میشه و بعضی وقت ها رایگان هستن. الیته این که ما خوردیم رایگان نبود! دو مدل تاپاس و نوشیدنی سفارش دادیم. مزه ی خیلی خوبی داشتن و خوشم اومد.

تصویر 7: خیابان رامبلا

bPo4f7ZHHLdkcEK83zyzMXp27ONfUck6bmYgUCQV.jpeg

بعدشم که همچنان توی خیابون رامبلا بودیم. اصلا این زندگی شبانه یا همون Night Life  ای که توش جریان داره آدمو دیوونه میکنه و منم که عاشق قدم زدن توی همچین حال و هوایی هستم. یک سمت خیابون رامبلا به میدان اسپانیا میخوره و سمت دیگه ش به میدان کلمب. هتل ما هم که دقیقا این وسط بود. خلاصه تا آخر شب توی رامبلا گشتیم و به هر دو میدان هم سر زدیم. سر راه فروشگاه کارفور رو هم دیدیم و زود داخلش رفتیم. من عاشق کارفور و محصولاتی هستم که داره. میوه ی خرد شده (پاپایا) خریدیم و یه سری کرم اینها که همیشه از کارفور میخرم. آخر شب رو با یه پیتزای ایتالیایی در اسپانیا تموم کردیم. البته ترجیح میدادم غذای محلی امتحان کنم که نشد.

تصویر 9: پیتزا پپرونی

9.jpg

هزینه های روز اول:

  • بلیط رفت و برگشت اتوبوس های فرودگاه برای هر نفر          10.5 یورو
  • بلیط حمل و نقل 4 روزه برای هر نفر                              28.8 یورو
  • تاپاس و نوشیدنی برای دو نفر                                       15.5 یورو
  • یک بسته پاپایای خرد شده                                         3.65 یورو  
  • پیتزای ایتالیایی برای دو نفر                                        16 یورو

 

روز دوم:

به دفترچه ام نگاهی انداختم. امروز روز گردش در بارسلونا با اتوبوس های Hop on Hop off  بود. این اتوبوس های توریستی Hop on Hop off رو اکثر شهرهای توریستی دنیا دارن و باهاش راحت میتونین بیشتر جاهای دیدنی شهر رو توی یک یا دو روز برید. تو پول و زمانتون صرفه جویی میشه. بلیطش رو من وقتی ایران بودم با کارت اعتباری از سایتش خریدم (بلیط یک روزه). اگه توی اینترنت بزنید: Hop on Hop off Barcelona، خیلی راحت میتونید این بلیط ها رو بخرید. البته بصورت حضوری هم میتونید از ایستگاه های مخصوصشون بخرید. در مورد کارت اعتباری هم یه توضیحی بدم: زمانی که میخواستم بلیط بخرم و هتل رزرو کنم از سایت داخلی یه مسترکارت (سبزرنگ) خریدم که اعتبارش یک ساله ست و خیلی بدردم خورد. حتی با دستگاه کارتخوان میتونید باهاش خرید هم انجام بدید ولی قابلیت شارژ و گرفتن وجه نقد رو نداره. متاسفانه الان این سایت فعالیتش متوقف شده ولی هنوزم سایت های مشابهی هستند که همچین خدماتی ارائه میدن.

تصویر 10: مسترکارت

10.jpg

خلاصه ووچر بلیط رو برداشتیم و به سمت نزدیکترین ایستگاه Hop on Hop off  رفتیم. همونجا ووچر رو گرفتن و بلیطمون رو تحویل دادن. اولین ایستگاهی که پیاده شدیم Casa Batllo  بود که توی اسپانیایی (کاسا باتیو) تلفظ میشه. از آثار معروف گائودی هست که واقعا هم زیباست. قصد نداشتیم که بلیط بخریم و واردش شیم چون به نظر من دیدنش از بیرون کافی بود. Casa Mila  (کاسا میلا) هم به فاصله ی کمی قرار داشت و اون رو هم دیدیم.

تصویر 11: کاسا آماتیر، خانه ای در کنار کاسا باتیو

11.jpg

 

تصویر 12: نمایی از کاسا میلا

12.jpg

یکمی هم توی همون خیابون (Gracia) گشتیم. پر از فروشگاه های های برند بود ما هم فقط میتونیستیم از بیرون نگاهی کنیم چون خرید تنها یک جنس از فروشگاهی مثل لویی ویتان و شنل برابر با ارقامی نجومی به پول ماست! دوباره سوار اتوبوس شدیم و این بار میدان اسپانیا پیاده شدیم. دیدیم سمت راستمون فواره ی جادویی با همون Font Magica ی زیبا قرار داره. پیاده به اون سمت رفتیم. یکمی روی صندلی ها نشستیم. بعدش چند تا عکس گرفتیم و از پله ها بالا رفتیم تا به اون بالا رسیدیم. موزیک زنده و جمعیت و شلوغی و .. حس و حال خیلی خوبی داشت.. همونجا نیم ساعتی بین جمعیت نشستیم و لذت بردیم.

تصویر 13: Font Magica

13.jpg

دوباره سوار اتوبوس شدیم و این بار به Pueblo Espanol  (دهکده ی اسپانیایی) رسیدیم. توی این دهکده، انگار المان هایی از سبک زندگی چندین دهکده ی اسپانیایی رو با هم یکجا جمع کردند. خیلی زیبا بود. برای ورود باید بلیط میخریدیم. همراه با بلیط Hop on Hop off  یه دفترچه ووچر مانند هم بهمون داده بودن که برای یه سری جاها توش تخفیف خورده بود و من دیده بودم. این دهکده هم جزوش بود. به مسئول فروش بلیط نشون دادم. برگ مربوطه رو از دفترچه جدا کرد و هر نفر 3 یورو اینها مشمول تخفیف شدیم. خیلی خوبه که از این ووچرها استفاده کنیم و الکی دور نندازیمشون. خلاصه کلی توی دهکده گشتیم. از یکی از فروشگاه ها هم یه بشقاب سرامیکی زیبا خریدم که از سوغاتی های معروف بارسلوناست. از موزه ی پیکاسو هم دیدن کردیم (رایگان بود وگرنه من زیاد اهل موزه نیستم). ناهار رو هم همونجا خوردیم و یه چیزی از منوی روز ((Menu del dia سفارش دادیم. یه چیزی در مورد این منو بگم: منوی روز شامل سه بخش میشه: پیش غذا، غذای اصلی و دسر یا نوشیدنی. قیمتش هم به صرفه ست. برای هر کدوم از اینها هم چند تا انتخاب دارید. مثلا میتونید برای پیش غذا سالاد یا برنج یا سیب زمینی انتخاب کنید. من و خواهرم دو نفری فقط یه دونه از منوی روز سفارش دادیم چون خیلی راحت سیر میشیم. کلا از این آدمایی هستیم که هر چند ساعت یه چیزی میخوریم ولی وعده های اصلی رو نمیتونیم سنگین بخوریم. برای ناهار غذای اصلیمون شنیسل مرغ بود که خیلی خوشمزه بود و برای پیش غذا هم سالاد و برای دسر کروم بروله سفارش دادیم. یهو دیدیم داره دیر میشه و ما هنوز با این اتوبوس ها کلی جاها باید بریم.

 تصویر 14: ورودی دهکده ی اسپانیایی

14.jpg

 

تصویر 15: مجسمه های تزیینی سرامیکی

15.jpg

دوباره سوار اتوبوس شدیم و به بلندیهای مونتجوییک (Montjuic hills) رسیدیم. سوار تله کابین شدیم و بالا رفتیم. برای بلیط تله کابین باز هم از تخفیف همون دفترچه ها استفاده کردیم. اون بالا هوا خنک تر بود. یه ویو به بندر بارسلون داشت که خیلی زیبا بود. کلی اون بالا پیاده روی کردیم. یه قلعه هم داشت که از بیرون دیدیم و داخلش نشدیم.

تصویر 16: بر فراز مونتجوییک

16.jpg

 

تصویر 17: نقشه اتوبوس Hop on Hop Off  بارسلونا

17.jpg

 سوار اتوبوس شدیم و به مقصد بعدی یعنی پارک Ciutadella  رسیدیم. اولش 2-3 دقیقه ای گشتیم تا مسیرش رو پیدا کنیم. بعدش فهمیدیم یه مسیر حدودا 50 متری رو باید بریم تا به ورودیش برسیم. پارک خیلی خیلی بزرگی هم بود. یکمی توش گشتیم. یهو اون سمت طاق پیروزی معروف رو دیدیم و چندتا عکس گرفتیم. بعدشم دوباره اتوبوس و مقصد بعدی که این بار Gothic Quarter  بود، یعنی محله ی تاریخی بارسلونا با کوچه پس کوچه های باریک و مغازه های کوچیک و زیبا و کلیسای جامع که عظمتش خودنمایی میکرد. اول رفتیم کافه و قهوه و یه چیز شیرین خوشمزه خوردیم تا انرژی داشته باشیم. بعد هم کلی توی کوچه پس کوچه ها گشتیم و از یه مغازه ای چند تا چیز هم خریدیم. دیگه ساعت 7 اینا شده بود و میدونستیم ساعت کاری Hop on Hop off  داره تموم میشه و باید بقیه راه رو پیاده بریم.

تصویر 18: Gothic Quarter

18.jpg

تصویر 19: خوردنی های کافه ای در Gothic Quarter

19.jpg

همینطور که توی کوچه پس کوچه ها راه می رفتیم و کلی لذت می بردیم، دیدیم به رامبلا رسیدیم. برای شام به یه رستورانی توی رامبلا رفتیم و پائیا (Paella توی اسپانیایی دو تا حرف "ل" پشت هم باشن تلفظ نمیشن) رو امتحان کردیم. یدونه پائیای سبزیجات سفارش دادیم که خوشمزه بود و طعم جالبی داشت. برنج خیلی نرم و روش پر از تیکه های حلقه ای بادمجون و کدو و سبزیجات دیگه. پائیای جزو غذاهای سنتی و معروف اسپانیاست. خیلی دوست داشتم پائیای دریایی رو امتحان کنم ولی جرات نکردم. کلا معده م میونه ی خوبی با غذاهای دریایی نداره. آخر شب خسته ولی خوشحال به هتل برگشتیم.

تصویر 20: پائیای سبزیجات

20.jpg

هزینه های روز دوم:

  • بلیط آنلاین Hop on Hop off                    23.35یورو 
  • ورودی دهکده                                            11 یورو
  • بشقاب سرامیکی سوغاتی                              7.5 یورو
  • تله کابین                                                 9.5 یورو
  • ناهار از منوی روز دو نفر یک غذا                     17 یورو        
  • کافه دو نفر                                                8.4 یورو
  • شام دو نفر یک غذا                                       15 یورو

 

روز سوم:

امروز برای ساعت 10.5 بلیط بازدید از پارک گوئل رو داشتیم و برای ساعت 3:45 هم بلیط بازدید از کلیسای معروف ساگرادا فامیلیا. این بلیط ها رو هم از قبل اینترنتی با همون مسترکارت خریدم چون توی سفرنامه ی دوستان خونده بودم که صف طولانی داره و تازه همون لحظه که بلیط میخری نمیتونی وارد شی. مثلا امروز بلیط میخری و وقت بازدیدت برای فرداست چون خیلی شلوغه.

به سمت پارک گوئل راه افتادیم و میدونستم که بهترین مسیر اتوبوسه چون اگه با مترو برید، ایستگاهش یه جاییه که باید کلی سربالایی برید تا به ورودی پارک برسید. خلاصه خیلی راحت با اتوبوس رفتیم. اینکه میگم راحت، بخاطر اینه که من از قبل تمام مسیرها رو توی گوگل مپ میزنم و بهترین مسیر رو با جزییات میگه و از همون طریق میرم. خلاصه با گوگل مپ اگه کار کنید هیچ دردسری ندارید. توی بارسلونا خیلی از جاهای شهر اینترنت رایگان هست (Barcelona Wifi). البته خیلی جاها هم نیازی به اینترنت نیست و وقتی توی هتل هستید میتونید مسیرهای گوگل مپ رو با اسکرین شات توی گوشیتون ذخیره کنید.

تصویر 21: استفاده از گوگل مپ

21.jpg

من جاهایی که توی شهر اینترنت نبود و بیرون از هتل بودم گاهی برای چند دقیقه اینترنت گوشیم رو روشن میکردم (همراه اول) و کلا برای 8 روز سفر هزینه اش 80 هزار تومان هم نشد!! خیلی به صرفه بود. خلاصه به پارک گوئل رسیدیم. یه قسمتش عمومی هست و ما هم توش گشتیم. اون قسمتی که بناهای خوشگل توش هستن ورودی داره و ما منتظر شدیم تا ساعت ورودمون برسه و بعدشم وارد شدیم. عین عکساش زیبا و رنگی و پر از کاشی های خوشگل بود. اینجا تنها جایی بود که چندین خانواده ی ایرانی دیدیم و از زبانشون فهمیدم که بله ایرانی هستن. چون ما با تور سفر نکردیم توی کل سفرمون شاید بیش از دو سه مورد ایرانی ندیدیم و راستش من خودم به شخصه دوست دارم وقتی سفر میرم توی فرهنگ و مردم کشور جدید ذوب شم و بیشتر با اونا معاشرت کنم والا خب ایرانی ها رو که همیشه میتونیم ببینیم و باهاشون حرف بزنیم. البته که تجربه های گذشته هم بی تاثیر نبوده! در راستای صحبت از ایران، اینم بگم که توی نقاط مختلف پارک گوئل نوازنده های مختلفی ساز می زنن و ما یه نوازنده ی سنتور دیدیم که بسیار زیبا می زد و بعدش متوجه شدیم که ایرانی هست و ما سر صحبت رو باز کردیم. با دیدن ما خوشحال شد و ما هم کلی بهش افتخار کردیم.

کلی توی پارک گوئل گشتیم و گائودی عزیز رو هم کلی تحسین کردیم. چند تا مگنت بارسلونا و پارک گوئل رو هم بعنوان یادگاری و سوغاتی خریدیم.

تصویر 22: نمایی از داخل پارک گوئل

22.jpg

تصویر 23: نمایی از فضای سبز پارک گوئل

23.jpg

بعدش با اتوبوس به سمت کلیسای ساگرادا فامیلیا رفتیم که خیلی براش ذوق داشتم. یه ایستگاهی پیاده شدیم که بتونیم یکمی توی مسیر منتهی به کلیسا پیاده روی هم کنیم و از دیدن خیابون ها و ساختمون ها هم لذت ببریم. همینطور داشیم میرفتیم که از طریق گوگل مپ فهمیدم باید بپیچیم به راست. سرم رو که برگردوندم یهو یه بنای عظیم رو به فاصله چند متر دیدم که واقعا میخکوبم کرد. این اولین لحظه ای بود که ساگرادا فامیلیا رو دیدم و واقعا لحظه ی تاثیرگذاری بود. همیشه این تلاش و خلاقیت گائودی رو تحسین میکردم و الان از نزدیک میدیدم که واقعا چی ساخته. همینطور که نزدیک میشدیم عظمت و حالت روحانی کلیسا بیشتر مجذوبم می کرد. معماریش واقعا بینظیره.. پر از ظرافت و ریزه کاری هایی که آدم رو به وجد میاره..

تصویر 24: نمایی از کلیسای ساگرادا فامیلیا

24.jpg

بعد از اینکه چند دقیقه محو تماشا شدیم، دیدیم که هنوز تا ساعت ورودمون یک ساعت یا بیشتر مونده. تصمیم گرفتیم برای ناهار به رستورانی نزدیک کلیسا بریم. من یه چیز کباب مانند لای ورقه های لازانیا سفارش دادم که بسیار لذیذ بود. خواهرم هم کباب گوشت سفارش داد که شبیه چنجه ی خودمون بود. برای دسر هم یه بستنی بدون شیر که طعمش شبیه بستنی یخی بود و توش شیر نداشت و اسمش sorbet  بود (که البته باعث شد شب معده م یخ کنه) و کرم بروله. بعد از ناهار از یه فروشگاه نزدیک کلیسا، بازم از این بشقاب های خوشگل تزیینی خریدیم. بعدش به سمت کلیسا رفتیم و وارد شدیم. فضای داخلیش هم بسیار باشکوه و زیبا و بزرگ بود و سقفش خیلی بلند بود. روی نیمکت ها هم نشستیم و به آوازی روحانی گوش دادیم. عکس هم که مگه میشد نگرفت! غروب به هتل برگشتیم. روز قبلش به مسئول پذیرش گفته بودیم که بلیط فلامنکو شو رو برامون رزرو کنه و امشب قرار بود بریم ببینیم این فلامنکو شو که اینقدر ازش تعریف میکنن چه شکلی میتونه باشه. بلیط یه سالن خیلی معروف رو رزرو کرده بودیم که اتفاقا نزدیک هتل هم بود. یه جای قدیمی که بلیطش گرون بود ولی قطعا می ارزید چون مگه هر جایی میشه همچین چیزی رو تجربه کرد!

تصویر 25: ناهار: کباب در ورقه های لازانیا و چنجه

25.jpg

تصویر 26: دسر: کرم بروله و بستنی یخی Sorbet

26.jpg

بلیطمون برای ساعت 10:30 شب بود و زودتر از هتل اومدیم بیرون که شام بخوریم. من بخاطر همون بستنی یخی معده م سرما خورده بودم و به اصلاح سردیم کرده بود و ترجیح دادم یه سوپ کدو حلویی گرم بخورم و خواهرم هم پاستا کاربونارا سفارش داد و هر دوش خوشمزه بود. بعدش به سمت سالن فلامنکوشو رفتیم.

تصویر 27: شام: سوپ کدوحلوایی و پاستا کاربونارا

27.jpg

فلامنکو شو ترکیب رقص و گیتار اسپانیاییه که حالت عرفانی داره و خیلی خاصه. من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. رقصش هم واقعا زیبا و پیچیده ست، و رقصنده توی حس و حال روحانی عجیبی فرو میره (البته توی مادرید فرق داشت که توضیح میدم). خلاصه این اجرا حدودا یک ساعت و نیم طول کشید و خیلی جالب بود. البته راستش من اولش یکمی ترسیدم چون سبکش خیلی سنتی و کوبنده بود و با چیزی که من از فلامنکو شو شنیده بودم فرق داشت. آخر شب با حسی خوب به هتل برگشتیم.

تصویر 28: فلامنکو شو در بارسلونا

28.jpg

هزینه های روز سوم:

  • بلیط اینترنتی پارک گوئل                              8.5 یورو
  • مگنت یادگاری – 5 عدد                                  5 یورو
  • بلیط اینترنتی ساگرادا فامیلیا                           17 یورو
  • ناهار دو نفر                                                 40 یورو
  • بشقاب سرامیکی                                             7 یورو
  • شام دو نفر                                                   18 یورو                                                  

 

روز چهارم:

برای امروز تصمیم گرفتیم رامبلای زیبا رو توی روز هم ببینیم چون همش شب ها توی رامبلا میگشتیم. به سمت میدان کلمب و اسکله رفتیم. دریا خیلی آروم بود. البته چون توی ماه مارچ بودیم و هوا هنوز اونقدر گرم نشده بود کسی جرات نمیکرد برای شنا سمت ساحل بره.

تصویر 29: ساحل بارسلونا – میدان کلمب

29.jpg

من همچنان معده م یکمی سرما خورده بود و نبات هم نداشتم (حتما همیشه توی سفرها نبات همراهتون باشه، من یادم رفت) ولی برای صبحونه توی هتل دمنوش بابونه خوردم و بهتر شدم. اطراف ساحل یه مرکز خرید به اسم مارمگنوم  Maremagnum  بود که تا دیدمش سردی و معده و همه چی یادم رفت. رفتیم یه دوری توش زدیم و من از ایوروشه (Yves Rocher  برند آرایشی بهداشتی) چندتا کرم و لوسیون و .. خریدم. درسته که ارزش پولمون کم شده و اگر بخوایم همه چیز رو به تومن حساب کنیم، گرون در میاد ولی من توی سفر همچین کاری نکردم و هیچ چیزی رو به تومان تبدیل نکردم. اول اینکه اساسا مقایسه ی درستی نیست. بعدشم، من از سفر قبلی یورو داشتم و به قیمت روز نخریده بودم. و اینکه من اگه ایران باشم هم باز از جاهای معتبر همین ایوروشه رو میخرم، پس حالا که از یه جای کاملا مطمئن میتونم بخرم، چرا نخرم؟ (توجیهات خانومها برای خرید!!!!) کلا همیشه برای من خرید، یه بخشی هرچند کوچیک از سفر رو باید تشکیل بده. البته از اول  قرار بود توی بارسلون خرید خاصی نکنیم چون هم وقتش رو نداشتیم و هم بخاطر محدودیت بار پرواز داخلی اسپانیا (23 کیلو بجای 30 کیلو) نمیخواستم به مشکلی بربخوریم.

تصویر 30: مرکز خرید مارمگنوم

30.jpg

به فروشگاه های دیگه هم سر زدیم و من یه چیز کوچیک دیگه هم خریدم که دیگه کلا حالم خوب شه. بعدش دوباره یه دوری توی رامبلا زدیم و کاپوچینوی داغ خوردیم. به هتل برگشتیم و یکمی استراحت کردیم و با مترو به سمت ورزشگاه نیوکمپ رفتیم. درسته که من یه رئالی دو آتیشه م ولی عاشق اسپانیا و تیم ملیش هم هستم و بهرحال باید ورزشگاه یکی از بهترین تیم های دنیا رو از نزدیک دید. از ایستگاه مترو حدودا 100 متر پیاده رفتیم تا به نیوکمپ رسیدیم. اونجا فروشگاه های مختلفی بود و انواع لوازم و سوغاتی های تیم بارسلونا رو میفروختن. من برای دوست بارساییم یه مگنت خریدم تا براش یادگاری بمونه. برای ناهار هم به رستوران زنجیره ای که اونجا بود رفتیم و دو تا ساندویچ خوشمزه خوردیم. توی رستوران از اطراف صدای هموطنامون رو میشنیدم و فهمیدم کلی ایرانی به عشق تیم بارسلونا اومدن اینجا. خیلی ها بلیط خریده بودن و وارد استادیوم و موزه ی بارسا هم شدن ولی ما دیگه به این مراحل نرسیدیم چون بیشتر طرفدارهای یه تیم از موزه و .. اون باشگاه بازدید میکنن.

تصویر 31: ورودی نیوکمپ

31.jpg

تصویر 32: ناهار در نیوکمپ

32.jpg

 بعدش با مترو، تراموا و اتوبوس به ارتفاعات تیبیدابو رفتیم که حدودا در ارتفاعات 512 متری از بارسلونه. هواش خیلی سردتر از شهر بود و حتما باید لباس گرم همراهتون باشه. من چون از قبل میدونستم، لباس خیلی گرم پوشیده بودم و اذیت نشدم. به خواهرم هم تاکید کرده بودم که لباس خیلی گرم بپوشه ولی گوش نکرد!!! ویوش عالیه و کل شهر زیر پای آدمه. اونجا یه کلیسای خیلی بزرگ و زیبا هم داره. شهربازی هم داشت که تعطیل بود.

تصویر 33: ارتفاعات تیبیدابو - بارسلونا زیر پای ما

33.jpg

تصویر 34: کلیسای باشکوه تیبیدابو

34.jpg

تصویر 35: نمایی از شهربازی که تعطیل بود

35.jpg

بعد از حدودا یک ساعت با اتوبوس از ارتفاعات اومدیم پایین. چون اطراف شهره آدمو یاد جایی مثل لواسون می اندازه. (البته نه با اون ویلاها و امکانات!!!!) آروم و زیبا.. یه کافه ی کوچیک اونجا بود. رفتیم داخل و نوشیدنی گرم و کیک خوردیم و کلی چسبید.

تصویر 36: کافه در تیبیدابو

36.jpg

بعدش دوباره با تراموا و قطار و مترو به میدان کاتالونیا و نزدیک هتلمون رسیدیم. یهو چشممون به بازار Boqueria  افتاد که بازار روز بارسلوناست. اتفاقا توی برنامه هام بود که یه سری به اینجا بزنم ولی گفتم دیگه وقت نمیشه. خیلی برام جالب بود که یهو تابلوی  Boqueria رو روبروی خودم دیدم. خلاصه رفتیم و بازار خوردنی های بارسلون رو هم دیدیم. یه ظرف میوه ی خرد شده ی هیجان انگیز هم خریدیم (من عاشق میوه هستم!!) کلی هم ماهی و موجودات دریایی دیدیم.

تصویر 37: بازار Boqueria

37.jpg

 

تصویر 38: موجودات دریایی در بازار Boqueria

38.jpg

 

تصویر 39: میوه خرد شده

39.jpg

کلی توی رامبلا گشتیم تا از آخرین شب حضورمون در بارسلون خوب استفاده کنیم. همون لحظه دلتنگ رامبلا شدم ولی خب با هیجان دیدن مادرید دوست داشتنی این دلتنگی کمرنگ تر شد. برای شام هم ناچو و ترتیا خوردیم که سبک و خوشمزه بود. بعدش اومدیم هتل. چون برای فردا ظهر برا مادرید بلیط داشتیم، شب چمدونامون رو بستیم.

تصویر 40: شام – ناچو و ترتیا

40.jpg

هزینه های روز چهارم:

  • کاپوچینو دو نفر                                   5 یورو
  • سوغاتی از نیوکمپ                                5 یورو
  • ناهار دو نفر                                         12.5 یورو
  • میوه خرد شده                                      3.7 یورو
  • شام دو نفر                                           16.5 یورو

 

روز پنجم:

صبح بعد از خوردن صبحونه ی هتل، دوباره چمدون ها رو چک کردیم که چیزی جا نمونه. من استرس داشتم که برای پرواز داخلی بارم از 23 کیلو بیشتر نباشه. دیدم قسمت پذیرش هتل یه ترازو هست که با انداختن سکه یک یورویی میتونم چمدونم رو وزن کنم. همین کارو کردم و خیالم راحت شد. پیاده تا میدان کاتالونیا رفتیم و از اونجا سوار همون اتوبوس های آبی رنگ مخصوص فرودگاه شدیم.

تصویر41: نمونه ای از صبحونه ی هتل

41.jpg

تصویر 42: سالن غذاخوری هتل

42.jpg

از قبل برای فرودگاه بلیط رفت و برگشت خریده بودیم و دیگه احتیاجی نبود بلیط بخریم. خیلی راحت به فرودگاه رسیدیم. بخش پروازهای داخلی رفتیم. من دو ماه قبل از سفر بلیط بارسلونا به مادرید رو با کارت اعتباری از سایت  پرواز داخلی اسپانیا Iberia  (به همراه بار) خریده بودم و شب قبل هم چک این پرواز رو انجام دادم و صندلی ها رو انتخاب کردم که به مشکلی برنخوریم. برای پروازهای داخلی کشورها هم مثل پروازهای خارجی حتما از قبل چک این رو انجام بدین. خلاصه توی فرودگاه همه چی خیلی راحت و منظم پیش رفت. ما هم وقت اضافه اوردیم و یه گشتی توی فرودگاه زدیم. چون این ترمینال مربوط به پروازهای داخلی اسپانیا بود، برخلاف ترمینال های پروازهای بین المللی، برندهایی مثل زارا و منگو و .. هم شعبه داشتن که برای ما خیلی خوب شد و وقتمون رو با گشتن توی این فروشگاه ها و یکمی خرید از زارا پر کردیم. نهایتا پروازمون بموقع انجام شد و راس ساعت12   هواپیما بلند شد. مسافرهای هواپیما عمدتا اسپانیایی بودن و توی پرواز هم هیچ غذا یا نوشیدنی رایگانی سرو نمیشد و در صورت نیاز با پرداخت هزینه براتون میارن که مسلما ما نمیخواستیم. گفتیم وقتی رسیدیم مادرید یه رستوران خوب میریم و بی خیال ساندویچ های سرد و گرون هواپیما شدیم. بعد از 1:20 دقیقه توی فرودگاه مادرید نشستیم. خب مادرید برخلاف بارسلونا هیچ دریایی نداره و کلا از بالا ویوش معمولیه ولی برای یکی مثل من که عاشق مادریده (دلیل اصلیش هم رئال مادریده!) خیلی جذاب بنظر میرسه. توی فرودگاه همه چی راحت پیش رفت و خیلی زود چمدون ها رو تحویل گرفتیم. دوباره مثل بارسلون، رفتم یه قسمتی تا در مورد کارت های حمل و نقل بپرسم. برخلاف بارسلون، مادرید اونقدر توریستی نیست و توی فرودگاه بخشی برای سوالات توریست ها وجود نداره. من مستقیم بخش فروش بلیط مترو رفتم و با توضیحاتی که دادم بلیط 5 روزه مادرید رو به من پیشنهاد کردن که مثل بارسلون، تنها هزینه ای که توی 5 روز اقامت در مادرید برای حمل و نقل کردیم، همین یه کارت 5 روزه بود که باهاش از تمامی وسائل حمل و نقل عمومی میتونستیم استفاده کنیم.

تصویر 43: کارت حمل و نقل مادرید

43.jpg

با مترو به نزدیکی هتل رسیدیم. هتلمون در خیابان معروف گرن ویا  (Gran Via) بود که توی مادرید نقش رامبلا رو داره. چون خیلی گرسنه بودیم تصمیم گرفتیم زود وسائل رو بذاریم و بریم بیرون ناهار بخوریم. مسئول پذیرش خیلی سریع کارمون رو انجام داد. اتاق نسبتا کوچیک ولی فوق العاده تمیز و مدرن بود. این هتل (El Rincon de Gran Via) در چند طبقه از یه مجتمع اداری واقع شده و به آدم حس استقلال میده چون اونجا اکثرا توریست نیستن و خیلی ها همونجا زندگی میکنن. همه ی کارها رو خودمون باید انجام میدادیم و برای من که دوست داشتم بیشتر با مردم اسپانیا در ارتباط باشم، خیلی جذاب بود. خلاصه وسائلمون رو توی اتاق گذاشتیم و رفتیم بیرون که ناهار بخوریم. خوشبختانه خیابون گرن ویا پر از کافه و رستورانه و یه رستوران خوب نزدیکی هتلمون پیدا کردیم. برای ناهار شیشلیک و دم گاو سفارش دادیم که هر دو توی منو غذاهای نسبتا گرونی بودن ولی خیلی خوشمزه بود و می ارزید چون ما هم خیلی گرسنه بودیم.

تصویر 44: نمایی از خیابان گرن ویا

44.jpg

تصویر 45: ناهار در رستورانی در گرن ویا

45.jpg

 بعد از ناهار برگشتیم هتل و استراحت کردیم. غروب هم طبق برنامه ی قبلی، رفتیم اطراف گرن ویا رو بگردیم تا ببینیم چیه چیزایی داره. مادرید شهر خیلی بزرگیه و خارجی های زیادی توش زندگی میکنن و به نسبت بارسلون توریست کمتری داره. توی گرن ویا کلی گشتیم و ویترین مغازه های مختلف رو هم دیدیم. یه جایی هم بازارچه مانند و پر از غرفه های خوراکی های مختلف بود که قرار شد حتما یه روز بهش سربزنیم. از اونجایی که توی بارسلون خرید خاصی نکرده بودیم (به خاطر بار پرواز)، قرار بود توی مادرید یکمی خرید کنیم. بازم تاکید میکنم که میدونم که با نرخ ارز این روزها خرید خیلی سخته ولی من با خودم گفتم قرار نیست هر روز بیام مادرید و بهرحال باید از این فرصت استفاده کنم و یه سری چیزا بخرم که بعدا میبینمشون خاطره ی اسپانیا برام زنده شه. البته که من همیشه توی سفرهام یه لیست خرید کوچیک (لوازم مورد نیاز) هم دارم و بجز اونها هیچ چیز اضافه تری نمیخرم. با همین نیت از یکی دو تا فروشگاه خرید کردیم. برای شام هم به یه رستوران مکزیکی رفتیم و تاکوی معروف مکزیک رو امتحان کردیم، با سه مدل سس خوشمزه. خیلی چسبید. یه دوری هم اطراف گرن ویا زدیم و به میدان شهرداری Mayor  Plazaو دروازه ی خورشید Puerta Del Sol رسیدیم. شب ها همه این اطراف جمع میشن و  زندگی شبانه ی جذابی داره. یه نکته ی جالبی که بعدا بهش برخوردم این بود که من توی خرداد ماه به رشت سفر کردم و جالبه سبک میدان شهرداری رشت و آخرشب هاش خیلی شبیه این میدان شهرداری مادرید بود. حتی مجسمه های که توی میدان هست!!! بنظرم این شباهت نباید اتفاقی باشه. خلاصه خیلی خیلی برام جالب بود. البته من اول مادرید رفتم و بعد رشت و این نکته رو دو ماه بعد توی رشت کشف کردم!!! قرار شد اینجا پاتوقمون باشه و هر شب یه سری به اینجا بزنیم. بعد از کلی گشت و گذارآخرای شب به هتلمون توی گرن ویا برگشتیم.

تصویر 46: شام – تاکو در رستوران مکزیکی

46.jpg

هزینه های روز پنجم:

  • بلیط حمل و نقل 5 روزه برای هر نفر               26.5 یورو
  • ناهار برای دو نفر                                        40 یورو
  • شام برای دو نفر                                          12 یورو

 

روز ششم:

برای امروز برنامه مون این بود که با اتوبوس های Hop on Hop off  کل مادرید رو بگردیم و تمام جاهای دیدنی رو ببینیم. ساعت 9:40 جلوی ایستگاه بودیم. ایستگاه نزدیک هتل ما همون اطراف میدان اسپانیا بود. هوا خیلی سرد ولی آفتابی بود. البته برای ما خیلی سرد بود وگرنه خیلی ها توی این هوای سرد فقط یه بلوز نازک پوشیده بودن. نمیدونم چرا من و خواهرم اصلا نمیتونیم سرما رو تحمل کنیم. اولین ایستگاهی که پیاده شدیم کاخ سلطنتی یا همون Palacio Real  بود که بسیار باشکوه بود و جمعیت زیادی اومده بودن. ما تصمیم نداشتیم بریم داخل، برای همین تو صف طولانی بلیط نموندیم. اطراف کاخ خیلی شلوغ بود و همه مشغول تفریح و عکس گرفتن بودن. جو جالبی داشت. اونجا کلی گشتیم و عکس گرفتیم.

تصویر 47: نمایی از کاخ سلطنتی مادرید

47.jpg

بعدش رفتیم سمت باغ گیاه شناسی که خیلی ها برای پیاده روی اومده بودن و خیلی ها هم اونجا ورزش میکردن. بعد هم ایستگاه موزه ی El prado  پیاده شدیم و اطرافش رو گشتیم. اطرافش، توی خیابون یه سری غرفه ها مخصوص نقاشی و آثار هنری بود.

تصویر 48: اطراف موزه ی El prado

48.jpg

 

تصویر 49: آثار هنری اطراف موزه

49.jpg

 بعد هم رفتیم پارک Retiro  که فضاش رو خیلی دوست داشتم. دو تا بستنی خریدیم و روی یه نیمکت نشستیم و مشغول خوردن شدیم. هوای عالی، منظره ی عالی .. خیلی خوب بود. توی پارک یه دریاچه هم هست و برای قایق سواری صف طولانی بود و ما دیگه سوار قایق نشدیم چون نمیخواستیم بخاطر صف زمان رو از دست بدیم. آخه توی ایران هم توی دریاچه های مختلف قایق سواری کردیم و تجربه ی جدیدی نبود. بجاش سعی کردیم از طبیعت زیبا لذت ببریم و پیاده روی کنیم. یادمه دربی پرسپولیس و استقلال هم بود و ما نتیجه رو پیگیری میکردیم و با برد یک بر صفر پرسپولیس لذت اون روز دوچندان شد (با احترام به همه ی استقلالی ها). با اتوبوس های Hop on Hop off  داشتیم کل مادرید رو میگشتیم و لذت میبردیم. هوا هم هر چقدر به ظهر نزدیک میشدیم گرمتر میشد و ما از سرما نجات پیدا میکردیم! برای ناهار هم به مک دونالد رفتیم و دو تا ساندویچ خوشمزه خوردیم. گفتیم بالاخره یه روز هم فست فود بخوریم. آخه وقت هم نداشتیم دنبال رستوران خوب بگردیم.

تصویر 50: ورودی پارک Retiro

50.jpg

تصویر 51: دریاچه پارک Retiro

51.jpg

تصویر 52: بستنی در پارک Retiro

52.jpg

 به دراوزه ی آلکالا رسیدیم و از اتوبوس پیاده شدیم. دروازه ی بسیار زیباییه و امتداد هر خیابونی رو اون اطراف پیاده بری، به دروازه می رسی. بعد از اون دوباره با اتوبوس به سمت میدان سیبلس معروف رفتیم که یه ساختمون بزرگ و زیبای سفید اونجا خودنمایی میکنه و بهش City Hall  میگن. اطرافش یه خیابونی هست به اسم (Paseo de Recoletos) که برای گشت و گذار خود اسپانیایی میان اونجا. ما هم اونجا رو پیاده رفتیم و برگشتیم.

تصویر 53: دروازه آلکالا

53.jpg

 

تصویر 54: City Hall

54.jpg

 

تصویر 55: درختی زیبا در Paseo de Recoletos

55.jpg

 بعد کمی منتظر اتوبوس موندیم و سوار شدیم. توی راه از سانتیاگو برنابئو رد شدیم و کلی ذوق کردم. تور برنابئو رو قبلا خریده بودم و یکی از همین روزا قرار بود بریم (بلیطش مختص روز خاصی نیست) و برای همین اینجا از اتوبوس پیاده نشدیم. ایستگاه Templo de Debod  پیاده شدیم. اینجا رو میگن باید غروب رفت و راست میگن. چون نمای این معبد توی غروب خیلی زیباست. اطرافش هم پارک و فضای سبز هست. اونقدر اونجا موندیم تا هوا تاریک شد.

تصویر 56: آسمان مادرید – اطراف گرن ویا

56.jpg

 

تصویر 57: Templo de Debod

57.jpg

 بعد هم برای آخرین بار سوار اتوبوس Hop on Hop off  شدیم و بازار سن میگل (Mercado San Miguel) پیاده شدیم. چه جای هیجان انگیزی بود. پر از انواع خوردنی ها. البته غذاهای دریایی هم به وفور یافت میشد و کلی هم طرفدار داشت. ما که یه لقمه هشت پای خام طعم دار امتحان کردیم و پشیمون شدیم!!!! بجاش چند تا پای اسفناج و پنیر خریدیم که خیلی خوشمزه بودن و این شد شام ما. خانم فروشنده هم فکر کرد از ایتالیا اومدیم (بخاطر شباهت ایرانی ها و ایتالیایی ها و موهای تیره) ولی ما گفتیم از ایران هستیم. انگار زیاد ایران رو نمی شناخت. باز هم توی بازار گشتیم و یه ظرف میوه ی خرد شده هم خریدیم. برگشتنی یه سری به بازارچه ی خیابون خودمون یعنی گرن ویا زدیم (که روز اول دیده بودیم و قرار شد حتما  سر بزنیم) و کیک پنیر خریدم. آخر شب با کلی خاطره ی خوب به هتل برگشتیم.

تصویر 58: ورودی بازار سن میگل

58.jpg

 

تصویر 59: خوراکی های جذاب بازار سن میگل

59.jpg

 

تصویر 60: غذاهای دریایی در بازار سن میگل

60.jpg

هزینه های روز ششم:

  • ناهار مک دونالد برای دو نفر                    13 یورو
  • بستنی دو عدد                                     7 یورو
  • پای اسفناج و پنیر برای دو نفر                  9.5 یورو
  • کیک پنیر                                            3 یورو
  • میوه                                                   6.5 یورو

 

روز هفتم:

از اونجایی که من از طرفدارهای پروپا قرص رئال مادرید هستم، خیلی دوست داشتم بتونم یکی از بازیهای رئال توی سانتیاگو برنابئو (استادیوم رئال) رو ببینم و اون موقعی که داشتیم برای سفر برنامه ریزی میکردیم متوجه شدم دقیقا اون چند روز که مادرید هستیم رئال توی برنابئو بازی داره. بازی مهمی نبود ولی تجربه ی فوق العاده ای میشد. همون موقع ها قیمت بلیط رو توی سایت باشگاه چک کردم و بنظرم گرون اومد (بعدا فهمیدم اون قیمت جایگاه های خاص و نزدیک به زمین بود). خلاصه گفتم شانسم رو امتحان کنم و دوباره چک کنم. توی سایت گشتم و قیمت های خیلی خوبی پیدا کردم ولی کارت اعتباریم دیگه اونقدر شارژ نداشت که بتونم آنلاین بخرم. از پذیرش هتل کمک خواستم. گفتن اونها هم متاسفانه نمیتونن با کارت اعتباری برام بخرن ولی گفتن حضوری هم میشه خرید. من فکر میکردم چون امشب بازیه، دیگه حتما حضوری نمیفروشن و تا حالا هم پر شده. خلاصه مسئول پذیرش با استادیوم تماس گرفت و گفتن اکیه. خیلی خوشحال شدم. زود رفتیم سمت استادیوم. اونجا خیلی راحت تونستم بلیط بخرم. چون رئال توی کل دنیا طرفدارهای زیادی داره، براشون خیلی عادی بود که یه توریست بیاد بازی رو ببینه. مسئول فروش بلیط هم کاملا به انگلیسی مسلط بود. مدرکی هم ازم نخواست و فقط پول بلیط رو دادم. دیگه بلیط دستم بود و سر از پا نمیشناختم. حالا دیگه می تونستیم با خیال راحت بریم بیرون بگردیم.

تصویر 61: بلیط بازی رئال – اوئسکا

61.jpg

 دوباره رفتیم سمت گرن ویا و همونجا یه ناهار خوشمزه خوردیم. این بار هر کدوم یه منوی روز سفارش دادیم و من دیگه زیادی سیر شدم ولی خیلی چسبید. بعدش اومدیم هتل و یکمی استراحت کردیم.

 بعد رفتیم گرن ویا و یکمی خرید کردیم. چون بلیط بازی رو خریدم بودم برنامه هامون یکمی تغییر کرد. غروب اومدیم هتل و یکمی استراحت کردم تا ساعت 8 اینا برم سمت سانتیاگو برنابئو. بازی ساعت 8:45 بین رئال و اوئسکا برگزار میشد. دیگه مسیر سانتیاگو برنابئو رو با مترو کاملا یاد گرفته بودم و میدونستم خیلی راحت میرسم چون فقط 5 ایستگاه تا هتل ما فاصله داشت. قرار شد خواهرم هم بره گرن ویا و برا خودش بگرده و یکمی خرید کنه. خلاصه با شوق و ذوق راه افتادم و نیم ساعتی هم زودتر رسیدم. همونجا یه شال گردن رئال خریدم و انداختم دور گردنم. دیدم همه دارن میرن سمت استادیوم، همه چی هم مرتب و منظم.

تصویر62: اطراف استادیوم قبل از بازی 

62.png

خیلی راحت با کمک مامورین و تماشاگرها صندلیم رو پیدا کردم. اصلا باورم نمیشد. من، توی سانتیاگو برنابئو!! حس خیلی نابی بود.. از اون حس ها که آدم فقط یه بار تجربه میکنه (فوتبالی ها کاملا متوجه میشن چی میگم). کلی هم آهنگ های اسپانیایی مورد علاقه ی من توی استادیوم پخش میشد از جمله Despacito ی معروف. کنار من یه دختر کلمبیایی نشسته بود که با نامزدش اومده بود اسپانیا. با هم دوست شدیم و با هم مخلوطی از اسپانیایی و انگلیسی حرف میزدیم. اون زبان مادریش طبعا اسپانیایی بود و فقط یکمی انگلیسی بلد بود و من هم برعکس به انگلیسی مسلط بودم و یکمی اسپانیایی بلد بودم! به پیشنهاد خودشون چند تا عکس هم از من توی استادیوم گرفتن که دستشون درد نکنه. کم کم بازیکنا اومدن توی زمین.. راموس.. مارسلو (جای کریس خیلی خالی بود). زیدان هم اومد. چه خوب شد حداقل وقتی رفتم که زیدان برگشته بود. بازی هم اتفاقا خیلی جذاب از آب دراومد. اول رئال یه گل خورد و بعدش جبران کرد. بعد هم یه گل زدیم و جلو افتادیم. دقیقه 70 اینا یه گل خوردیم و مساوی شد. خلاصه دقیقه ی 88 اینا بود که کریم بنزما گل برتری رو زد و آخرش 3-2 بردیم. خیلی هیجان انگیز بود. اولین تجربه ی من از رفتن به استادیوم بود. واقعا دیدن بازی توی استادیوم کجا و توی تلویزیون کجا! آدم وقتی توی استادیوم هست زمان خیلی زود می گذره. برای من که خاطره ی خیلی خوبی شد. اینم بگم که توی استادیوم فقط جوونا نبودن و کلی زوج مسن هم با همدیگه و خانوادگی اومده بودن تا بازی رو ببینن. حس خیلی خوبی بود یه خانوم مسن رو ببینی که طرفدار رئاله و با خانواده اومده بازی رو ببینه. چقدر خوبه ما هم از این تفریحات داشته باشیم! یه حق بدیهیه. بگذریم.. (البته که همین تازگیا توی بعضی از بازیهای ملی ورود بانوان آزاد شده اما باید دائمی باشه نه محدود به بازیهای خاص!!)

تصویر 63: نمایی از زمین چمن قبل از بازی

63.jpg

با مترو برگشتم هتل و همه ی اتفاقات رو با هیجان برای خواهرم تعریف کردم. همچنان باورم نمیشد که تونستم بازی رئال رو توی سانتیاگو برنابئو ببینم. یادمه از وقتی نوجوون بودم یکی از آرزوهام بود. واقعا تجربه ی بینظیری بود.

برای شام هم خواهرم از همون بازارچه ی خیابون گرن ویا برامون پیراشکی گوشت خریده بود که خیلی خوشمزه بود و خیلی چسبید.

هزینه های روز هفتم:

  • ناهار برای دو نفر                   14 یورو
  • آب معدنی بزرگ                    2 یورو
  • بلیط بازی رئال                    100 یورو
  • شام دو نفر                           6 یورو

 

روز هشتم:

برای امروز قرار بود تور برنابئو رو بریم که من از قبل بلیطش رو اینترنتی خریده بودم. برای خواهرم هم به هزینه ی خودم بلیط خریده بودم که من رو همراهی کنه (آخه خودش طرفدار بایرن مونیخه!!) دیگه مسیر هتل به استادیوم رو حفظ شده بودم. تور برنابئو خیلی منظم بود. بلیطهامون بهمراه راهنمای صوتی تصویری بود (که بهش میگفتن Audio Guide) و به این خاطر قیمتش 5 یورو بیشتر از بلیط های معمولی بود. البته توی تور آدم اینقدر محو همه جا میشه که دیگه فرصت نمیکنه از این راهنما استفاده کنه (توش پر از کلیپ های تصویری و توضیحات راجع به تیم و تاریخچه ش هست). بنظرم همون بلیط معمولی به صرفه تره و کافیه. جاهای مختلف استادیوم، رختکن، زمین چمن، نیمکت ذخیره ها و .. رو دیدیم که حس خیلی جالب و هیجان انگیزی داشت. کلی هم عکس گرفتیم. آدم های مختلفی هم از کشورهای متفاوت اومده بودن و همه مثل من ذوق داشتن. کلیپ های خیلی جذابی توی قسمت موزه پخش میشد و مانیتورهای زیادی هم بود که میتونستیم هر اتفاق یا بازی که دلمون میخواد رو پخش کنیم و لذت ببریم. سکه های ضرب شده ی رئال رو هم میشد از دستگاه های مخصوصی گرفت. یه سکه ی مثلا یک یورویی می انداختی و یه سکه ضرب شده میگرفتی. من یدونه یادگاری گرفتم. توی بخش های مختلف هم امکانش بود با کاپ و .. عکس بگیریم و یه دستبند میدن تا اگر خواستی در مرحله ی آخر تور اون دستبند رو بدی و با توجه به بارکد عکس رو برای شما چاپ میکنن. من برای یادگاری با سیزدهمین جام قهرمانی باشگاه های اروپا )فصل 18-2017 که رئال لیورپول رو توی فینال شکست داد) عکس گرفتم و گفتم برام چاپ کنن. بنظرم ارزشش رو داره چون یادگاری میمونه. الان هم اون عکس رو قاب کردم و زدم به دیوار اتاقم و هر بار نگاه میکنم حس خیلی خوبی پیدا میکنم.

تصویر 64: شال گردن من در برنابئو!!

64.jpg

تصویر 65: بخشی از موزه ی رئال

65.jpg

 

تصویر 66: دستگاه برای دریافت سکه های ضرب شده ی رئال

66.jpg

 قسمت آخر هم بازدید از فروشگاه آدیداس رئال بود. اونجا هم یکی از تیشرت های اوریجینال رئال رو بعنوان یادگاری خریدم تا ایشاا.. یه روزی توی یکی از بازیهای رئال بپوشمش.

تصویر 67: فروشگاه آدیداس در برنابئو

67.jpg

دیگه به آخر بازدید رسیدیم. زمان خیلی زود گذشت. دیدم حدودا 4-5 ساعت اینجا بودیم. برای ناهار برگشتیم گرن ویا و نفری یدونه غذای منوی روز سفارش دادیم که برامون یکمی زیاد بود ولی خوشمزه بود. بعدشم سری به فروشگاه های برندهای مورد علاقه و در حد بودجه مون (زارا، منگو و ..) زدیم و یکمی خرید کردیم. با این ارزش پولمون واقعا خرید کردن دل بزرگی میخواد!!!!! کاش یه روزی بشه این چیزا برا ما هم عادی محسوب شه و توی کشور خودمون همه ی نمایندگی های معتبر رو داشته باشیم. البته اینم بگم که نباید فکر کنیم فقط ما هستیم که هرجا میریم به فکر خرید هم هستیم. چون برندهایی مثل زارا، منگو، پل اند بر، استرادیواریوس و .. همشون اسپانیایی هستن، شعبه های خیلی زیادی توی همه ی شهرهای اسپانیا دارن و حتی اروپایی ها هم وقتی میان مادرید به اینجاها سر میزنن. من خودم توی یکی از همین فروشگاه ها چندتا دختر آلمانی دیدم که کلی خرید کرده بودن.

خلاصه تا غروب بیرون بودیم و بعد اومدیم هتل و یکمی استراحت کردیم. برای شب هم بلیط فلامنکو شو داشتیم. از قبل سرچ کرده بودم که کدوم سالن فلامنکو توی مادرید معروفه و از هتل خواستم برامون جا رزرو کنه. خوشبختانه نزدیک هتل هم بود و با یه پیاده روی ده دقیقه ای رسیدیم اونجا. کلا سبکش با فلامنکوشویی که توی بارسلونا دیده بودیم فرق داشت و مدرن تر بود. همه چیز خیلی شیک و مرتب بود. برنامه هم بموقع شروع و تموم شد. خیلی خوش گذشت. هر کدوم از فلامنکوهایی که دیدیم (بارسلونا، مادرید) زیبایی خاص خودش رو داشت. البته من فلامنکو شوی مادرید رو بیشتر دوست داشتم. اینم بگم که اینجا گرفتن عکس و فیلم از اجراها ممنوع بود ولی توی بارسلونا 10 دقیقه ی آخر اجازه میدادن عکس و فیلم بگیریم. چون شب آخرمون توی مادرید بود، موقع برگشتن از فلامنکوشو اطراف میدان اسپانیا Plaza Espana  یکمی گشتیم. بعدش هم طبق معمول سمت گرن ویا و میدان شهرداری و دروازه ی خورشید رفتیم. با اینکه ساعت 11 اینا بود همه جا شلوغ بود. همون لحظه حس دلتنگی خاصی پیدا کردم. دوست نداشتم آخرین شب باشه. برای منی که عاشق اسپانیا و مادرید هستم، جدا شدن از این همه چیزای خوب خیلی سخت بود. خلاصه بعد از یک ساعت برگشتیم هتل و مشغول بستن ساک ها شدیم که فردا زود اتاق رو تحویل بدیم و باز بریم بگردیم.

تصویر 68: سالن فلامنکو شو در مادرید

68.jpg

هزینه های روز هشتم:

  • عکس با کاپ                                    13 یورو
  • پیراهن رئال (آدیداس)                        47 یورو
  • سکه ضرب شده رئال                           1 یورو
  • ناهار از منوی روز (1 نفر)                      12.5 یورو
  • بلیط فلامنکو شو                                  29 یورو

 

روز نهم:

امروز آخرین روز سفرمون بود. خدارو شکر کل سفرمون طبق برنامه پیش رفته بود و همه ی جاهایی که میخواستیم رو دیدیم. فقط یه جا مونده بود که گذاشتیمش برا امروز: کافه برای خوردن چورو (Churro). چورو یه میان وعده ی اسپانیاییه. یه چیزی شبیه بامیه خودمون (بدون شکر و بدون شیره) که توی هات چاکلت میزنن و میخورن. مخصوصا توی مادرید این رسم چورو خوری خیلی متداوله و همه قبل ظهر یا عصرها میرن توی کافه هایی که چورو دارن (به اسپانیایی میگن  Churroreria) و دور هم چورو میخورن. خلاصه ما هم گفتیم حتما باید امتحان کنیم. صبح آخرین صبحونه مون رو توی هتل خوردیم. در مورد صبحونه های مادرید یه چیزی بگم. اینجا خیلی مرسومه که برای صبحونه نون رو تست میکنن و بعدش روش یکمی روغن زیتون میمالن و بعد هم پوره ی گوجه که توش میتونید یکمی نمک و ادویه بریزید. من که خیلی خوشم اومد و الان من و خواهرم روزای تعطیل توی خونه که هستیم گاهی صبحونه مون اینه. خلاصه اینم از رسم و رسومات مادریدی!  ساعت 10 اینا اتاق و ساک هامون و تحویل دادیم و پیاده رفتیم به سمت یه کافه ی معروف که الان صد ساله چورو سرو میکنن.

تصویر 69: آخرین صبحانه در هتل

69.jpg

اسم این کافه سن خینس (San Gines)  بود. هم میشد توی کافه چورو خورد و هم توی فضای باز که ما فضای باز رو انتخاب کردی،. چون خوردن چورو توی فضای باز یکی از کوچه پس کوچه های مادرید تجربه ی خیلی نابیه. چورو هم واقعا خوشمزه (البته چرب( بود. دوست داشتم چورو رو بیشتر از یکبار توی این سفر امتحان کرده بودم. ایشاا.. سفر بعدی به مادرید!!!

تصویر 70: چوروی خوشمزه Churro

70.jpg

 

تصویر 71: کافه سن خینس

71.jpg

 

تصویر 72: نمایی از بیرون کافه

eF7NPmRblJwzc06vCu1vfRriWzweffBM5PxqvTUH.jpeg

بعدشم رفتیم همون بازارچه ی توی گرن ویا و کلی خوراکی های خوشمزه بعنوان سوغاتی خریدیم. مهم ترینش هم گوشت خشک شده یا همون خامون Jamon))  بود. توی مادرید رستوران های معروف بخاطر همین گوشت های خشک با هم رقابت میکنن و خیلی مهمه که کدومشون خامون های بهتری درست میکنن. پروسه ی تولید هم خیلی طولانیه. من که عاشق این گوشت ها شدم.

تصویر 73: گوشت خشک - Jamon

73.jpg

ساعت 3 هم رفتیم هتل و ساک هامون رو برداشتیم و با مترو خیلی راحت رفتیم فرودگاه. پروازمون ساعت 6:30 بود. یکمی توی صف بودیم و کارت های پرواز رو گرفتیم. من همش استرس داشتم که بارم 30 کیلو نباشه و خوشبختانه 28.5 کیلو شد و خیالم راحت شد! آخه توی هتل و فرودگاه ترازویی ندیدم که چمدونم رو وزن کنم. بعدشم توی فرودگاه یه برگر خوشمزه خوردیم.

تصویر 74: ناهار در فرودگاه

74.jpg

با سکه های باقیمونده هم یکمی خوراکی خریدیم. برعکس فرودگاه بارسلون (البته بخش پرواز داخلی)، توی فرودگاه مادرید فقط برندهای خیلی معروف و گرون دیده میشدن و اصلا نمیشد بهشون نزدیک شد!!!! پروازمون هم راس ساعت 6:30 غروب انجام شد. ساعت 11:30 به وقت محلی رسیدیم فرودگاه آتاتورک. یه دو ساعتی باید میموندیم تا پرواز بعدیمون انجام شه. فرودگاه آتاتورک خیلی شلوغ بود و هموطنامون هم خیلی زیاد بودن. پروازمون نیم ساعت تاخیر داشت چون یه سری از هموطنامون توی هواپیما اصرار داشتن که حتما باید پیش خانواده شون بشینن!! نمیدونستن که اگر اینقدر براشون مهمه باید حتما آنلاین چک این انجام بدن. خلاصه مهماندارهای ترک نیم ساعتی داشتن اینها رو توجیه میکردن. آخرش هم صندلیهاشون رو با کلی مکافات عوض کردن. قیافه ی مهماندارها خیلی کلافه بود. بنظرم خیلی بده که بخوایم اینطوری رفتار کنیم چون وجهه ی ایرانی ها توی دنیا خراب میشه. اونوقت میگیم چرا برامون ارزش قائل نمیشن!! ساعت 6 صبح رسیدیم فرودگاه امام. این سفر واقعا بهترین سفر عمرم بود. صرفنظر از اینکه عاشق اسپانیا هستم، چون همه چی رو دقیق و با برنامه ریزی انجام داده بودم، خیلی خوب بود و هیچ جا اذیت نشدیم.

تصویر 75: نمونه ای از یادگاری ها و سوغاتی ها

75.jpg

هزینه های روز نهم:

  • چورو                  6 یورو
  • ناهار فرودگاه          8.5 یورو

 

نظر کلی من در مورد بارسلونا و مادرید:

هر دو شهر مردم بسیار خونگرم و مهربونی دارن. بارسلونا خب خیلی توریستی تره و مردم عادت به دیدن توریست دارن و خیلی هم کمک میکنن. چندبار کمک کردن چمدونمون رو ببریم تا ایستگاه مترو و خلاصه خیلی خوبن. مادرید توریست کمتری داره و خارجی ها هم اونجا زندگی میکنن. مردم مادرید هم خیلی راحت و خونگرم هستن. کلا اسپانیایی ها توی اروپا به مهربونی و راحتی معروفن و آدم اصلا حس غریبه بودن بهش دست نمیده. جالبه که توی مادرید به اون شلوغی اصلا ترافیکی ندیدیم چون خیلی کم از ماشین شخصی و تاکسی استفاده میکنن و با مترو خیلی راحت میشه همه جا رفت. قطارها هم که همه تمیز و عالی. همه چی توی مادرید منظم و مرتبه. عابرین فقط و فقط از محل های مخصوص میتونن برن اون سمت خیابون و نمیشه هر زمان اراده کردید از هرجای خیابون رد شید! بنظر من برای بارسلونا حداقل باید 4 روز زمان گذاشت چون جاهای دیدنی و تاریخی زیاد داره و برای مادرید شاید 3 روز کافی باشه. البته اگر به من باشه میگم هر کدوم رو حداقل باید یک هفته گشت و لذت برددددد.

 

نکات پایانی:

1- این اولین سفرنامه ی من توی سایت بود. با وجود سفرهای مختلف، تا حالا تصمیم به نوشتن سفرنامه نگرفته بودم. هر گونه کم و کاستی در این سفرنامه رو به حساب کم تجربگی من بذارید.

2- تمام چیزهایی که خوندید بر اساس احساسات و سلایق من بود و ممکنه نظر شما در مورد غذاها، هتل و .. متفاوت باشه.

3- اگر دیدید جایی خیلی زیاد از چیزی تعریف کردم بدلیل علاقه ی شخصی من به اسپانیا و مردمش هست، گرچه واقعا کشور بینظیری هست.

4- مطمئنا هر کسی برنامه ی سفرش رو با توجه به بودجه ای که داره میچینه و من شخصا دوست دارم بیشتر برای دیدن جاهای خاص (مثلا در اسپانیا دیدن استادیوم ها، فلامنکو شو و ..) هزینه کنم تا اینکه هتل خیلی گرون برم و یا با تاکسی رفت و آمد کنم (که در اروپا اصلا به صرفه نیست) و اینکه به خریدن یادگاری و سوغاتی هم علاقه دارم و اگر دیدید زیاد در مورد خرید نوشتم دلیلش همینه.

5- میدونم با توجه به نرخ دلار و یورو شاید بنظر هزینه ها زیاد بیاد ولی همونطور که گفتم من بخشی از یورو رو از سفر قبلیم داشتم و کلا هم چون اولین سفرم به کشور مورد علاقه م بود دوست داشتم تا اونجایی که ممکنه بهم خوش بگذره ولی خب برای رفت و آمد و هتل خیلی اقتصادی برنامه ریزی کردم اما در مورد غذا و خرید راحت خرج کردم.

امیدوارم سفرنامه م بتونه بهتون کمک کنه تا سفر راحت تری داشته باشید. اگر سوالی در رابطه با ویزا، رزرو هتل و .. داشته باشید، خوشحال میشم بتونم بهتون کمک کنم.

 

 

نویسنده : **مریم**

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.