سفر جذاب ما به صربستان با تجربیاتی عجیب

4.5
از 20 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
اینجا عجیب‌ترین منطقه در جنوب شرق اروپاست! +تصاویر

به نام حضرت حق..

سفر جذاب ما به صربستان با تجربیاتی عجیب، از گم شدن چمدانهای ما در پرواز تا دستگیر شدن ما توسط پلیس صربستان

با عرض سلام، بنده پیام هستم و به همراه همسر و فرزندم رادوین که حدود 4 ساله است در تاریخ 17 مرداد 1397 عازم کشور صربستان شدیم. از آنجائیکه ما ساکن شهرستان گرگان مرکز استان گلستان هستیم میتوان از این سفر به عنوان سفر به همراه هواپیما سواری نام برد چون ما از گرگان با پرواز به تهران آمدیم و چند ساعت بعد از تهران به استانبول و حدود ۸ ساعت پس از آن از استانبول به بلگراد پرواز کردیم و ۵ روز بعد همین مسیر را دوباره برگشتیم یعنی در واقع در طی شش روز شش بار پرواز را با ایرلاین های مختلف تجربه کردیم که این مسئله به خودی خود این سفر را از سفرهای دیگر ما متمایز می‌کرد اما تجربیات سفرمان شامل اتفاقات شیرین و تلخ بود که شاید بازگو کردن این تجربیات در اینجا بتواند به شما عزیزان در سفرهایتان کمک کند.

 

 انتخاب تور (هتل و پرواز)

با توجه به تجربیات سفر های گذشته مان، امسال تصمیم گرفتیم بادر نظر گرفتن گران شدن قیمت ارز، بیشتر جاهای دیدنی مقصد سفر که بلگراد بود را خودمان برویم و به تور اکتفا نکنیم تا بلکه در هزینه های سفرمان صرفه جویی کرده باشیم، لذا تور ۴ شب و ۵ روز بلگراد را با پرواز اطلس گلوبال از آژانس آمیتیس بال پرواز انتخاب کردیم که با هتل رکس بلگراد قرارداد مستقیم داشت و از اینرو این هتل را به قیمت مناسبی برای ما رزرو نمود.

 

پرواز گرگان به تهران

پرواز ما از فرودگاه امام خمینی (ره) در روز یکشنبه ساعت ۶ صبح بود، فلذا ما از گرگان با پرواز ساعت ۱۱:۳۰ صبح در روز شنبه به مقصد تهران پرواز کردیم و البته با کمی تاخیر در ساعت 2 عصر به فرودگاه مهرآباد رسیدیم و به منزل عموجان رفتیم و نیمه شب ساعت ۳ بامداد از منزل عموی عزیز عازم فرودگاه امام خمینی رحمت الله علیه شدیم.

باورنکردنی بود که فرودگاه امام چنان شلوغ بود و چنان ترافیکی در ورودی آن ایجاد شده بود که کم کم داشتم نگران نرسیدن به پرواز می شدم اما پس از پرس و جو متوجه شدم که دلیل این شلوغی گرفتن ارز مسافرتی توسط مسافران است که در واقع اختلاف زیاد بین ارز دولتی و ارز بازار باعث شده بود خیلی از هم وطنان عزیز به فکر سفر سیاحتی بیفتند تا بتوانند از این اختلاف قیمت بین دو ارز نهایت استفاده را ببرند و به همین دلیل فرودگاه شدیداً شلوغ بود اما از آنجایی که ما در فروردین همین امسال به سفر رفته بودیم از گرفتن ارز در این سفر محروم بودیم.

علی رغم وجود ترافیک سنگین در ورودی فرودگاه امام، بالاخره به فرودگاه رسیدیم و پس از عبور از صف های طولانی بازرسی نیروی انتظامی و گرفتن کارت پرواز و چک پاسپورت و تحویل چمدان ها به کانتر مورد نظر، عازم سوار شدن به هواپیما شدیم. در این سفر ما دو تا چمدان داشتیم که یکی از آنها خیلی بزرگ و سنگین بود و حدود ۲۹ کیلو وزن داشت و دیگری کوچکتر بود که بیشتر مربوط به لوازم پسر عزیزم آقا رادوین بود و حدوده ۱۱ کیلوگرم وزن داشت. البته یک کوله پشتی هم همراه مون بود. در هنگام تحویل بار به کانتر، مسئول محترم آن که خانمی جوان بود از ما پرسید که آیا چمدان ها را مستقیم در بلگراد تحویل می گیرید و یا در استانبول به آنها نیاز دارید و ما هم با توجه به اینکه فقط ۱۰ ساعت در استانبول توقف داشتیم با همسرم تصمیم گرفتیم که فقط کوله پشتی را با خود ببریم و هر دو چمدان را تحویل کانتر دهیم و در بلگراد تحویل بگیریم.

 استانبول

در ساعت حدود ۸ صبح به وقت ترکیه به استانبول رسیدیم و پس از چک پاسپورت، با اتوبوس های هاواش به میدان تکسیم رفتیم تا هم گشتی در خیابان استقلال بزنیم و هم پس از  صرف ناهار  و کمی استراحت به فرودگاه برگردیم، چون حدود ۸ ساعت بعد زمان پرواز ما به بلگراد بود، راستی در فرودگاه آتاتورک استانبول به یکی از صرافی های موجود در سالن خروجی فرودگاه مراجعه کردم و یک اسکناس ۲۰۰ یورویی دادم و قصد داشتم حدود ۲۰ یورو را به لیر چنج کنم اما جالب اینکه خانم صراف قبول نمی‌کرد و میگفت باید همه اسکناس را چنج کنیم که برای من خیلی زیاد بود چون ما فقط چند ساعت در ترکیه میتوانستیم باشیم و به لیر زیادی احتیاج نداشتیم، اما یکی از هموطنان که آنجا بود و قصد ماندن در ترکیه را داشت و گویا متوجه مذاکره بنده با خانم صراف شده بود، به من نزدیک شد و مقداری لیر به من داد و من هم در مقابل پول ایرانی به او دادم. البته لازم به ذکر می‌دانم که خدمتتان عرض کنم در میدان تکسیم صرافی ها هر چقدر دوست داشته باشید برایتان چنج می کنند و از این بازی‌هایی که صرافهای فرودگاه آتاتورک در می‌آورند، آنها در نمی آورند.

 

در میدان تکسیم که پر بود از کبوتر های خوشگل، کلی به پسرم خوش گذشت و بازی کرد و ما هم چند تا عکس گرفتیم که البته براتون اینجا آپلود می‌کنم. اتفاقاً همزمان با حضور ما در میدان تکسیم زمان برگزاری فستیوال صنایع دستی بود که ما هم از آن بی‌نصیب نمانده و از آن نمایشگاه بازدید کوتاهی کردیم و یادگاری‌های خیلی کوچولویی خریدیم چون واقعا با یوروی ۱۲ هزار تومانی، حتی هر جنس خارجی کوچکی هم برای ما ایرانی ها بسیار گران قیمت بود.

تصویر 1-فستیوال صنایع دستی در میدان تکسیم استانبول

20180808_122620.jpg

 

تصویر2- تصویری دیگر از فستیوال صنایع دستی در استانبول مرداد 97

20180808_123019.jpg

اما یک خاطره جالب براتون بگم که شاید به دردتون بخوره و این کلاهی که سر ما رفت سر شما نره. در میدان تکسیم استانبول توریستهای زیادی حاضر بودند، همین طور که پسرم با کبوترهای میدان تکسیم در حال بازی کردن بود، یهویی متوجه شدیم که یک آقا پسری حدودا 18 ساله و لاغر اندام با قدی متوسط رو به بلندی نزدیک ما اومد و یک لیوان پر از گندم به پسرم داد (یک لیوان پلاستیکی یکبار مصرف) و ما هم با لبخند از او تشکر کردیم، در آن لحظه من فکر میکردم که حتما این فرد از اعضای یک گروه حامیت از حیوانات است یا به قول خانم شاید هم نذر داشته بنده خدا البته به شوخی!!!

چند دقیقه بعد متوجه شدم که آن آقا پسر مجددا دارد به سمت پسرم می رود و یک لیوان دیگر از گندمهایش به پسرم داد و ما هم دوباره با لبخند از او تشکر کردیم و او هم با لبخندی موذیانه سری تکان داد و چندمتری از ما دور شد و لابلای جمعیت رفت، پس از اینکه گندم ها را به کبوترها دادیم و چندتا عکس یادگاری گرفتیم یواش یواش عازم رفتن و ترک محل بودیم که ناگهان از پشت سرمون یه صدایی اومد و نظر مارو جلب کرد، وقتی به عقب برگشتیم و نگاه کردیم دیدیم که همون آقا پسر است و با زبان فارسی دست و پا شکسته ای می گفت: پس پول گندم ها چی شد؟!!! ما که تازه متوجه ماجرا و زیرکی این آدم شده بودیم نمیدانستیم بخندیم و یا از اینکه این بچه سرمون کلاه گذاشته ناراحت باشیم، اما زیر لب گفتم این عجب بچه موزی که اولش بدون هیچ درخواستی یه لیوان گندم به ما داد اما حالا میگه پولش را بده! قسمت جالبتر و البته دردناکتر این موضوع آنجا بود که اون پسر برای هر لیوان گندم میگفت 20 لیر بده، اصلا باورم نمی شد یعنی حدود 40هزار تومان و در واقع یعنی برای دو لیوانی که به ما داده بود میشد 80هزار تومان!!!

من بهش گفتم آخه مگه گندم کیلویی چنده در ترکیه؟!! هم خندم گرفته بود و هم ناراحت بودم از کلاهی که سرم رفته بود چون گندم در ایران کیلویی 2هزار تومانه و در کل این آقا به ما 200 گرم هم نداده بود ولی میگفت 80 هزار تومان بده، واقعا کلاهبرداری عظیمی بود! مگه نه؟!! خخخ . اما خلاصه با کمی چک و چونه بهش مقدار پول دادیم و رفتیم برای ناهار در یک رستوران ایرانی در خیابان استقلال.

تصویر3- میدان تکسیم استانبول و کبوترهایش

Uoj2JhrloRXy0wVCvPhkrBzX4HzgWmTRGLmcT0tj.jpeg

 

در خیابان استقلال رستوران های زیادی بود، در این میان یک رستوران ایرانی وجود داشت که شنیده بودیم غذاهای خوبی دارد و قیمتش هم مناسب است. اسم این رستوران پاریس بود و یک سالن کوچک داشت و یک تراس کوچک تر که همه فضای اطراف آن گل کاری بود و ما هم بر روی تراس نشستیم و جاتون خالی غذامون رو خوردیم و بعد از یک گشت و گذار کوتاه اطراف میدان تکسیم دوباره سواره هاواش شدیم و به فرودگاه آتاتورک استانبول برگشتیم چون حدود ساعت ۵ عصر با ایرلاین اطلس گلوبال عازم بلگراد بودیم.

 

  بلگراد، صربستان

حدود ساعت ۷:۳۰ عصر (به ساعت صربستان) به فرودگاه تسلای بلگراد رسیدیم و پس از کلی معطلی به دلیل چک کردن های کمی غیر متعارف توسط پلیس فرودگاه، به سمت ریل چمدان ها رفتیم اما در کمال تعجب پس از گذشت حدود ۱۵دقیقه از دوتا چمدانهایمان هیچ خبری نبود که نبود و در کمال ناباوری دیدیم که چمدانهایمان ظاهراً گم شده است. بلافاصله به کیوسک Lost and Found فرودگاه مراجعه کردیم و فرمی که به ما دادند را پر کردیم و مسیول خانمی که پشت سیستم بود فرم ما را در سیستم خودشان ثبت نمود و شماره تیکت چمدان ها را که در ایران به ما داده بودند را در برگه ای ثبت نمود و به ما داد و گفت نگران نباشید و به هتلتان بروید چون احتمالا تا فردا ساعت ۵ عصر سرویس دلایوری فرودگاه چمدان هایتان را برایتان خواهد آورد. اصلا باورم نمی شد!!! تا کنون همچین معضل بزرگی را در هیچ سفری تجربه نکرده بودم. با چهره‌ای بسیار مغموم و ناراحت همراه با اتوبوس تور لیدر به سمت هتل رکس به راه افتادیم.

تقریباً همه همراهان و همسفران ما متوجه گم شدن چمدان های ما شده بودند و سعی می‌کردند با ما همدردی کنند و به ما امیدواری بدهند، چون هم اینکه ما با خانواده و بچه خردسال بودیم و هم اینکه بسیاری از لباس ها و مدارک و پول ها و لوازم شخصی مان اعم از مسواک، دارو، لوازم آرایش، لباسهای کودک و ... در چمدانهایمان بود و همگی با هم گمشده بودند. البته مقداری پول ایرانی بر حسب عادت همیشه در سفرهای خارجی همراه خودم داشتم. بالاخره با ناراحتی بسیار به هتل رسیدیم.

تصویر4-فرودگاه تسلا بلگراد

20180810_163400.jpg

 

تصویر5- بخش چمدانها و اشیا گمشده در فروذگاه بلگراد

20180810_182854.jpg

 

هتل رکس REX

هتل رکس، هتلی ۳ ستاره است که همانند اکثر هتلهای کشورهای اروپای شرقی، هتلی کوچک با لابی بسیار کوچک و رستورانی نقلی و اتاق های ۱۲ متری می باشد که البته این مسئله کوچکی هتلها در همه هتلهای صربستان یکسان است و ربطی به ستاره های هتل ها ندارد. اگر شما قبلا به ترکیه و امارات سفر کرده باشید و هتلهای آنجا را دیده باشید، مسلما پس از دیدن هتلهای اروپایی و بالاخص بلگراد، قطعا توی ذوقتان خواهد خورد چراکه هتل های ۵ ستاره صربستان هم حتی از نظر وسعت و بزرگی قابل مقایسه با هتل های دبی و آنتالیا یا استانبول نیستند، اما کارکنان مهربان و فضای آرام و سرسبز و گل کاری محوطه آن خیلی جالب توجه بود و محیطی گرم و صمیمی را برای مسافران فراهم میکرد. بالاخره با ناراحتی شب اول را گذراندیم به امید اینکه فردا چمدانهایمان پیدا میشود و به هتل آورده خواهد شد.

تصویر6- لابی هتل رکس بلگراد

20180812_122019.jpg

تصویر7- رستوران داخلی هتل رکس بلگراد

20180812_122041.jpg

تصویر8- رستوران دیگر هتل رکس در فضای باز و زیبای محوطه هتل

DSC_0661.JPG

تصویر 9- پارکینگ هتل رکس بلگراد

DSC_0657.JPG

 

تصویر10- فضای زیبای داخل محوطه هتل رکس بلگراد

DSC_0658.JPG

 

تصویر 11-رستوران بیرونی هتل رکس بلگراد از نمایی دیگر

DSC_0659.JPG

راهروهای هتل رکس نسبتا باریک ولی تمیز است و اتاقهای آن تقریبا 12 متری است و دارای امکاناتی همچون : تلویزیون 42 اینچ، یخچال، کمد لباس، سیف باکس، میز مطالعه و آباژور میباشد. 

سرویس بهداشتی آن خیلی کوچک نیست و بسیار تمیز است و در آن سشوار و شامپو نیز قرار دارد ولی در حمام کوچک آن وان وجود ندارد. همچنین سرویس نظافت اتاقها هر روز بین ساعت 10 الی 12 ظهر انجام میشود و همه حوله ها و روتختی های اتاق به طور روزانه تعویض میگردند. پنجره اغلب اتاقها رو به فضای سبز و  محوطه هتل باز میشود.

از نکات منفی اکثر هتلهای صربستان عدم وجود چای ساز در اتاقهاست و این میتواند برای ما ایرانی ها یک معضل بزرگی باشد مخصوصا اینکه قیمت یک لیوان چای در کافه های بلگراد حدود 1 یورو است.

ضمنا در اتاقهای هتل رکس دمپایی وجود ندارد. اما خوب هست که بدانید شکل دو شاخ پریزهای سیستم برقی صربستان همانند پریزهای ما در ایران است فلذا نگرانی ای از این بابت برای شارژرهای موبایل وجود ندارد.

تصویر12-راهرو های هتل رکس بلگراد

20180812_030827.jpg

تصویر13-اتاق و امکانات موجود در اتاقهای هتل رکس بلگراد

20180812_030952.jpg

تصویر14-سرویس بهداشتی اتاقهای هتل رکس بلگراد

20180812_030900.jpg

تصویر15-نمایی دیگر از اتاقهای هتل رکس بلگراد

20180812_031026.jpg

تصویر16-لابی طبقات در هتل رکس بلگراد

20180812_121950.jpg

تصویر17- فضای خیابانهای اطراف هتل رکس بلگراد

20180812_025738.jpg

روز اول

 صبح که بیدار شدیم به رستوران هتل رفتیم، جالب این بود که در پشت سرمان صدای مسافران ایرانی را می شنیدم که به هم دیگر می گفتند این همان بنده خدایی است که چمدانش گمشده!!! دیگر متوجه شدم که همه ی ایرانی های هتل ظاهراً از ماجرای چمدانهای ما خبر دار شده‌اند. کم‌کم هموطنان به سراغ ما آمدند و شروع کردند به ابراز لطف و کمک کردن.  از هموطنانی که عازم ایران بودند با پول ایرانی، مقداری دینار صربستان خریدم و از بعضی دیگر از هموطنانمان با کمک اینترنت بانک و انتقال وجه دینار خریدم و بالاخره چند هزارتایی دینار جور کردم تا وضعیتمان کمی رو به راه شود. در زمان سفر ما به بلگراد قیمت هر دینار صربستان تقریبا ۱۰۰ تومان بود. اما واقعاً همه چیز برای پول ما ایرانی ها گرون بود، مثلا یک بطری آب معدنی حدود ۱۰ هزار تومان بود، درمورد قیمت لباس و پوشاک اصلا حرفش رو هم نمیشد بزنیم چون میانگین قیمت های هر لباسی در صربستان حداقل بالای یک میلیون تومان بود! اما این مسیله خیلی جالب بود که هیچگونه جنس چینی و یا فیک در فروشگاه های بلگراد دیده نمیشد و هر چیزی که می خریدید، حتی اگر ارزون بود، قطعا اصل بود و امکان نداشت فیک باشد. البته قابل توجه کسانی که براشون مارک و این چیزها خیلی مهم است. چون برای ما که چمدونهامون رو گم کرده بودیم حتی اجازه فکر کردن به خرید هم امکان نداشت، چه برسد به خرید واقعی!

بالاخره ساعت پنج عصر شد اما چمدان هایمان نیومد. از طریق مسئول رسپشن هتل با شماره ای که در برگه ی فرودگاه بود تماس گرفتیم ولی اصلا کسی پاسخگو نبود، در واقع همش بر روی خط انتظار بودیم و دریغ از یک پاسخ و یک الو! در نهایت اون شب کذایی را با احوال خراب و افکار منفی گذراندیم.

 

 روز دوم

پس از صرف صبحانه در هتل و پرس و جو درباره چمدانهایمان از رسپشن، مطلع شدیم که چمدانهایمان پیدا نشده است. کم کم مسافرتمون داشت از دماغم در میاد. حتی لباسی نداشتیم که لباس هامون رو عوض کنیم، یعنی همان لباسی که از ایران آمده بودیم هنوز به تنمان بود و حتی به دلیل گرمای تابستان بلگراد شوره بسته بود، دیگه واقعا خجالت می‌کشیدیم از اتاقمون بیرون بیاییم. تصمیم گرفتیم که لباس ها مون رو بشوریم و یک روز کامل را توی هتل باشیم و بیرون نریم تا لباسهامون خشک بشه، با توجه به کم بودن روزهای سفر، تصمیم سختی بود ولی چاره ای هم نداشتیم. ناگهان درب اتاقمون به صدا در اومد، پس از باز کردن در متوجه شدیم که خوشبختانه چند تا از هم وطنان مشهدی جهت کمک کردن به ما به سراغمون اومده اند و به من و همسرم لباس دادند، خیلی به ما لطف داشتند و حسابی شرمندمون کردن. واقعا دلم میخواد در همین جا هم یکبار دیگه ازشون تشکر کنم. بعد از آشنایی با این دوستان و تعویض لباس هامون و شستن لباس‌های خودمان، با همسرم تصمیم گرفتیم به فرودگاه برویم و شخصا و حضوری پیگیر چمدانهایمان شویم، اما قبل از خروج از هتل از طریق رسپشن با سفارت ایران تماس گرفتیم و موضوع را اطلاع دادیم. هم وطنی که در سفارت پای تلفن بود خیلی با ما ابراز همدردی کرد، اما در نهایت گفت فقط در حد این که براتون مترجم بفرستیم میتونیم کمکتون کنیم که البته با توجه به اینکه خودم با زبان انگلیسی آشنا بودم نیازی به مترجم نمیدیدم و در نهایت خیری از سفارت عاید ما نشد، اما باز هم بنده برای همدردی و راهنمایی هایشان از آنها ممنونم.

از مسئول هتل آدرس فرودگاه و شماره اتوبوس ها را گرفتیم و به راه افتادیم. توی مسیر باید دوتا اتوبوس عوض می‌کردیم، ابتدا اتوبوس شماره ۵۹ و بعد اتوبوس شماره ۷۲. دقیقا در کنار درب ورودی هتل رکس، یک ایستگاه اتوبوس قرار داشت و ما به راحتی می‌توانستیم با اتوبوس شماره ۵۹ به ایستگاه مرکزی شهر برسیم. پس از اینکه خود را به ایستگاه مرکزی شهر بلگراد رساندیم، اتوبوس خود را عوض کردیم و سوار اتوبوس ۷۲ که مقصدش فرودگاه تسلا بلگراد بود شدیم، ضمنا ما از توریست‌های دیگر شنیده بودیم که اتوبوس و قطار در بلگراد برای توریست ها رایگان است و خیلی توریست ها را تحویل میگیرند و به دلیل حمایت از صنعت توریست و گردشگری با توریست ها مهربان هستند که واقعاً هم البته مرذم بلگراد خیلی مهربان بودند.

با سوار شدن به اتوبوس شماره ۷۲ و پس از گذر از سه چهار ایستگاه، ناگهان متوجه سوار شدن دو بازرس در یکی از ایستگاه های بین راهی اتوبوس شدیم که یک خانم و یک آقا بودند و بلیط ها را چک می کردند و وقتی به ما رسیدند گفتند بلیط و من گفتم مگر بلیط لازم است؟ پس چرا جایی ننوشته و آقای راننده هم هنگام سوار شدنمان چیزی به ما نگفت؟ کلا من سیصد دینار داشتم اما اون خانم با عصبانیت گفت نفری هزار و پانصد دینار یعنی سه هزار دینار باید پرداخت کنید. من در جوابش گفتم من اصلا پول ندارم و بعد سند گم شدن چمدان هایمان را که فرودگاه به ما داده بود را درآوردم و به آنها نشان دادم و گفتم من چمدان هایم را در پرواز به بلگراد گم کرده ام و این هم سندش و الان هم دارم میروم فرودگاه به دنبال چمدان هایم. بالاخره از ما اصرار و از آنها انکار! ایستگاه بعدی اتوبوس وایستاد و قصد داشت ما را پیاده کند که من پیاده نشدم و با هم وارد مشاجره شدیم که در این میان آن آقای بازرس با دستش منو یه کوچولو هل داد که من با پرخاشگری اعتراض کردم و گفتم به من دست نزن و کلی عصبانیت خودم را نشان دادم و اون هم بلافاصله کمی عقب‌نشینی کرد اما همچنان پیگیر گرفتن پول جریمه بلیت بود و من هم چون به زبان انگلیسی مسلط بودم چندین بار موضوع را براشون توضیح دادم اما اونها فقط می‌گفتند پول و من هم نداشتم..

در نهایت با همسرم تصمیم گرفتیم ایستگاه بعدی پیاده شویم و اتوبوس دیگری را سوار شویم اما پس از پیاده شدنمان، متوجه شدیم که آن بازرسها هم پیاده شدند و ول کن ما نیستند!!! خدایی اگر توی کشور ما بود و یک توریست چمدانش را گم کرده بود و پول کرایه اتوبوس را نداشت آیا ما ایرانی ها اینطوری رفتار می‌کردیم؟! خیلی ناراحت کننده بود. پس از کلی مشاجره خانم بازرس که خیلی هم پرخاشگر بود به من گفت باید برویم به ایستگاه پلیس و زندانی شوید. من هم گفتم باشد برویم اما قبلش باید با سفارت ایران تماس بگیرم وگرنه نمی آیم. پس از این آنها بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و گوشی موبایل را به من دادند و من حدود ۲۰ دقیقه برای افسر پلیس توضیح دادم که من چمدانم را گم کردم و سند گم شدن چمدان هایم در دستم است و الان دارم به فرودگاه می‌روم جهت پیدا کردن چمدانهایم و تاکید داشتم به اینکه همراه من همسر و فرزند خردسالم نیز هستند و این رفتار دور از انسانیت و همان حقوق بشری است که شما ازش دم میزنید. خدا را شکر افسر پلیس کمی انسانیت بیشتری نسبت به این بازرسها داشت و پس از اینکه من گوشی تلفن را به بازرس ها برگرداندم ظاهراً افسر به آنها گفته بود که بیخیال ما شوند و در نهایت هم آن دو بازرس با کلی خط و نشان کشیدن ما را رها کردند و سوار اتوبوس دیگری شدند و رفتند و ماهم بعدش که با سفارت ایران تماس گرفتیم به ما گفتند ای کاش همسرتان از مشاجره شما با آنها و همه این اتفاق‌ها  فیلم تهیه می‌کرد چون آنها حق ندارند با توریست های ایرانی این رفتار را بخورند زیرا طبق قرارداد فی مابین، احترام گذاشتن به حقوق و شخصیت توریستهای ایرانی در صربستان از موارد تاکید شده این توافق است، مخصوصا در حالی که سند گم شدن چمدان را در دستت داشتید. خلاصه این موضوع گذشت و ما با اتوبوس بعدی به فرودگاه رفتیم و پیگیر چمدان هایمان شدیم، اما در نهایت به ما گفتند که دیگر در فرودگاه بلگراد دنبال چمدان هایتان نباشید چون اینجا نیست و ما هم دست از پا درازتر به هتل برگشتیم اما مثل پسر خوب دوتا بلیط خریدم و همان ۳۰۰ دیناری هم که داشتم را دادم رفت و دوباره دنبال یک هموطن بودیم که ازش دینار بخریم.

پس از رسیدن به هتل با همسرم تصمیم گرفتیم که سعی کنیم از دو روز باقی مانده از سفرمان لذت ببریم و بیشتر از این خودمونو اذیت نکنیم تا وقتی که برگردیم به ایران و به صورت حضوری و جدی پیگیر چمدان هایمان شویم. راستی از طریق اینترنت با تور لیدر و حتی آژانس طرف قراردادمان در ایران تماس گرفتیم و گفتیم چمدان هایمان گم شده و آنها به ما گفتند که فاکتور هر چیزی می خرید را از فروشنده بگیرید و نگه دارید چون بیمه مسافرتی تان تا سقف نفری ۱۰۰ یورو برای خرید لوازم ضروری مثل آب معدنی، مسواک، پتو و لوازم ضروری دیگر بهتون میده، اما انگاری حالیشون نبود که ما اصلا پولی نداریم که خرج کنیم چه برسد که فاکتور هم بگیریم. واقعا دیگه از این بدتر نمی شد!!! خلاصه پس از تهیه مقداری دیگر پول صربی، با همسر و فرزندم با پای پیاده به سمت یک مک دونالد رفتیم و با اجازتون شام خوردیم و تصمیم گرفتیم در ساعات اولیه شب به خیابان های بلگراد برویم و کمی گشت بزنیم.

 تصویر18- تصویری از ایستگاه مرکزی شهر و سیستم حمل و نقل عمومی شهر بلگراد

20180810_150110.jpg

تصویر19-تصویری از تابلوی اعلان ساعات حرکت اتوبوس شماره 72 به مقصد فرودگاه بلگراد

20180810_150056.jpg

 

خیابان کنز میهایلو

شب که شد با پای پیاده و به کمک گوگل مپ به خیابان کنز میهایلو رفتیم، خیابانی سنگفرشی و پر از کافه و توریست های فراوان از کشورهای گوناگون. در این خیابان نقاش های هنرمندی حضور داشتند و هر کدام تخصص خاصی را در هنر نقاشی به مردم نشان می دادند، مثلاً یکی چهره و پرتره میکشید و یکی دیگر که به اتفاق همسرش در آنجا حضور داشت تصاویر زیبایی از اماکن دیدنی شهر بلگراد را با سبک خاصی با اسپری های گوناگون نقاشی می‌کرد که ما هم سفارش یک تابلو از این اماکن دیدنی بلگراد را دادیم اما به دلیل اینکه زمان اندک بود و در ساعات پایانی شب قرار داشتیم قرار شد که سفارشمان را فردا به هتلمان بیاورد که البته هرگز نیاورد.

پس از گشتن در خیابان های میهایلو و پرسه زدن در اطراف آن تصمیم گرفتیم در یکی از رستورانهای همین خیابان شام بخوریم، لذا در بین رستوران های فراوان اطراف این خیابان، رستورانی به نام سوشی را انتخاب کردیم و همانطور که از اسمش مشخص بود این رستوران با غذاهای آسیای شرقی اش متعلق به یک فرد چینی بود. رستوران سوشی دارای محیطی گرم و صمیمی، خلوت و با موسیقی ملایم و نور کم همراه با تشعشعات نور بنفش، آکواریوم و تابلوهای متعددی از چهره‌های افراد چینی و تصاویری زیبا از مزرعه های برنج در آسیای شرقی جلوه خاصی به فضای مملو از آرامش رستوران می‌داد و با توجه به اینکه در ساعات پایانی شب قرار داشتیم به جز ما هیچ مشتری دیگری در رستوران نبود، به همین دلیل با اجازه صاحب رستوران چند تا عکس هم از فضای رستوران گرفتم که در اینجا براتون آپلود می کنم.

 تصویر20-رستوران SUSHI در خیابان کنز میهایلو

20180810_021003.jpg

تصویر 21- تابلوهای زیبایی از مردم آسیای شرقی در رستوران SUSHI خیابان کنز میهایلو

20180810_022619.jpg

تصویر22- نمایی زیبا از رستوران SUSHI در خیابان کنز میهایلو

20180810_022541.jpg

تصویر23-غذای رستوران SUSHI (جوجه و برنج با سس شیرین چینی)

20180810_021758.jpg

 

پس از صرف شام  با پای پیاده به هتل بازگشتیم. لازم به ذکر است که اتوبوس‌ها در شهر بلگراد تا ساعت ده شب کار می‌کنند و پس از آن دیگر اتوبوس وجود ندارد و فقط با تاکسی می‌شود تردد کرد که البته کرایه های تاکسی در بلگراد تاکسی متری است و بسیار گران محاسبه میشود.

 

 روز سوم، میدان جمهوری، خیابان اسکادارلیا

 صبح روز سوم وقتی که بیدار شدیم اول لباسهای هم وطنان عزیزمان را پس دادیم و لباس های خودمون که خشک شده بود را پوشیدیم و پس از صرف صبحانه تصمیم گرفتیم به میدان جمهوری و خیابان اسکادارلیا برویم و در اطراف آن حسابی بگردیم. بنابراین باز هم با اتوبوس شماره ۵۹ به مرکز شهر رفتیم و سپس پیاده به سمت خیابان ریپابلیکا اسکوار رفتیم که همان میدان جمهوری است.

میدان جمهوری بلگراد منطقه ای است بسیار بزرگ و پر از گل های رنگارنگ و زیبا و کافه های متعدد، پاساژها و مال های بزرگ و فواره های بلند کبوترهای زیادی در اطراف آن جست و خیز میکنند. در ضلع شمالی این میدان موزه ملی صربستان قرار دارد و در اطراف آن رستوران های کوچک و بزرگ بسیاری به چشم می خورد. مجسمه بزرگی که در میدان جمهوری قرار دارد تصویری است از شاهزاده میهایلو که با ژستی پیروزمندانه سوار بر اسب در مرکز میدان جمهوری رخ نمایی می‌کند. در مجموع به دلیل اینکه تاریخ و پیشینه صربستان شامل جنگ های متعدد و آسیب های جنگی فراوان است، لذا خیابان ها و پارکهای شهرهایشان پر است از تمثال و مجسمه‌های لیدرها و قهرمان های جنگی کشورشان که البته برای مردم صربستان هم فوق‌العاده حائز اهمیت و قابل احترام است و همیشه مردم صربستان درباره قهرمانان شان با احترام صحبت می کنند و همواره از آنها به نیکی یاد می‌کنند.

 

تصویر24-میدان جمهوری(  ریپابلیکا اسکوار) شهر بلگراد

ARto7HUGWTaD3PntjgTLMaKK6gLaaEr66gg0qYx1.jpeg

 

تصویر25-موزه ملی صربستان(National Musem) در ضلع شمالی میدان جمهوری

VdKgpAmGTgkH9N9IUZUdMbI8HidgzspPkUR9t1DQ.jpeg

 

تصویر26-داخل موزه ملی صربستان در ضلع شمالی میدان جمهوری شهر بلگراد

20180809_213736.jpg

 

از میدان جمهوری با کمی پیاده روی به رستوران مک دونالد می‌رسید که در نزدیکی آن و با حدود ۲ دقیقه پیاده روی به خیابان اسکادارلیا ی معروف می توانید برسید. خیابانی خاص و مشهور که برای توریست های سراسر جهان قابل توجه بوده و هست. در شبها از ساعت 9 به بعد ازدحام و شلوغی در این خیابان به حدی است که حتی جای سوزن انداختن نیست. خیابان اسکادارلیا مملو از رستوران ها و کافه هایی است که با اجرای موسیقی های زنده و سراسر شاد، مردم و مشتری هایشان را به پایکوبی و رقص در می آورد. به هر گوشه از این خیابان که می نگری افرادی را می‌بینید که یا در حال پایکوبی هستند و یا در حال شام خوردن و یا عکاسی کردن. در کل برای اکثر توریستها این خیابان بسیار جذاب و جالب است. طول خیابان اسکادارلیا یا همان خیابان سنگفرشی به ۳۰۰ متر نمی‌رسد و عرض کوچک آن کمتر از ۱۵ متر است و در دو طرف آن رستوران ها و کافه ها قرار گرفته‌اند که البته بیشتر صندلی‌های آنها در پیاده رو ها و فضای بیرونی رستوران هایشان چیده شده است و همانطور که عرض کردم در شب ها پس از ساعت ۹ شب اصلا هیچ صندلی خالی ای به چشم نمی خورد و با صدای بلند موسیقی های زنده ای که به طور مداوم در حال نواخته شدن هستند اصلا صدای بی صدا نمی رسد. در هر حال برای ما تجربه جدید و جالبی بود. پس از گشت و گذار در خیابان اسکادارلیا حدودای ساعت یک بامداد به سمت هتل راه افتادیم و با پاهایی که حسابی خسته شده بودند، در نهایت حدود ساعت ۱:۴۰ به اتاق مان رسیدیم و روی تخت ولو شدیم.

 

تصویر27-خیابان سنگفرش یا SKADARLIدر بلگراد

20180812_002116.jpg

تصویر28-شلوغی مردم و کافه های فراوان در خیابان SKADARLIA بلگراد

20180811_234348.jpg

 

تصویر30-زیبایی های خیابان SKSDSRLIA بلگراد

20180811_234410.jpg

 

روز چهارم سنت ساوا چرچ، کالمگدان

طبق معمول پس از صرف صبحانه و خوش و بش با هموطنان عزیزمون که دائما خبر چمدانهای ما را می‌گرفتند تصمیم گرفتیم به کلیسای معروف و بزرگ سنت ساوا برویم که با استفاده از گوگل مپ و پیاده حدود ۱۰ دقیقه تا هتل فاصله داشت. کلیسایی بسیار بزرگ و با عظمت و با نور افشانی های جذاب و خیره کننده که مراجعه کننده و توریست های زیادی را در اطراف اش می‌شد یافت. در فضای اطراف کلیسا پارک سرسبزی وجود داشت که به نام کارا جورجیا پارک معروف بود که همانند پارک های دیگر شهر بلگراد پر بود از مجسمه های اساطیری و تصویر شخصیت های بزرگ و مورد علاقه صربها ها. همچنین در نزدیکی های کلیسای سنت ساوا یک سینمای روباز تهیه و تدارک دیده شده بود که مردم هر شب در آنجا به تماشای فیلم مینشستند و ظاهراً خیلی برایشان لذت بخش بود. در اطراف فضای سبز کلیسا فواره های بلندی قرار داشت و چند سنگ نوشته و لوح نیز وجود داشت که به زبان‌های انگلیسی و صربی تاریخچه ای از کلیسای باشکوه و بزرگ سنت ساوا را بر روی آن حکاکی کرده بودند تا توریستها و گردشگران با مطالعه آن بتوانند با تاریخ پردرد و پر فراز و نشیب صربستان و اماکن تاریخی و دیدنی شهر بلگراد بیشتر آشنا شوند. پس از بازدید از کلیسای سنت ساوا علی‌رغم اینکه شب شده بود و ساعت حدود ۸ شب بود اما به دلیل کمبود وقت، همان شب به طرف مکان دیدنی و توریستی دیگری به نام کالمگدان راه افتادیم و با حدود ۲۵ دقیقه پیاده روی به آنجا رسیدیم.

 

تصویر31- کلیسای جامع سنت ساوا در شهر بلگراد در نمای شبانه و جذابش

20180810_230610.jpg

تصویر32- علاقمندان به سینمای فضای باز در محوطه کلیسای بزرگ سنت ساوا شهر بلگراد

20180810_230456.jpg

تصویر 33-تابلوی راهنمایی توریستها و اطلاعات تاریخی مربوط به کلیسای جامع سنت ساوا در شهر بلگراد

20180810_234429.jpg

 

پارک و قلعه کالمگدان در واقع شهرکی بزرگ بود که قلعه ای بزرگ و با عظمت در آنجا رخ می نمود.

پارک کالمگدان مجموعه ای بود از سنگ کاری ها و حکاکی ها و همچنین نمایشگاهی از ادوات جنگی که خود شامل توپ ها، تانک ها و موشک های متنوعی بود که در تاریخ جنگ های صربستان از آنها استفاده شده بود. در قسمتی از فضای سبز بیرونی قلعه پارکی وجود داشت که همانند پارک ژوراسیک با مجسمه های بزرگ و کوچکی از دایناسورها پر شده بود که البته در طول روز می شد با تهیه بلیط و سوار شدن به قطار های کوچکی که از میان این دایناسور ها عبور می کرد این مجسمه ها را از نزدیک بازدید نمود. در میان گلکاری های فراوان محوطه کالمگدان بازهم مجسمه های اساطیری و چهره ها و لیدر های محبوب صرب ها که مربوط به دوران جنگ های متعددشان بود به چشم می‌خورد. همچنین در یک طرف از این فضای سبز، سکوی طولانی و درازی ساخته شده بود که در ضلع غربی این سکو ارتفاع زیادی شاید حدود ۱۰۰ متر قرار داشت که مشرف به فضای سبز دیگری از همین پارک کالمگدان بود.

تعداد زیادی از جوان‌های بلگرادی برای گذراندن برنامه‌های عصرگاهی و قرار ملاقات هایشان و صرف عصرانه و یا شام بر روی این سکو های خطرناک و بلند حضور داشتند و بسیار بسیار شلوغ بود اما فضایی تقریباً رمانتیک را می شد در محوطه این پارک حس کرد، گویی جوان های بلگراد آخرین قرار های عاشقانه قبل از ازدواج شان را بر روی این سکوی طولانی و مرتفع کالمگدان که نماد بزرگی از شهر تاریخی بلگراد است می گذراندند.

پس از بازدید از همه جای این قلعه و دیدن زندان‌ها و سیاه چاله های عجیب و غریب کالمگدان، نکته‌ ای نظرم را جلب کرد و آن اینکه زندان‌های قلعه دارای ارتفاعی بسیار کوتاه شاید ۶۰ یا ۷۰ سانتیمتر بودند و در واقع فرد زندانی اگر قرار بود سرپا بایستد باید خمیده باقی می‌ماند! واقعا از هر چه جنگ و نزاع در دنیا بود و هست متنفر بودم و متنفرتر شدم. دروازه های بلند و بسیار بزرگ و سنگی قلعه و نرده های پشت پنجره های زندان که از فولاد سخت و سیاه تهیه شده بود نور کم و زمینی که سنگی و ناهموار بود به طوریکه حتی راهپیمایی در آن را برای ما سخت کرده بود، به طور کامل بیانگر فضای خوف و وحشت موجود در قلعه بود.

 

تصویر34-پارک و قلعه کالمگدان در شهر بلگراد

20180810_000249.jpg

تصویر35- دیوارهای بلند و سنگی قلعه کالمگدان بلگراد

20180809_233129.jpg

تصویر36-زمین ورزشی بزرگ در کنار قلعه پارک کالمگدان که حتی در نیمه شبها نیز ورزشکاران صربستانی در آنجا حضور دارند

20180809_233054.jpg

 

خلاصه پس از انداختن چند تا عکس یادگاری با کمک گرفتن از همراه همیشگی مان یعنی گوگل مپ، با پای پیاده به سمت رستوران مک دونالد راه افتادیم تا شام بخوریم رستوران مک دونالد در شهر بلگراد تقریبا رستوران بزرگی بود و در دو طبقه با پرسنلی مهربان و مودب و محیطی تمیز و قیمت های نسبتا مناسب به مردم شهر بلگراد و توریست ها سرویس های ارائه می کرد. مک دونالد در شهر بلگراد شامل دو بخش است بخش اول مربوط به سفارش انواع ساندویچ و بخش دوم مربوط به سفارش انواع دسر که در واقع یک کافه تریای نسبتا متوسطی است که بسیار شیک و تمیز و دارای دسر های متنوعی نیز میباشد .در اینجا عکسهایی از مک دونالد در بلگراد را برایتان قرار می‌دهم.

تصویر37-مک دونالد در بلگراد

9mCrIp3IVCVuJdGJ15lk6rXMQ6HGZneBUlWVyS6H.jpeg

 

پس از صرف شام در مک دونالد با پای پیاده به سمت هتل رکس یعنی محل اقامت مان به راه افتادیم. لازم به یادآوری است که در طول همه این پیاده روی ها بنده و همسرم و پسر 4ساله ام با هم بودیم که واقعا لازم است از هر دوی آنها و مخصوصاً از پسر نازنینم برای همه همکاری‌هایشان، صمیمانه تشکر کنم. افرادی که فرزند کوچک دارند واقعا متوجه سختی گشت و گذار با کودکان می‌شوند. بالاخره به هتل رسیدیم و پس از پرس و جو درباره پیدا شدن چمدان هایمان و بعد از اینکه متوجه شدیم چمدانی در کار نیست خسته تر از قبل به اتاق رفتیم و خوابیدیم.

 

 روز پنجم( ساحل آدا، فرودگاه و برگشت)

روز پنجم در واقع روز آخر حضور ما در بلگراد و صربستان بود و از آنجایی که ما روزهای اول را به دلیل جستجو برای چمدان از دست داده بودیم تصمیم گرفتیم امروز هم برای بازدید از یک جای دیدنی برویم ولی زود برگردیم، لذا تصمیم گرفتیم به ساحل آدا برویم و تا ساعت ۳ عصر برگردیم چون باید از هتل رکس ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه با ترانسفر عازم فرودگاه می‌شدیم. بنابراین صبح ساعت ۹ و نیم بیدار شدیم و پس از جمع کردن وسایلمان و صرف صبحانه در رستوران هتل، اتاقمان را چک اوت کردیم و وسایلمان را به اتاق لاگیج تحویل دادیم و با اتوبوس به سمت ساحل آدا رفتیم.

برای رفتن به ساحل آدا نیز باید با استفاده از اتوبوس شماره ۵۹ از ایستگاه کنار درب هتل رکس به ایستگاه مرکزی شهر می رفتیم و در آنجا اتوبوس شماره ۸۸ را سوار می شدیم که ما را مستقیم به ساحل آدا می‌برد. پس از پیاده شدن از اتوبوس در ابتدای ورودی ساحل، باید حدود ۱۰ دقیقه پیاده روی می کردیم تا به مرکز گردشگری ساحل آدا می رسیدیم که البته تقریباً همه جمعیت اتوبوس پس از پیاده شدن همه با هم در این مسیر حرکت می‌کردند. از خوش شانسی ما، حضورمان در بلگراد و ساحل آدا در این تاریخ، همزمان شده بود با فستیوال و جشن آبی نوشابه فانتا، برای همین برنامه های جالبی مثل آب بازی با تفنگ‌های آب‌پاش و موسیقی های جذاب و زنده و مسابقه های جالب در این محل توسط تیم بازاریابی فانتا تهیه و تدارک دیده شده بود و چند تا خانم با لباس هایی از سرتاپا نارنجی (با کلاه و تیشرت و دامن نارنجی) با قوطی های نوشابه فانتا به صورت رایگان از همه بازدید کنندگان و رهگذران و مخصوصا توریستها پذیرایی می کردند، البته از آنجایی برنامه های فستیوال آبی فانتا به زبان صربی بود و خیلی برای خانواده های ایرانی مفهوم نبود لذا ما هم فقط از تماشای برنامه های آن لذت بردیم و در آن شرکت نکردیم و پس از کلی تماشا به سمت ساحل رفتیم و پس از صرف ناهار در فضای سبز اطراف ساحل زیبای آدا، به سمت آب رفتیم و پسرم کمی در آب شنا کرد. ساحل آدا ساحل تقریباً شلوغی بود و اکثرا همه با خانواده هایشان در آنجا بودند، عده ای در حال پیاده روی و ورزش کردن بودند، عده‌ای استراحت می نمودند، عده هم شنا می کردند و بعضی ها هم سوار کشتی می‌شدند و گشت می زدند. در تمام طول ساحل خیابان آسفالتی ایجاد شده است که اکثر خانواده ها در آن پیاده روی می کردند، در طول این خیابان با فاصله‌ های کمتر از ۲۰ متر باکسهایی قرار داشت که بطری های فلزی و پلاستیکی را در آنها قرار می دادند، از این رو ساحل آدا واقعا یکی از پاکیزه ترین ساحل هایی بود که تا به حال دیده بودم.

تصویر37-خیابان آسفالت کنار ساحل آدا که محل پیاده روی و دوچرخه سواری علاقمندان است

20180811_215046.jpg

تصویر38-رود دانوب و ساحل آدا

20180811_192821.jpg

تصویر39-قایق های متعدد حاضر در رود آرام و تمیز دانوب و ساحل زیبا و سرسبز آدا در شهر بلگراد

20180811_190322.jpg

 

نکته جالب توجه برای ما در ساحل آدا، سرویس بهداشتی آنجا بود، زیرا در کمال تعجب و البته خوشحالی پس از رفتن به سرویس بهداشتی ساحل، متوجه شدیم که سرویس بهداشتی ایرانی در آنجا قرار داده شده است که چیز عجیبی بود ولی دلیل وجود آن را متوجه نشدم. ساعت حدود ۱۴ و ۳۰ دقیقه بود که با اتوبوس به سمت هتل برگشتیم و پس از گرفتن وسایلمان و خداحافظی با تعدادی از هموطنانمان و پرسنل مهربان هتل که بسیار برای اتفاق گم شدن چمدانهایمان ابراز نگرانی و لطف می کردند، سوار اتوبوس شدیم و به سمت هتل های دیگر جهت سوار کردن هموطنان و هم سفرهای دیگرمان راه افتادیم و پس از توقف های فراوان و سوار کردن همه عزیزان همسفر به فرودگاه تسلا بلگراد رسیدیم. تقریبا ساعت ۷ عصر بود و پس از چک پاسپورت و تحویل بار سوار هواپیما شده و عازم استانبول شدیم. 

تصویر40-هواپیمای ایرلاین اطلس گلوبال در مسیر بلگراد به استانبول

428932775_275264.jpg

 

در استانبول پس از پیاده شدن از هواپیما بلافاصله به سمت دیگری از سالن ترانزیت رفتیم تا پرواز بعدی به مقصد تهران را سوار شویم زیرا فقط یک ساعت فاصله بین پروازهای ما بود. پس از سوار شدن به چهارمین هواپیما از شرکت هواپیمایی اطلس گلوبال که در طی ۵ روز گذشته سوار شده بودیم، ساعت حدود ۴ صبح به تهران رسیدیم و با یک تاکسی به منزل عموی عزیزم رفته و پس از کمی استراحت و گفتگو با خانواده درباره سفر و زیبایی های صربستان و چگونگی گم شده و پیدا نشدن چمدانهایمان و مشکلات و گرفتاری‌هایی که برای ما به وجود آمده بود، در نهایت حدود ساعت ۱۱ ظهر به سمت فرودگاه مهرآباد راه افتادیم، زیرا ساعت ۱۳ و ۳۰ دقیقه زمان پروازمان به سمت گرگان با هواپیمایی آسمان بود. بالاخره پس از کلی هواپیما سواری و با سوار شدن به ششمین پروازمان در این سفر که در طی ۶ روز اتفاق افتاده بود، در ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه عصر به شهر عزیزمان گرگان رسیدیم و پس از کمی استراحت، تازه تماس‌های متعدد من به شرکت‌های بیمه و شرکت‌ هواپیمایی جهت پیگیری چمدانهایمان و یا گرفتن خسارت احتمالی شروع شد.

تصویر41-هواپیمای ملخی شرکت آسمان،مسیر تهران به گرگان

20180813_150348.jpg

 

برای دوستان عزیزم که سفرنامه منو دارن میخونن لازم به ذکر می دانم که عرض کنم تا امروز که ۳۰ آبان ۹۷ است و دارم سفرنامه ام را برایتان می‌نویسم هنوز نه اثری از چمدانهایمان است و نه اثری از پرداخت خسارت و بد نیست که بدانید خسارتی که بابت گم شدن چمدان به مسافر پرداخت می‌شود بدین گونه است که پس از گذشت بیست و یک روز از گم شدن چمدان چنانچه چمدان پیدا نشود، پس از اخذ گواهی عدم پیدا شدن چمدان از شرکت هواپیمایی مربوطه و ارائه آن به دفتر بیمه مسافرتی، آنگاه بیمه به ازای هر کیلو از چمدان شما ۲۰ یورو پرداخت می کند که سقف آن ۴۰ کیلو است یعنی ۸۰۰ یورو و البته فرانشیز نیز از آن کم می‌شود که خدا میداند چند درصد است و متاسفانه فرقی ندارد که در چمدان تان پول و جواهر بوده باشد و یا لباس! ضمن اینکه ظاهراً همین مبلغ را هم به صورت ریالی به مسافر پرداخت می‌کنند و جالب‌تر آنکه نرخ ریالی معادل یورو را با نرخ دولتی محاسبه کرده و به صورت کاملا غیر منطقی هر یورو که در بازار هم اکنون حدود ۱۵ هزار تومان است را تقریبا ۵ هزار تومان محاسبه می کنند و پرداخت می نمایند. البته شاید لازم باشد که خدمتتان عرض کنم بیمه مسافرتی ما همان بیمه مسافرتی سامان است که اکثر آژانس های مسافرتی برای کم شدن هزینه های قرارداد شان به طور یک طرفه و به دلخواه خودشان برای مسافر خریداری می‌کنند.

در پایان از همه شما دوستان عزیز که سفرنامه بنده رو وقت گذاشتید و مطالعه نمودید بسیار سپاسگزارم امیدوارم تجربیات تلخ و شیرین ما در سفر به صربستان برای شما مفید بوده باشد و بتواند در سفر های تان به شما کمک کند تا لذت بیشتری از سفرهای خارجی تان ببرید و انشالله از اتفاقات تلخی که برای ما افتاده است به دور باشید. از همگی شما عزیزان صمیمانه سپاسگزارم و سفرهای خوشی را برایتان آرزو می کنم.

در پناه حق باشید

 

در پایان سفرنامه ام عکسهای بیشتری را از بلگراد برایتان میگذارم و توضیحاتی هم میدهم که امیدوارم مورد پسند شما عزیزان قرار بگیرد:

تصویر42-دانشگاه ملی صربستان

20180809_215732.jpg

تصویر43-تصویری از اجناس یک فروشگاه در یکی از مال های بزرگ بلگراد، در انتهای خیابان کنز میهایلو و نزدیک پارک کالمگدان

20180810_002909.jpg

 

تصویر44- بچه های صربی در حال بازی کردن در پارک دانش آموزی(STUDENT PARK) در شهر بلگراد

20180809_221546.jpg

 

تصویر45-تصویر پارلمان صربستان با معماری تاریخی و همچنین تصویر قطارهای شهری بلگراد که تا ساعت 11 شب کار میکنند

20180811_022632.jpg

 

تصویر46-محدوده شنای بچه ها در ساحل تمیز آدا و آب شفاف آن

20180811_211542.jpg

 

تصویر47-یکی از نمادهای شهر بلگراد در کنار ساحل آدا که توریستها با آن عکس میگیرند

20180811_192536.jpg

 

تصویر48-تصویری از رستوران زیبای چینی Sushi

20180812_020636.jpg

 

تصویر49-معماری و دیزاین منحصر به فرد رستوران SUSHI در بلگراد

20180812_020506.jpg

تصویر50-تصویری از کشاورزان و برنج کاران چینی در مزرعه شان و در حال عبادت و شکرگزاری

20180812_020518.jpg

 

تصویر51-کلیسای جامع سنت مارک در شهر بلگراد

 

20180812_180022.jpg

 

تصویر52-هوای آفتابی و شهر پاکیزه بلگراد

20180812_173157.jpg

 

تصویر53-لوکوموتیوی قدیمی در کنار موزه قطار شهر بلگراد که حدود 100 متر با هتل رکس فاصله دارد

20180812_030002.jpg

 

تصویر54-تصویری که در طی سفر به بلگراد همیشه روی موبایل من بود. این تصویر فاصله هتل رکس با خیابانهای مهم اطرافش را نشان میدهد و موجب میشود که دسترسی شما به اماکن دیدنی شهر بلگراد و ایستگاه های اتوبوس راحت تر شود.

Capture+_2018-08-12-02-31-26.png

 

تصویر55-میدان تکسیم شهر استانبول ترکیه

20180808_125546.jpg

 

در پناه حق باشید و امیدوارم از سفرهای خود لذت ببرید.

ارادتمند شما: پیام جمال لیوانی

آبان1397

 

 

 

نویسنده : پیام جمال لیوانی

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.