بعد از بازدید از آرامگاه حضرت مولانا، به دیدن موزه این مجموعه رفتیم که چند بخش داشت. بخشی از موزه، کتب خطی و قدیمی از آثار مولانا و وسایل منسوب به ایشون و بخشی دیگه به نوعی موزه مردم شناسی بود که افراد معروفی که از شاگردان و مریدان مولانا بودن رو به وسیله مجسمه های مومی ساخته بودن.
این بخش در حجره هایی که تو حیاط موزه بود، قابل بازدید بود. به نظرم خیلی خوب ساخته شده بودن و در کنار هر بخش هم توضیحاتش وجود داشت.
در بخشی که وسایل منسوب به مولانا بود، لباس و کلاه و دستار ایشون رو هم قرار داده بودن که البته نمیدونم واقعا از نظر صحت انتساب درست بود یا نه چون وسایل خیلی سالم و خوب مونده بودن ولی بهرحال دیدن این وسایل و قرار گرفتن در حال هوای حضرت مولا، خودش به تنهایی لذت بخش هست.
این موزه رایگان هست و برای بازدید از آرامگاه و موزه مولانا، مبلغی از شما اخذ نمیشه.
دلیل اصلی سفر به شهر قونیه دیدار با شاعر و صوفی بزرگ مولاناست.شخصیتی که آوازه اش تا دورترین شهرهای جهان رفته ودوستدارانش آرزوی زیارت بارگاهش را دارند.من هم از این تمایل جدا نبودم و همیشه در ذهنم سفر به قونیه را برنامه ریزی میکردم.مجموعه موزه مولانا که آرامگاه مولانا و یارانش در قدیمیترین قسمت شهر قرار گرفته است. در اولین برخوردم با گنبد سبز آرامگاهش از میدان مولانا و بیرون موزه مولانا بود که درشب نورپردازی زیبا و چشمگیری داشت.روز بعد که برای بازدید رفتم متوجه شدم ورودی از درب پشت آرامگاه است و مجموعه به نام موزه مولاناست.ورود رایگان بود و بعد از بازرسی وارد شدیم. ابتدا حیاطی در مقابل دارید که از پشت بنای ارامگاه شما را به درب وردی صحن اصلی هدایت میکند.چند درب به چند نام که هرکدام معنای خاصی داشتند و محل عبور گروه خاصی بودند.اطراف حیاط حجره های کوچکی هستن که با سقفهای گنبدی کوچک به صورن ریتمیک تکرار شده اند و دیواره خارجی را از یکنواختی نجات داده اند.در هراتاق اشیایی از دوران مختلف زندگی مولانا، نزدیکانش و کتابهایی خطی به نمایش گذاشته شده.در میان حیاط حوضی است که به سبک وضوخانه مساجد است.برای ورود به آرامگاه باید پاپوش پلاستیکی بپوشید.وقتی وارد میشوید سالنی طولی میبیند که در دوطرف مزارهایی سنگی در اندازه ای مختلف وجود دارند که کلاه بر رویشان نصب شده.دیوارها تا اینجا تزییناتی غیر از تابلوهای خط نوشته ندارند. جلوتر که میروید دقیقا در تقاطع دو سالن محوطه ای با نقاشیهای دیواری و تزیینات طلایی رنگ میبیند که کاملا متمایز از بقیه فضاهاست و محل سنگ مزار مولاناست.سنگ با پارچه ای سبز رنگ که حاشیه دوزی شده و یک کلاه بزرگ تزیین شده.تابلویی با عنوان یا حضرت مولانا بالای مزار نصب است.جایی که مراجعین دست به دعا دارند و در سکوت کامل غرق در راز و نیازند. کنار این جایگاه چیزی شبیه به محراب مسجد نصب شده که نقشی پرکار ورنگارنگ دارد.خیلی جالب بود که همگی سکوت را کاملا رعایت میکردند و موسیقی نی که در فضا پخش میشد حسی روحانی ایجاد میکرد در سالن بعدی نیمکتهای چوبی بود که میشد نشست و غرق در افکار خود شد.در وسط همین سالن در محفظه ای شیشه ای صندوقچه ای بود که طبق گفته ها تار مویی معطر در آن بود که من چیزی استشمام نکردم.در مسیر راهروی خروج سالن تفکیک شده ای جهت عبادت با دیواره ای جدا شده بود.از درب دیگری از آرامگاه خارج میشویم و در گوشه حیاط مطبخی می بینیم که شاگردان مراحل آموزشهای عرفانی خود را از آنجا شروع میکردند.در طرف دیگر حیاط مزارهایی سنگی به صورت باغچه ای در ارتفاع مجزا شده که روی یکی نام اقبال لاهوری نوشته شده که برایم جالب بود. یکی از عناصر جذاب حیاط تابلویی بود که نام چند شهر از کشورهای مختلف بر روی آن نوشته شده بود همراه با عدد فاصله شهر که بعد از تحقیق متوجه شدم نام شهرهایی است که مولانا در ان ساکن بوده است.در مجموع با اینکه بنای آرامگاه از نظر معماری حرفی برای گفتن ندارد و طراحی آشفته ای دارد و کاملا مشخص است که الحاقات و تغییرات بی طرح و برنامه زیادی بر رویش اعمال شده ولی حس روحانی فضا برای علاقمندان به حضرت مولانا واقعا وصف نشدنی است.