دیوارهای آجری و گلدانهای رنگیِ به ردیف چیده شده و تخته سیاهی که به جای دعوت رهگذران به داخل کافه و وسوسه کردن با اسم بردن از هر چیز خوشمزه ای که خوردنش داخل کافه امکان پذیر باشد به ما شعر تعارف می کند باعث می شوند وقتی در را باز می کنیم و روی دیوار سرِ فیل و کرگدن می بینیم شدیدا غافلگیر شویم. ولی خب به جز این ناهماهنگی درون و بیرون همه چیز خوشایند است. میزبانان خوش اخلاقی که سریع به نیازهای ما مهمانها رسیدگی می کنند و احساس می کنیم واقعا نگرانند که به ما خوش می گذرد یا نه؟ فضای گرم و جذاب داخلی، موسیقی فرنگی دهه 1980 و غذای خوشمزه و از همه مهمتر غذایی که به شکلی متفاوت ارائه می شود. من که واقعا ازغذا خوردن تو بشقابهای صافِ سفید رنگ خسته شده ام و دیدن این ظرفِ کمی صدف و کمی قایق نما که بین سالاد و ساندویچ تقسیم شده واقعا ذوق زده ام کرد! فقط در سطح غیر صاف بریدن غذا کمی سخت است که من به تازگیِ ظاهری و طعم خوش آن هات داگی که خودش گریل شده بود نه فقط نانش می بخشم.