باورم نمیشد این روستا واقعی باشه. تو کوه کلی چرخیدیمو چرخیدیمذو یهو سر راهمون یه روستا دیدیم، نه از اونا که اسمش روستاش ولی مردمش شهرین نه، از اونا که حتی یه ویلا هم توش نبود، از اونا که وقتی میخوان تو فیلمشون روستاهای دهه ۳۰یا ۴۰ رو نشون بدن اون شکلیه. باورم نمیشد تو گیلان هنوز همچین جایی باشه. باورم نمیشد خونههاسون گلی و چوبی باشه، لباساشون لباسای محلی باشه، دلاشون اونقدر مهربون و زندگیاشون ساده باشه. اونقدر اینجا خوب بود که حد نداشت و از دیدنش همه هیجان زده شدیم. مسیر روستا اصلا ماشین رو نیست یعنی اگه خودشونم بخوان رفت و امد کنن باید پیاده تا یه جایی برن یا از تیلر و نیسان فقط استفاده کنن. مردمش خیلی مهربون بودن. وقتی ما رو با دوچرخه میدیدین کلی بهمون خدا قوت میگفتن و میگفتن افرین که ورزشکارین و بهمون آب تعارف میکردن و میگفتن روز خوبی داشته باشین. این روستا اونقدر هنوز بافتش قدیمیه که بخاریاشون هیزمی و نفتی و گاز کشی نشده، اما برق و لولهکشی آب دارن. بهر حال ما که از دیدنش هیجانزده شدیم. حتی قبرستونشونم سنگ معمولی بود نه مثل قبرستونای الان. تو زمستون قطعا امکان بازدید از اینجا نیست به دلیل بالای کوه بودن قطعا هوا خیلی سرد و خشک میشه.