دریاچه کودایکانال در شهری به همین نام در ارتفاعات ایالت تامیل نادو در هندوستان واقع شده است.
عجیب است که صدای بوق نمی شنویم. همه چیز وارونه شده! شهر و معابر تا حد زیادی تمیز است. ظهر شده. پاکبان ها همیشه مشغول آراستگی شهر هستند، زوج ها، خانواده ها و دسته های دوستان در حال قدم زدن هستند و گاهی کودکانی را می بینم که با دوچرخه مشغول رکاب زدن دور دریاچه هستند. هر از گاهی هم ماشین هایی رد می شوند که جوانهای سر خوش مشغول شادی اند و به همه سال نو را تبریک می گویند.
اینجا چه خبر است؟
قدم زدن های ما به قسمت شلوغ تر حاشیه دریاچه رسید. روز اول سال نو و همه چیز، تازه و با طراوت است. از لباس مردمی که اینجا حضور دارند، تا خوراکی های خیابانی و اسب ها و ماشین ها. چرخی ها کنار خیابان مشغول آماده کردن خوراکی ها هستند. یکی ذرت کباب می کند، دیگری اسنک می فروشد، خانمی بر چرخ دستی اش املت و نیمرو و انواع اسنک ها را می پزد، یک چرخی هم سبزیجات را با سلیقه ریز خرد کرده، با لوبیای داغ، آناناس و انبه خرد شده ترکیب می کند و در قیف هایی از کاغذ روزنامه پر می کند.
جایتان خالی صبحانه نخورده بودیم و در آن هوای سرد خیلی به جانمان چسبید.
تا نزدیک خط استوا بیاییم و میوه استوایی نخوریم!؟
یک میوه فروشی خیلی مرتب و تکمیل در شمال دریاچه وجود دارد که همه جور میوه در مغازه اش پیدا می شود. از آووکادو، چیکو، استار فروت، پشن فروت، گواوا، دراگون فروت، موز و انبه و آناناس و مرکبات. همه از محصولات همین منطقه است.
هجوم طعم و مزه های جدید به حافظه چشایی، ما را از خود بی خود کرده بود و نمی دانستیم چطور این ها را به خاطر بسپاریم.
از بذرهای لعابی پشن فروت که طعم ملایمی از مرکبات دارد بگویم یا از دراگون فروت که باید پوست چرمی صورتی و سبزش را بکنیم و میوه اش که شبیه به کیوی سفید است را بخوریم تعریف کنم؟ و چه بگویم از آووکادو که باید هسته کروی اش را جدا کنیم و بافت نرم سبز و لطیفش را بخوریم که مثل حلوا نرم و خوشمزه است.
تا غروب مشغول گشتن دور این دریاچه بودیم و از زمین تا آسمان تماشایش کردیم. از مقابل راسته لباس فروشی تبتی ها گذشتیم و یک نیمروی جانانه از همان خانم چرخی خریدیم.