در روستای ابهنری که به شهر ارواح هم معروفه یه چاهپلهی مخوف وجود داره به اسم ((چندبائوری)). درست جنب چندبائوری یه معبد قدیمی و ترسناک هست به اسم ((هارشات ماتا)) که حس خوفناکی اینجا رو چند برابر میکنه. کلاغهای زیادی که رو گنبد معبد نشست و برخواست میکنن، رنگ غالب خاکستری، مجسمهها و بتها، معماری عجیب و غریب، داستان دخترک غرق شده در چاه و روح سرگردانش و ... همه و همه باعث شده تا فضا حالتی مخوف و وهمآلود به خودش بگیره.
طراحی و معماری این معبد هم مثل بیشتر معابد هندو از ظرائف داخلی بیبهرهاس و تا دلتون بخواد روی تکتک عناصر خارجی و دیوارهای بیرونی کار شده. این تکنیک، خاص این نوع معبدهاس و چیزی بین پیکرتراشی و معماری در نوسانه، تا جایی که میشه اینطور تعبیر کرد که نمای خارجی ابنیه رو یک مجسمهی بزرگ و چند تکه تشکیل داده که از تندیسها و سردیسهای مختلف ساخته شده! تندیسهایی که گاه آواتار خدایان هندی رو نمایش میدن و گاه حیوانات و موجودات مقدس آیین هندو رو.
در شهر آبهانری در فاصبه بین دو شهر آگرا و جیپور معبد Harshat Mata در کنار آب انبار چند باوری واقع شده است. معبد Harshat Mata متعلق به قرن هفت و هشت میلادی است که توسط محمود غزنوی تخریب شده است. بخشی از مجسمهها و سرستون ها را در اطراف معبد گردآوری کرده بودند. مجسمه ها و سرستونها حجاری های بسیار زیبایی داشتند و هرکدام دارای یک نماد مثلا طاووس یا مجسمه های خدایان بودند. داخل معبد نیز کاهنی نشسته بود و با توریستها و بازدید کنندگان صحبت میکرد و در ادامه توضیحاتش نیز گاهی زنگی را که از در معبد آویزان بود می نواخت. این معبد متعلق به هارشات ماتا خدابانوی شادی و سروراست که درخشش و روشنایی خود (Abha) را در شهر پخش میکرد. به این دلیل نام این روستا Abhanagri (شهر روشنایی) نام داشت که بعدها به آبهانری تغییر یافت.
این معبد در مقابل چاه پله است. هارشات ماتا در قرن ۸ میلادی ساخته شده و گفته شده است که توسط محمود غزنوی ویران شده است. اکنون بسیاری از ستونها و مجسمه ها در محوطه پراکنده اند. به عقیده بومیان هارشات ماتا الهه شادی است که درخشش و روشنایی آن در اطراف شهر گسترش پیدا کرده است. به همین دلیل روستای اطراف اون رو آبهنگری مینامند یعنی شهر روشنایی. به هنگام برگشت از جیپور ما از این معبد بازدید داشتیم که توریستهای مختلفی هم اومده بودند. ابتدا زنگی رو به صدا درمی آوردند و نزد شخصی که نشسته بود میرفتند و او هم خالی برایشان میگذاشت و پولی دریافت میکرد.