بازدید از چنین جاذبههایی بدون شناخت و آشنایی با شخصیت صاحب خانه چندان جذاب نباشد. مثلا اگر بازدید کنندهای هیچ شناختی از آیت الله طالقانی، شخصیت ایشان و تاریخ معاصر و اتفاقات آن نداشته باشد، این خانه چندان ارزشی برای بازدید ندارد. من با این خانه و محلش به واسطهی لست گرام آشنا شدم. برای رسیدن به این خانه باید خود را به پیچ شمران در تهران برسانید. آن سوی خیابان و روبروی خیابان شریعتی، خیابان کم عرضتری به نام نور محمدی قرار دارد. این خانه در انتهای کوچهای به نام طالقانی قرار دارد. وصعیت فعلی بنا که حالا در اختیار شهرداری است چندان مناسب نیست. وضعی شلوغ و به هم ریخته، با چند عکس کپی که بر دیوار دالان زیر زمین خانه نصب شده است. طبقهی دوم کتابخانهای یا قرائت خانه است. این خانه بیشتر قبل از انقلاب ۵۷ و اوایل آن محل دیدارها و رویدادهای مهمی بوده است. به نظر میرسد چندان تلاشی برای حفظ و احیای خانه نمیشود و میتوانست وضع بهتری داشته باشد.
از مترو دروازه دولت به سمت خیابان انقلاب شرق پیاده رفتم تا رسیدم به خیابان نورمحمدی که محل قرار تور ما بود. بعد از جمع شدن همه, خیابان نور محمدی را به سمت خانه آیت الله طالقانی پیاده آمدیم تا رسیدیم به بن بستی به نام ایشان. وارد کوچه که شدیم در سایه درختی رو به رو خانه, استاد حدادی راهنما ما شروع به توضیح دادن کرد. جالب بود که دو تا خانه آجر سه سانتی قهوه ای رنگ متعلق به ایشان بوده. این دو تا خانه قرینه هم بودند و بیانگر معماری پهلوی اول. امروزه یکی از خانه ها به کتابخانه عمومی آیت الله طالقانی تغییر کاربری داده. نما بیرونی خانه فقط اتاقک نگهبانی و المان کتابخانه اضافه شده. بعد از گذشتن از اتاقک نگهبانی پله ها را به سمت زیر زمین پایین رفتیم و وارد حیاط شدیم. در حیاط چند درخت, باغچه هایی کنار دیوار و یک آب نما آبی رنگ قدیمی بود. طبقه دوم خانه بالکن کوچکی داشت. (به دلیل حضور سایرین از نما رو به حیاط خانه را بالکن به بالا عکس گرفتم.)
استاد از اتفاقات مهم معاصر این خانه گفتند و گفتند به عکس هایی که بر روی دیوارها بود بیشتر توجه کنیم. عکس آیت الله طالقانی پشت پنجره ایستاده اند; مربوط به سخنرانی ایشان پس از آزاد شدن از زندان (آبان 57) است.
راهپیمایی هایی که در تاسوعا, عاشورا و اربعین سال 57 به رهبری ایشان سازماندهی شد مردم در جلو خانه ایشان تجمع کردند و به سمت میدان آزادی راهپیمایی کردند.
به سمت طبقه بالا که رفتیم متصدی کتابخانه گفتند سکوت را رعایت کنیم چرا که مراجعین در کتابخانه در حال مطالعه بودند و اجازه بازدید ندادند.
راه پله های خانه و نرده های دیوار گچی, خانه خدابیامرز پدربزرگ و مادربزرگم را برایم تداعی کرد.