مقدمه: تابستان 1402 بود که از طرف شریک تجاری پدرم آقا سعید پیشنهاد سفر چین برای بازدید از چند تا کارخونه مطرح شد و با موافقت پدر گرامی قرار بر این شد که سه نفری راهی سرزمین اژدها بشیم. چند وقت بعدش آقا سعید پیگیر کارای
سفر یعنی من و گستاخی من همیشه رفتن و هرگز نماندن (اردلان سرفراز) ساعت حدود 4:30 بعدازظهر است و کاملاً خسته و کلافه شدهام لذا در کنار ساختمان معروف اُپرای سیدنی مینشینم تا کمی استراحت کنم و به جریان آرام آب در اطراف خیره میشوم.