این قصه رویای من بود.
درب کلاس باز شد و آقای پربونی وارد کلاس شد بچه ها از جاشون بلند شدند و با اشاره آقای پربونی روی نیمکت هاشون نشستند آقای پربونی رفت پشت میزش و آروم دفترش رو باز و شروع به حاضر وغایب کردن دانش آموزها کرد بچه ها یکی یکی حاضر گفتند زیر چشمی به من نگاه کرد و با تعجب از انریکو پرسید
- دانش اموز جدید داریم؟
- بله آقای معلم امروز به ما اضافه شدند
آقای پربونی عینکش رو جابجا کرد و با لحنی آروم پرسید اسمت چیه پسرم ؟
- یاسر لونجی هستم
فرانچی همون دانش آموز شرور کلاس که پشت سر من نشسته بود با طعنه گفت آقای معلم از ایران اومده . صورتم سرخ شد و با اشاره انریکو و ارنستو دیروسی به خودم اومدم از اینکه بین این دو نفر نشسته بودم احساس آرامش میکردم
- چرا اومدی ایتالیا پسرم؟
- آرزوم بود یه روز تو کلاس شما بشینم
- برای چی ؟
- میخوام نقش اول یکی از قصه های شما باشم
- اما تا حالا هیچکدوم از بچه های کلاس نقش اول این قصه ها نبودن
با صدای کوروش از خواب پریدم و اومده بود کنار تختم و بهم گفت پاشو بابا مگه قرار نبود موقع سال تحویل بریم کنار کلیسا پاشو دیگه نیم ساعت دیگه سال نو میشه خواب آلود اومدم کنار پنجره اتاق مون صدای یه گروه موسیقی از داخل کوچه میومد که قدم زنان کوچه رو طی میکردند و از مردمی که کنار پنجره ها نگاه شون میکردند طلب پول میکردند خدایا چقدر فلورانس و کوچه هاش دلپذیر بود ...
خزان 1401
چشم هام روی صفحه تلویزیون قفل شده بود نتیجه بازی 5 بر صفر به نفع انگلیس بود هیچ حسی نداشتم نه خشم نه ناراحتی نه شادی مثل یه مرده خاموش و آروم فقط نگاه میکردم هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه که برای دیدن بازی تیم ملی در جام جهانی تب و تابی نداشته باشم با اتفاقاتی که در چند ماه اخیر افتاده بود تبدیل به یه آدم آهنی شده بودم . شب و روز رو گم کرده بودم، دیدن لبخند روی صورت مردم آرزو شده بود . یه شب به همسرم گفتم فکر کنم پیر شدم دیگه حتی به سفر هم فکر نمیکنم
- تازه 40 سالت شده پس آرزوهامون چی میشه دیدن برج ایفل رفتن به ماچوپیچو . اهرام مصر . قطب جنوب . آفریقا و هند و...
همیشه به حس مثبتی که نسبت به آینده داشت غبطه میخوردم
- اسم شما زنهای ایرانی رو باید تو گینس ثبت کنند
- آرزومه بریم ایتالیا
- ایتالیا !!!
- آره ایتالیا
- با یوروی 40 هزار تومنی !
همیشه وقتی تو خونه مون صحبت سفر میشد اولین نفری که مخالفت میکرد همسرم بود که میگفت به جای این هزینه ها بهتره فلان کار رو بکنیم و فلان وسیله رو بخریم یا اینکه برای بچه ها پس انداز کنیم اما در تمامی این سالها فقط یه جمله میگفتم پس آرزوهای ما چی ؟ و امروز این جمله رو از زبان همسرم شنیدم و جرقه سفر به ایتالیا عشق ابدی من این آبی دوست داشتنی سرزمین فوتبال و تاریخ در ذهن من زده شد تا رسیدیم به روز21 دی 1401که ساعت 8 صبح ایمیل شرکت کاگس برام اومد که جواب ویزاتون اومده و بیاید پاسپورت هاتون رو تحویل بگیرید تا پایانی باشه بر نزدیک به 40روز استرس برای من و خانواده خواهرم که به پیشنهاد من با ما همسفر میشدن.
یه ساعت بعد با همسرم از آمل زدیم بیرون به سمت تهران به ابتدای جاده هراز که رسیدیم یاد اون روز کذایی تحویل مدارک به کاگس افتادم که اشتباها گردش بانکی حساب خواهرم با همسرم تو پرونده هاشون جابجا شده بودند از اونجایی که نوبت خواهرم روز قبل بود و پرونده شون به سفارت ارسال شده بود امکان جابجایی وجود نداشت اخه چرا باید تو یه خانواده اسم عروس و خواهر شوهر یکی باشه !!! با اینکه تمامی مدارک مون کامل بود و جای هیچ نقصی نداشت اما بردن بچه ها به این سفر ریسک بالایی داشت و امکان ریجکت شدن وجود داشت اهالی فن همه میگفتن اشتباه کردی که اونها رو داری میبری حداقل باید یکی از بچه ها رو نمیبردی تا شانس ویزا شدن تون بالا بره اما در خانواده ما یک قانون سفر وجود داره یا همه باهم میریم یا به اون سفر نمیریم .
به تونل اول که رسیدیم شروع کردم به غر زدن که اشتباه کردیم برای بچه ها اقدام کردیم با این وضعیتی که سفارت داره ریجکت میکنه شانسی نداریم الکی این همه پول خرج کردیم مدارک رو ترجمه بکن و بابت وقت پول بده و این همه استرس نمی ارزه کاشکی این کار رو نمیکردیم.
- خب نشد که نشد غصه خوردن نداره یک ماهه همش میگی نمیشه نمیشه برای خودت یه پا گالیور شدی
- اصلا گور بابای ایتالیا میخوایم بریم اونجا پول هم خرج بکنیم باید نازشون رو هم بکشیم . شروع کردم از لای فرهنگ لغت نامه مازندارنی هر چی جملات مثبت 18 بود در آوردم و نثار سزار روم و سیلویو برلوسکونی و چزاره مالدینی و ماسیمو موراتی و الباقی کردم و گفتم اینها اصلا آدم نیستند همون بهتر که 2 دوره جام جهانی نیومدن شما اگه لیاقت داشتید از مقدونیه نمیباختید . نیمه ی دلواپس درونم بیدار شده بود و به زمین و زمان گیر میدادم و تو ذهنم زدم زیر میز مذاکره و برجام رو پاره کردم خودم رو نعره زنان بالای دیوار سفارت ایتالیا دیدم یه لحظه گفتم اصلا چرا باید بریم اونجا پول مون رو خرج کنیم همین جا میشینیم تو خونه مون زنگ میزنیم چند تا مهمون از راه دور بیاد دور هم تو عید میشینیم حال میکنیم .
- بسته تو رو خدا اصلا اشتباه کردم بهت گفتیم بریم هر چی شد شد ولش کن
تونل امام زاده هاشم رو که رد کردیم یه خورده آرومتر شدم و با یاد آوری طنازی های الکس دل پیرو و بوفون در زمین فوتبال با پیراهن لاجوردی واقعا از ته دل ایتالیا رو خواستم و با خودم قرار گذاشتم اگه جواب ویزا مون ok شد دیگه هیچوقت قبل از اتمام کار یا موضوعی نا امید نباشم . لحظه ای که پاکت رو داخل کاگس بهم تحویل دادند توان باز کردن اون رو نداشتم به همسرم گفتم تو بازش کن اگه داخلش یه ورقه باشه یعنی خداحافظ ایتالیا وقتی پاکت باز شد و دیدیم خالیه و فقط پاسپورت توشه خدا رو شکر کردم با دیدن برچسب ویزا احساس سبکی کردم دونه دونه پاکت ها رو باز کردیم و عکس ویزای بچه ها رو هم از همون جا براشون فرستادیم و سلام آبی دوست داشتنی ....
فردا صبح اولین کاری که کردم بلیط هواپیما از ایران ایر رو برای تاریخ 25 اسفند به رم و پرواز برگشت از میلان به تاریخ 9 فروردین 1402 به قیمت 21 میلیون تومن گرفتم با توجه به اینکه دو ماه تا شروع سفر مون مونده بود قیمت به نسبت خوب بود چون روز پرواز از چند تا از مسافرها که همین مسیر رو رفت و برگشت گرفته بودند تا 38 میلیون هم قیمت بلیط رسیده بود حرکت بعدی که باید انجام میدادم تعیین شهرها و مسیر حرکتی مون در زمان سفر بود با توجه به اینکه ویزامون 14 روز اعتبار داشت تصمیم گرفتیم کاملا ازش استفاده کنیم پیشنهاد من رم – فلورانس – پاریس – بارسلونا و میلان بود که با مشورت با چند تا از دوستان با تجربه تصمیم بر این شد که بارسلونا و رویای دیدن نیوکمپ رو به زمانی دیگه موکول کنیم و مسیر سفرمون به این شکل باشه رم – فلورانس – ونیز – پاریس و میلان
برنامه شهرها هم اینطوری شد که 3 شب رم / 2 شب فلورانس / 2 شب ونیز / 4 شب پاریس و نهایتا 2 شب میلان
حرکت بعدی که باید انجام میدادم گرفتن بلیط قطار و پرواز داخلی بود که بعد از کلی تحقیق و پرس و جو با آقای توکلی آشنا شدم که خودشون نماینده یه شرکت توریستی ایتالیایی در ایران هستند و به همراه خانواده شون ساکن شهر جنوای ایتالیا هستند قرارمون این شد که به ازای قیمت هر بلیط 15 درصد کارمزد بگیرند انصافا بلیط ها + کارمزد شون نصف قیمت هایی بود که آژانس های ایرانی گفته بودند
- بلیط قطار رم به فلورانس 20 یورو برای بزرگسال و 9 یورو برای بچه ها
- بلیط قطار فلورانس به ونیز 15 یورو برای بزرگسال و 7 یورو برای بچه ها
- بلیط هواپیمایی ایزی جت پرواز ونیز به پاریس با 22 کیلو بار نفری 75 یورو
- بلیط قطار پاریس به میلان 79 یورو برای بزرگسال و 40 یورو برای بچه ها
بعد از گرفتن بلیط های قطار و هواپیما حرکت بعدی رزرو هتل بود که اینجا هم با استفاده از تجربه آقای توکلی hotel romantica در شهر رم که فاصله اش با ایستگاه ترمینی کمتر از 5 دقیقه بود. Hotel mia cara در فلورانس که نزدیک ایستگاه مرکزی و کلیسای جامع شهر بود. Hotel roberta در ونیز که در منطقه مستره قرار داشت و با اتوبوس بیست دقیقه با ونیز روی آب فاصله داشت
Hotel milano aosta که دقیقا کنار ایستگاه میلان چنتراله بود رو رزرو کردیم و برای هتل پاریس تصمیم گرفتم یه خورده بیشتر فکر کنم که ای کاش اینکار رو نمیکردم و بعدا متوجه خواهی شد روزها به آرامی گذشت تا رسیدیم به 24 اسفند ساعت 8 شب از آمل به سمت فرودگاه امام حرکت کردیم پرواز مون ساعت 30/5 صبح بود و عجله ای نداشتیم حول وحوش ساعت 12 به فرودگاه امام رسیدیم که به نظرم شلوغ میومد و برام حس خوبی داشت این یعنی هنوز مردم میتونن با همه ی این سختی ها سفر کنند و زندگی جریان داره
ساعت 30/4 صبح بود که سوار هواپیما شدیم
به محض سوار شدن تو هواپیما از فرط خستگی خوابیدم و چهار ساعت بعد با صدای مهماندار هواپیما که گفت لطفا پشتی صندلی رو به حالت عادی برگردونید داریم ارتفاع کم میکنیم بیدار شدم از پنجره به بیرون نگاه کردم و همه چیز سبز بود
هواپیما به آرومی روی باند نشست و فرود مناسبی داشت بعد از عبور از گیت ورودی و چک کردن مدارک مون و تحویل گرفتن چمدونها به سمت ایستگاه اتوبوس رفتیم تا به سوی قلب تپنده شهر رم ایستگاه تریمینی بریم
تقریبا یک ساعت از فرودگاه تا تریمینی راه بود و اتوبوس کنار ایستگاه مرکزی ما رو پیاده کرد اولین کاری که باید میکردم تهیه سیم کارت بود ولی اونجا موفق نشدم و به سمت هتل حرکت کردیم کمتر از 3 دقیقه با هتل فاصله داشتیم حول و حوش ساعت 11 به وقت ایتالیا بود که وارد هتل شدیم آنتونیو رسپشن خوش اخلاق هتل بعد از چک کردن مدارک اتاق ها رو به ما تحویل داد و بچه ها که خیلی خسته بودند به سرعت خواب شون برد
اتاق ها مون کوچیک بود ولی برای ما شرط اول هتل خوب در رم نزدیک بودن به تریمینی و تمیزی قابل قبول بود که romantica این شرایط رو داشت به خاطر اینکه هزینه مون کمتر بشه به جای اینکه یه اتاق 4 نفره برای خودمون و یه اتاق 2 نفره برای خواهر و دامادمون بگیرم دو تا اتاق 3 تخته به قیمت شبی 75 یورو گرفتیم و بیست درصد اینجا به نفع ما شد.
بعد از بیدار شدن بچه ها تصمیم گرفتیم به سمت کلوسئوم بریم و از زمان خودمون استفاده کنیم از هتل تا کلوسئوم 35 دقیقه پیاده بود و تصمیم گروه بر این شد که قید استفاده از مترو رو بزنیم و پیاده گز کنیم هوا دلپذیر بود وشوق راه رفتن در کوچه پس کوچه های رم حس خوبی داشت با تهیه یک سیمکارت به قیمت 30 یورو خیالم از بابت اینترنت راحت شد و با اعتماد به نفس به سمت کلوسئوم راهی شدیم از دور این بنای عظیم نمایان شد و یاد فیلم گلادیاتور راسل کرو افتادم هر چقدر به کلوسئوم نزدیکتر میشدم ضربان قلبم تندتر میشد و عطش دیدنش بیشتر میشد
جمعیت نسبتا زیادی در محوطه باستانی بودند که البته به نسبت فصل تابستان که زمان مسافرت اکثر خانواده های اروپایی هست خلوت تر بود با رسیدن به کلوسئوم اعضای خانواده شروع به عکاسی وگرفتن عکس یادگاری کردند اما من روی یه نیمکت نشستم و فقط خیره بهش مبهوت این همه عظمتش شدم و در اون لحظه چشمام رو بستم و سوار بر اسب خیال گوش سپردم به هیاهوی تماشاچیان حاضر و صدای شمشیر گلادیاتورها و نعره ی حیوانات درنده الحق که آدمی چه داستانهای عجیبی رو پشت سر گذاشته در طول تاریخ
از محوطه تاریخی به سمت piazza venezia به راه افتادیم قدم زدن روی سنگ فرش های خیابان حس خوبی داشت و دیدن نوازندگان خیابانی انرژی ما رو صد چندان کرد تصمیم گرفتیم پیاده به سمت فواره ی تروی و پله های اسپانیایی بریم و با دیدن بستنی فروشی شوق مزه کردن بستنی ایتالیایی در ما دو چندان شد و بچه ها هم از این پیشنهاد ذوق زده شدند با گذاشتن اولین قاشق بستنی در دهان فهمیدم که الحق و الانصاف هر چه در مورد طعم این عزیز شنیدیم حرف حساب بوده و از خوبیش کم گفته شده
به فواره تروی که رسیدیم از دیدن جمعیت زیاد توریستهای تور رم تعجب کردم فکر نمیکردم این همه آدم در اون محوطه یک جا ببینم و گرفتن عکس تو اون شلوغی سخت به نظر میرسید هر کس به هر نحوی که شده بود دنبال یه متر جا برای ایستادن و عکس گرفتن میگشت و انداختن سکه که جای خود داشت اینجا جایی بود که باید ازسکه های ریال با ارزشی ! که همراهم آورده بودم و برای بچه ها از اول سفر سوال شده بود که برای چی باید این سکه ها رو در اروپا حمل کنم استفاده میکردیم و با گفتن این مطلب بهشون که هر کس یه سکه داخل فواره تروی بندازه دوباره به رم برمیگرده جنگی بین بچه ها بر پا شده بود که چه کسی باید بندازه و خوشبختانه 6 سکه به اندازه تعداد نفرات مون آورده بودم بعد از مرحله پرتاب سکه باید به سمت پله های اسپانیایی میرفتیم که فاصله کمی با فواره تروی داشت و دیدن عشاقی که روی پله ها نشسته بودند و زندگی رو عاشقانه زندگی میکردند ...
از پله های اسپانیایی تا هتل رو با کسب اجازه از بچه ها و گرفتن تاییدیه از اونها پیاده به سمت هتل برگشتیم طبق هماهنگی که از قبل با آقای توکلی داشتم قرار شده بلیط موزه واتیکان رو اینترنتی برام رزرو کنه که برای فردا ساعت 2 بعد از ظهر تایم ورود ما به موزه بود شب رو زود خوابیدیم و به امید اینکه فردا بتونم خاطرات زیبایی رو در ذهنم حک کنم
صبح ساعت 9 از اتاق مون خارج شدیم برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم تا واتیکان 70 دقیقه بصورت پیاده فاصله داشتیم و بعد از خوردن صبحانه با رای گیری که انجام دادیم قرار شد این مسیر رو پیاده طی کنیم و از پانتئون و میدان piazza navona دیدن کنیم.
جا داره اینجا یه تشکر جانانه از اقای پوریا اقتداری بکنم بابت نگارش سفرنامه بی نظیر ( رم شهر ابدی) انصافا با خوندن این سفرنامه تمامی گره های ذهنی من راجع به رم باز شد و من اگه جای شهرداری رم بودم این سفرنامه رو به زبان های مختلف ترجمه میکردم و در اختیار توریست ها میگذاشتم دست مریزاد آقای اقتداری. دوباره رم و دوباره قدم زدن در دل تاریخ این شهر تمامی کوچه پس کوچه های این شهر قصه ای جداگانه برای خودش داره.
تو مسیر رفتن به سمت پانتئون دوباره از میدان ونیتزیا دیدن کردیم خداییش دیدن این میدون اول صبح حال هر رهگذری رو خوب میکنه با مسیری که گوگل مپ جلوی ما گذاشته بود از کوچه های تنگ و سنگ فرش شده به پانتئون رسیدیم عظمت این معبد دست کمی از کلوسئوم نداشت واقعا جزو شگفتیهای دنیای معماریه کمی جلوی پاتئون روی پله ها نشستیم تا بچه ها تجدید قوا کنند و از اونجا به سمت piazza navona رفتیم.
وقتی از یه کوچه نسبتا کم عرض گذشتیم و ورودی میدان رو دیدم به پوریا اقتدری حق دادم که تو سفرنامه ش گفت چشمانم رو میبندم و خودم رو در هیاهوی میدان گم میکنم کنار فواره نشستم منظره خارق العاده مجسمه ها و حسی که وقتی اونجا میشینید به شما دست میده و دیدن مردمی که تو کافه های دور میدان فارغ از جنگ و جدل های روزانه کنار هم با لبخند نشستند و خدایا رقصی چنین میانه میدانی برای ایرانم آرزوست ...
به هر نحوی بود از میدان دوست داشتنی دل کندیم به سمت واتیکان اسرار آمیز به راه افتادیم نیم ساعتی فاصله داشتیم و با عبور از رودخانه تیبر و قلعه سنت آنجلو وارد واتیکان شدیم طبق بلیطی که داشتیم زمان ورود ما ساعت 13 بود و با گذشتن از گیت امنیتی که جلوی موزه گذاشته بودند وارد موزه واتیکان شدیم اونجا هر گروه رو به یک راهنما سپرده بودند و راهنمای ما خانمی به نام استفانی بود که در تمام 2 ساعتی که همراه گروه بود با لبخند جزییات تمامی تابلوها و مجسمه ها رو به گردشگران توضیح میداد
دیدن تابلوها و مجسمه ها ی موزه واتیکان کار 2 ساعت نیست باید دل داد و دل گرفت از این گنجینه هنری اگر زمان داشتم دلم میخواست فردا دوباره به واتیکان برگردم
بعد از خارج شدن از واتیکان در مسیر به یک فست فود هندی رفتیم که درست کنار ایستگاه مترو موزه قرار داشت و کیفیت و قیمت مناسبی داشت روز طولانی و سنگینی داشتیم قرار شد بعد از صرف ناهار مسیر برگشت رو دوباره پیاده برگردیم استراحت و تجدید قوای مناسبی در فست فود hfc داشتیم و دوباره با تکیه بر پاهای پرتوان و روحیه جمعی به هتل کامبک زدیم
صبح زودتر از همه به رستوران هتل رفتم و اونجا با یک زوج پرویی مسن هم صحبت شدم . هر دو به تازگی بازنشسته شده بودند 1 ماهی میشد که دور از خانه مشغول جهانگردی بودند یه لحظه به اونها و فارغ بالی شون غبطه خوردم . پدر و مادر های ایرانی رو جای اونها گذاشتم که تا ابدیت نگران بچه هاشون و مشکلات و دغدغه های زندگیشون هستند حق زندگی بدون استرس رو از خودشون سلب کردند
کم کم بچه ها بیدار شدند و برای خوردن صبحانه اومدند امروز آخرین روز ما در رم بود و باید از این شهر ابدی وداع میکردیم اولین برنامه مون دیدن از کلیسا basilica santa maria maggiore که تا هتل مون فاصله کوتاهی داشت.
سقف طلا کاری شده این کلیسای قرن چهارمی به محض ورود بهش چشم ها رو خیره میکرد ظاهر بیرونی کلیسا با دو ردیف ستون و برج ناقوس چشمگیره اما چیزی که کلیسا رو واقعا منحصر به فرد میکنه گنجینه های هنری اونه موزاییک ها و محراب اصلی و شبستان مرکزی بزرگ و درخشانش فضای معنوی خاصی رو ایجاد کرده بود
بعد از دیدن کلیسا طبق رای گیری که کرده بودیم قرار شد دوباره به سمت کلوسئوم و میدان ونیتزیا بریم هر چقدر به کلوسئوم که نگاه میکنم سیر نمیشم به نزدیکی میدان ونیتزیا که رسیدیم نوازندگان و هنرمندان خیابانی مشغول هنرنمایی بودند برای پیدا کردن مجسمه گرگ ماده از راه پله های کنار میدان به بالا رفتیم و چهره واقعی نماد شهر رم و تیم فوتبال as rome رو همونطور که بود دیدیم نه اونطور که در شبکه ورزش نشون دادند
صبح بعد از جمع کردن وسایل و تحویل اتاق و پرداخت مالیات به مبلغ 48 یورو برای هر دو اتاق به ایستگاه ترمینی رفتیم و سوار قطار شدیم
هزینه هایی که در رم داشتیم
بلیط اتوبوس فرودگاه به ترمینی برای 6 نفر 48 یورو
سیم کارت 30 یورو
بستنی 22 یورو
مگنت یادگاری 10 یورو
3 وعده ناهار برای 6 نفر 140 یورو
آّب معدنی بزرگ برای اتاق ها 10 یورو
روی تابلو ایستگاه ترمینی شماره ی سکوی قطار مون رو پیدا کردیم و درست سر ساعت بدون تاخیر قطار شروع به حرکت کرد
گذشتن از مزارع سرسبز و دیدن خانه های روستایی که مشخص بود چندین نسل در اونجا ساکن بودند دلپذیر بود
قطار با سرعت بالایی حرکت میکرد و روی تابلوی داخل واگن مسیر حرکت مشخص بود. راس ساعتی که روی بلیط مون حک شده بود وارد فلورانس شدیم از قطار که پیاده شدیم تا هتل میا کارا mia cara هفت دقیقه پیاده در راه بودیم وقتی به هتل رسیدیم هنوز ساعت 14 نشده بود و اتاق های ما آماده نبود و چمدانها رو داخل لابی گذاشتیم و برای صرف ناهار دل سپردیم به کوچه های تنگ فلورانس هنوز از کوچه هتل مون خارج نشده بودیم که دوباره یه فست فود هندی پیدا کردیم به ظاهرش نمیخورد غذاش خوب باشه ولی به اصرار بچه ها واردش شدیم و انصافا غذای تمیز و خوشمزه ای سرو میکرد
گوگل مپ فاصله ی ما تا کلیسای جامع فلورانس رو 10 دقیقه نشون میداد و از کوچه های سنگ فرش شده مدل یزدی فلورانس عبور کردیم و آخرین کوچه وقتی به سمت چپ پیچیدیم با زیبای دل نشین روبرو شدیم سقف آجر سفالیش و سنگ های مرمری که یکپارچه برش خورده بودند و نقش ونگاری که روی اونها ترسیم شده بود کاملا ناقص این جمله بود که هنر نزد ایرانیان است وبس بلکه هر جای جهان نزد هر قومی هنر جایگاه والایی داره و چشمها رو باید شست و از این طرز فکر که ما مرکز ثقل دنیا بودیم و هستیم باید فاصله گرفت.
ساعت 3 بعد از ظهر شده بود و بچه ها نیاز به استراحت داشتند به سمت هتل برگشتیم و اتاق ها رو تحویل گرفتیم 2 ساعتی استراحت کردیم و دوباره زدیم به کوچه پس کوچه های ناز فلورانس
زیباترین مجسمه ها رو از بهترین سنگ تراشان تاریخ در فلورانس میبینیم
به سمت رود آرنو رفتیم و از پل سنگی ponte vecchino و جواهر فروشی های اون دیدن کردیم و دوباره از مسیر دیگه آرنو به سمت هتل برگشتیم تا برای برنامه فردا انرژی داشته باشیم.
کوچه های آشتی کنان مدل یزدی فلورانس.
صبح بعد از صرف صبحانه برای رفتن به شهر پیزا به سمت ایستگاه مرکزی رفتیم هوا ابری بود و برای ما یادآور هوای خانه بود ایستگاه نسبتا خلوت بود و هم از دستگاه های قرمز رنگی که داخل سالن بود میشد بلیط خرید هم از باجه که ما با پرداخت 9 یورو برای هر بزرگسال و 5 یورو برای بچه ها بلیط ها رو از باجه گرفتیم
قطارهای ترن ایتالیا بسیار تمیز و استفاده از اونها کاملا راحته. دوباره از مزارع سرسبز و شهر های کوچیکی گذشتیم که بعضا اسم اون شهر ها رو در جدول سری a میدیدیم
بعد از طی مسیری تقریبا یک ساعته به شهر کوچک پیزا رسیدیم که قشنگیش دست کمی از فلورانس نداشت از ایستگاه تا برج پیزا 25 دقیقه پیاده راه بود و با کمک دوست مهربان مان گوگل مپ عزیز به سمتش روانه شدیم
محوطه برج کج پیزا پر بود از توریست های مختلف که سعی داشتند با ژست های مختلف هنگام عکاسی مانع از فروپاشی این برج بشن که خوشبختانه تلاش های این عزیزان تا بدین لحظه مثمر ثمر بوده جا داره همین جا از همه ی این دلسوزان تشکر کنم
بعد از گرفتن عکس و خویش انداز با برج پیزا به مقدار لازم دوباره به سمت ایستگاه قطار شهر پیزا برگشتیم و طبق بلیط 12 یورویی که صبح موقع رسیدن به پیزا از این ایستگاه گرفته بودم قرار بود راس ساعت 12.30 دقیقه سوار قطار la spezia بشیم و به دیدن روستاهای دیدنی cinque teree بریم
راس ساعتی که روی بلیط نوشته شده بود اولین روستا از قطار پیاده شدیم ایستگاه سوت و کور بود پرنده پر نمیزد
انگار روستای riomaggiore به صورت آپشنال و اختصاصی برای ما خلوت کرده بودند از راه پله های سکوی قطار گذشتم و تندتر از بقییه به سمت روستا رفتم انگار یه چیزی منو صدا میکرد بچه ها عقب تر از من بودند و به یه راهروی چوبی که رسیدم دریا جلوم بود. نسیمی که با نور آفتاب صورتم رو نوازش داد و قطره ی اشکی که از چشمهام چکید.
دلشوره ها و دغدغه هام در ایران رو باید کنار میگذاشتم از پله های سنگی گذشتم و به بالاترین نقطه ی پله ها که رسیدم به خودم نهیب زدم بسته دیگه غصه خوردن تا کجا مگه این سفر آرزوی تو نبود چرا ازش لذت نمیبری . کم کم بچه ها رسیدند و با هم دیگه به سمت ساحل روستا رفتیم پیرزنی روی یه تخت چوبی کنار یه بستنی فروشی روی پاهای شوهرش آروم دارز کشیده بود و پیرمرد با لطافت موهای همسرش رو نوازش میکرد جغرافیای عشق ...
حال دلم خوب نبود با بچه ها صحبت کردم و قرار شد بقییه روستاها رو نبینیم و به سمت پیزا و فلورانس برگردیم. غروب شده بود که به فلورانس رسیدیم مستقیما به هتل رفتم و روی تختم خوابیدم. با صدای کوروش از خواب پریدم اومده بود کنار تختم و بهم گفت پاشو بابا مگه قرار نبود موقع سال تحویل بریم کنار کلیسا پاشو دیگه نیم ساعت دیگه سال نو میشه . خواب آلود اومدم کنار پنجره اتاق مون صدای یه گروه موسیقی از داخل کوچه میومد که قدم زنان کوچه رو طی میکردند و از مردمی که کنار پنجره ها نگاهشون میکردند طلب پول میکردند خدایا چقدر فلورانس و کوچه هاش دلپذیر بود ...
اول فروردین 1402 در فلورانس هوا آفتابی بود قطارمون به ونیز ساعت 14 حرکت میکرد و زمان نسبتا خوبی برای گشتن در شهر داشتیم بعد از صبحانه از هتل زدیم بیرون به سمت کلیسای جامع . خیابان پشتی کلیسا یه بازارچه محلی بود پر از غرفه های صنایع دستی که اکثر کیف و کفش چرمی بودند از جلوی یکی از غرفه ها که میگذشتیم فروشنده اون یه هموطن بود که سالیان سال بود ساکن فلورانس بود چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم از غم غربت گفت و اینکه ایتالیایی ها مهربان هستند و از زندگی در فلورانس راضیه اما یه گوشه ی دلش همیشه ایران میخواد ایران ...
به سمت رود آرنو رفتیم از جلوی بستنی فروشی معروف وینچی که میگذشتیم با دیدن دیواره ای که شکلات ازش سرازیر بود برای خوردن بستنی تحریک شدیم و یک دل نه صد دل عاشق وینچی شدم .. بعد از خوردن بستنی به سمت کلیسای سانتا کروچه رفتیم و در محراب کلیسا یکی از بچه ها زانو زنان از مسیح طلب Ps5 کرد و ما هم برای اجابت این دعا قول مساعد دادیم و گفتیم انشاالله با نزولی شدن قیمت ها و خالی شدن حباب آن در دستور کارمون قرار میدیم .
از کلیسا به سمت گالری آکادمی فلورانس رفتیم و مجسمه ی داوود رو اونجور که نباید میدیدم دیدیم . کلا ذهنیتم نسبت به همه ی بزرگان تاریخ بعد از دیدن مجسمه هاشون عوض شد . الهی خیر نبینی میکل آنژ چه کردی با این بندگان خدا. بعد از دیدن گالری در مسیر برگشتمون به هتل از مجسمه ی گراز که نماد فلورانس بود دیدن کردیم نکته جالب این پیکره فلزی این بود که مردم بینی گراز رو نوازش میکردند و سکه ای به دهان اون مینداختند به این امید که براشون خوش شانسی بیاره یعنی خرافات در قلب اروپای مدرن هم وجود داره و از دیدن اون نباید تعجب کرد.
راس ساعت 14.20 دقیقه با قطار قرمز رنگ ترن ایتالیا به سمت ونیز شاهزاده ی روی آب رفتیم و پرونده ی فلورانس در این سفر بسته شد
هزینه های فلورانس
ناهار 30 یورو
بلیط قطار فلورانس به پیزا 44 یورو
بلیط قطار پیزا به چینکو تره 65 یورو
بستنی چینکوتره 12 یورو
بلیط برگشت از چینکوتره به فلورانس 100 یورو
شام فلورانس 40 یورو
بستنی وینچی 20 یورو
خرید میوه و کیک 19 یورو
مالیات هتل فلورانس 36 یورو
فاصله فلورانس تا ونیز با قطار تقریبا 2 ساعت بود از ایستگاه mestre تا هتل roberta فقط 5 دقیقه پیاده فاصله داشتیم وقتی وارد لابی جمع و جور هتل شدیم متوجه شدم که مدیریت هتل به عهده یه خانواده چینیه و حضور چینی ها در اون محله قابل توجه بود بعد از تحویل اتاق ها به سوپر مارکت بزرگی که در نزدیکی هتل بود رفتم و با پرداخت 30 یورو یه سبد پر از خوراکی و میوه خریدم اینجا بود که به اصرار آقای توکلی در مورد رزرو هتل در این منطقه پی بردم که تمامی هزینه ها نصف قیمت ونیز روی آبه.
صبح بعد از خوردن صبحانه کوله پشتی مون رو پر از خوراکی کردیم رفتیم ایستگاه اتوبوسی که دقیقا کنار هتل مون بود با پرداخت 3 یورو بلیط رفت و برگشت به ونیز رو از باجه خریدیم و 20 دقیقه دیگه ونیز بودیم
از اتوبوس که پیاده شدیم کنار اسکله کشتی های اتوبوسی بلیط 10 یورویی برای سوار شدن رو خریدم و سوار کشتی شدیم رفتم جلوی دماغه کشتی یه صندلی گیر آوردم و نشستم کشتی که شروع به حرکت تو آب راهه اصلی کرد نسیمی آرامبخش صورتم رو نوازش داد و دستی آشنا از پشت سر روی کتفم قرار گرفت و چند لحظه بعد تمام دلشوره هام در ایران رو از یاد بردم و دوباره متولد شده بودم انگار تازه امروز اولین روز سفر بود و تازه داشتم این رویا رو زندگی میکردم همونجا به خودم قول دادم که ایران رو تا پایان سفر فراموش کنم و بهترین خاطرات رو برای خودم و بقیه ثبت کنم.
ایستگاه به ایستگاه کشتی ایستاد و مسافران سوار و پیاده شدن مقصد ما میدان سن مارکو بود 20 دقیقه ای تو راه بودیم و آخرین ایستگاه از کشتی پیاده شدیم اونجا یاد یکی از سفرنامه ها افتادم که وقتی به ونیز رسیدید در ونیز گم شوید اینترنت گوشی رو خاموش کردم و با گوگل مپ موقتا خداحافظی کردم قدم به قدم کوچه پس کوچه های ونیز رو کشف کردیم
آفتاب غروب کرده بود که تصمیم گرفتیم از ونیز روی آب خارج بشیم انرژی مثبتی که از این شهر دوست داشتنی گرفتیم تا مدتها در ذهن همه ی ما بود و تکه ای از وجودم را در ونیز جا گذاشتم
هزینه های ونیز
بلیط اتوبوس رفت و برگشت به ونیز 20 یورو
کشتی ونیز 57 یورو
ناهار گشت ونیز 60 یورو
مالیات هتل 20 یورو
بلیط اتوبوس به فرودگاه ونیز 40 یورو
صبح زود قبل از رفتن به سمت فرودگاه طبق هماهنگی که از قبل با آقای توکلی کرده بودم زحمت چک این آنلاین بلیط هواپیما رو برای ما کشید و ساعت هفت صبح از ایستگاه اتوبوس ونیز مستره با پرداخت 10 یورو برای هر نفر سوار اتوبوس به سمت فرودگاه مارکوپولو شدیم و 45 دقیقه در راه بودیم. فرودگاه ونیز تقریبا جمع و جور بود و به راحتی گیت پرواز رو پیدا کردیم و سوار هواپیما شدیم.
ساعت 9.45 صبح روز پنجشنبه 3 فروردین 1402 هواپیمای ایزی جت در حالی از روی باند فرودگاه ونیز بلند شد که آهنگ عشق در پورتوفینو از andrea bocelli رو گوش میکردم.
عشقم را در پورتوفینو پیدا کردم
چون هنوز به بازی عجیب سرنوشت
در خواب ها اعتقاد دارم
در پورتوفینو قلب من تسخیر شد
در خنکای شیرین صبح
دریا تو را برای من آورد
چشمهایم را میبندم
و دوباره تو را کنارم در پورتوفینو میبینم
گوشه ای از بهشت و آسمان را به یاد می آورم
جاییکه منتظرت بودم
با ایتالیای زیبا و دوست داشتنی از فراز آسمان خداحافظی کردم.
خلبان هواپیمایی ایزی جت بعد از یک فرود معمولی چنان مورد تشویق مسافرین قرار گرفت که اول فکر کردم بنده خدا مورد تمسخر مسافرین فرار گرفته و بعد از نگاه کردن به چهره ی اونها فهمیدم نه بابا واقعا جدی جدی تشویقش کردند یه لحظه دلم برای خلبانان ماهر ایرانی سوخت که با ابوطیاره های قدیمی جوری میشینن روی باند که اصلا متوجه فرود نمیشی و اونوقت اکثر اوقات بدون تقدیر و تشکر ازشون از هواپیما پیاده میشیم.
چمدانها رو که تحویل گرفتیم به سمت مترو برای خارج شدن از فرودگاه رفتیم و بلیط 15 یورویی برای رفتن به منطقه ایوری – سور – سن که هتل3 ستاره royal رو برای 4 شب و دو اتاق 3 تخته جمعا 750 یورو به خیال خودم زرنگی کرده بودم و در پاریس یه هتل خوب با قیمت مناسب گرفته بودم رفتیم اما امان از غرور و گوش نکردن به حرف آدم های کاربلد.
هر چقدر آقای توکلی و باقی دوستان بهم گوشزد کردند که برای رزرو هتل در پاریس باید یه خورده سر کیسه رو شل کرد و جای خوب هتل گرفت من یه گوشم در بود و یه گوشم دروازه که نه بابا کنار ایستگاه اتوبوس و مترو باشم تمومه اما پیش بینی همه چیز رو کردم غیر از مصوبه هیئت دولت این امانوئل ماکرون و اعتصاب و شورش و ..
وارد مترو که شدیم کیفیت پایین صندلی ها و واگن رنگ و رو رفته بدجوری تو ذوق میزد طبق فاصله ای که گوگل مپ نشون میداد از فرودگاه تا هتل 80 دقیقه فاصله بود و بین راه باید ایستگاه saint-michel پیاده میشدیم و خط مترو رو عوض میکردیم قطار وقتی به ایستگاه رسید وایستاد و هیچکس ازش پیاده نشد ما هم چمدانها رو برداشتیم و پیاده شدیم حس گنگ و عجیبی داشت هیچکس اونجا نبود فقط یه رهگذر آخر سالن برخلاف حرکت مسیر قطار داشت قدم میزد یه لحظه یاد انیمیشن هیولا در پاریس افتادم و با نگاه به بقیه فهمیدم اونها هم یه همچین حسی دارند.
از راه پله ها رفتیم اون سمت که سوار قطار خط c بشیم دیدیم ورودی اون مسدود شده و کسی اون سمت نیست به سختی چمدانها رو از گیت خروجی مترو رد کردیم و اومدیم روی سطح زمین !! اولین صحنه ای که از پاریس دیدیم زباله های سوخته و بهم ریخته کنار خیابون بود و از هر عابری که میپرسیدیم علت مسدود شدن این خط مترو برای چیه هر کس یه مدل جواب میداد یکی میگفت به علت عملیات بهسازی و یکی دیگه هم اعتصاب راننده گان قطار رو عنوان میکرد به هر ترتیب ما به مقصد نرسیده بودیم جمعا 90 یورو پرداختی ما رفت تو لیست بستانکاری ایرانی ها از دولت های اروپایی .
خسته و سرگردان کنار رود سن ایستاده بودیم و کلیسای نیمه سوخته ی نوتردام جلومون قرار داشت این 90 یوروی پرپر شده بدجوری رو مخم راه میرفت از تاکسی های کنار خیابون قیمت رفتن به منطقه ایوری رو گرفتم و زیر 40 یورو نمیگفتند و بالاجبار 2 تاکسی گرفتیم و به سمت هتل رفتیم اما آقای امانوئل مکرون از قدیم گفتن دست بالای دست بسیاره مطمئن باش یه روزی این 90 یوروی سوخته رو از فرانسه میگیرم این خط اینم نشون. از خیابانهای پاریس که میگذشتیم جو امنیتی اون کاملا به چشم میومد.
به هر ترتیبی بود به هتل رسیدیم و اتاق هامون رو تحویل گرفتیم خوشبختانه هتل تمیزی بود و اتاق های بزرگ و دلبازی داشت
بعد از استراحت و تجدید قوا از هتل زدیم بیرون طبق فرمایشات گوگل مپ محترم با استفاده از ایستگاه اتوبوس جلوی هتل تا برج ایفل 45 دقیقه فاصله داشتیم و با پرداخت بلیط 2 یورویی به سمت ایفل مغرور و دوست داشتنی رفتیم. از اتوبوس که پیاده شدیم همسر و خواهرم با سرعتی که تاکنون نه دیده و نه شنیده بودیم لباس پلوخوری هاشون رو پوشیدند و مشغول گرفتن عکس با ایفل در نماهای مختلف شدند از بغل کردن ایفل بگیر تا موارد مختلف اینجا بود که فهمیدم ایفل نزد بانوان جهان بسی محبوبتر است تا آقایان.
با نزدیک شدن به غروب آفتاب و سرد شدن هوا بچه ها شروع به بهانه گیری کردند و با مترو به سمت هتل برگشتیم
برای شام کنسروهایی که از ایران آورده بودیم رو گرم کردیم و خوردیم . تلویزیون تصاویر و اخبار اعتراضات رو پوشش میداد
صبح زودتر از بقییه بیدار شدم و باید میرفتم دنبال نان گرم و صبحانه چون هتل مون رو بدون صبحانه رزرو کرده بودم اگه میخواستم با صبحانه این هتل رو بگیرم 288 یورو برای 6 نفر مون باید بیشتر پرداخت میکردم پیش خودم گفتم به جای این مبلغ خودمون از بیرون تهیه میکنیم که خداوکیلی اینجا کارم خوب بود مجموع خریدم برای 3 روز صبحانه به 50 یورو نرسید. بعد از خوردن صبحانه از هتل زدیم بیرون مقصدمون دیزنی لند بود با کمک گوگل مپ جان راههای رسیدن به دیزنی رو چک کردیم و با ترکیب اتوبوس + مترو بعد از یک ساعت و نیم جلوی در دیزنی لند بودیم
جمعیت نسبتا زیادی جلوی درب ورودی و گیت امنیتی دیزنی لند بودند اکثرشون اینترنتی رزرو کرده بودند و ما قصد داشتیم بلیط رو خودمون از محل تهیه کنیم تو صف ورودی که وایستاده بودیم یه خانواده بحرینی متوجه فارسی صحبت کردن ما شدند و با ذوق فراوان از ما پرسیدند که ایرانی هستید ؟
به طرز شیرینی فارسی صحبت میکردند و اصالتا ایرانی بودند کلی راجع به ایران و بستگان خودشون با ما صحبت کردند وارد محوطه دیزنی که شدیم ازشون خداحافظی کردیم و به سمت گیت بلیط فروشی نقدی رفتیم و با پرداخت 100 یورو برای هر نفر وارد سرزمین جادویی شدیم
هیچ وقت لحظه ای که وارد محوطه اصلی دیزنی لند شدم یادم نمیره ساختمانهای چوبی دقیقا به شکل کارتونهای دوران کودکی مون بودند و عروسکها و شخصیتهای کارتونی درست همون لحظه ای که ما وارد شدیم رقص کنان از مسیری که مردم براشون باز کرده بودند گذشتند اینقدر انرژیم در اون لحظه بالا رفت که همراه بچه ها با ذوق و شوقی عجیب شروع به جیغ زدن ودست تکون دادن براشون کردیم
ابرهای تیره و سیاه از دور داشتند میومدن همسرم بهم گفت ظاهرا قراره امروز سرما بخوریم منم با گفتن جمله ی هیچوقت یه مازندرانی رو با ترس از بارون تهدید نکن لی لی کنان به سمت قلعه دیزنی رفتم
بچه ها مثل تیری که از کمان رها شده باشند جلوی تمام دستگاه های بازی میرفتند و برای انتخاب به مشکل خورده بودند از هر قسمتی که میگذشتیم خاطرات شیرین کودکی برامون زنده میشد
تقریبا 4 ساعت از زمان ورود مون به دیزنی گذشته بود که رگبار سنگینی شروع شد برگشتیم جلوی دستگاهی که بازدیدکنندگان سوار اسب های چرخان میشدند و اونجا گفتم من از بچگی آرزوی سوار شدن به این دستگاه رو دارم هر چقدر هم طول بکشه اینجا وایمیستم تا نوبتم بشه بچه ها هم به تبعیت از من دنبالم اومدند و همسرم با تعجب به صحنه ای نگاه میکرد که براش عجیب بود . دستام رو باز کرده بودم و زیر بارون سرم رو بالا گرفتم تو دلم داد زدم پاریسسسس هر چقدر میتونی ببار من آدم کم آوردن نیستم
چند دقیقه بعد آفتاب تابید و آسمان دیزنی آبی شد به سمت ایستگاه قطار کلاسیک رفتیم و با قطار تمام محوطه دیزنی لند رو گشت زدیم
کم کم غروب شده بود و بچه ها از بازی کردن خسته شدند از دیزنی لند خداحافظی کردیم و برگشتیم به سمت هتل برای صرف غذا به یک رستوران ترکی کنار هتل مون رفتیم که به نظرم بهترین غذایی بود که در پاریس خوردیم
صبح روز 5 فروردین 1402 آسمان پاریس ابری بود امروز برنامه مون دیدن طاق پیروزی و خیابان شانزه لیزه و قدم زدن کنار رود سن بود با اتوبوس به سمت طاق پیروزی رفتیم باد نسبتا شدیدی میوزید و مجبور شدیم کاپشن ها مون رو تن کنیم از اتوبوس که پیاده شدیم ابهت طاق پیروزی بیشتر به چشم میومد
قدم زنان شروع به طی کردن خیابان شانزه لیزه کردیم و از کنار مغازه های رنگ و وارنگ اون میگذشتیم . درختهای کنار خیابون به شکل زیبا و منحصر به فردی هرس شده بودند
کنار پل الکساندر سوم که رسیدیم عروس و داماد های زیادی مشغول ساخت کلیپ و عکاسی بودند
دوباره به سمت شانزه لیزه برگشتیم روی یکی از نیمکت های کنار خیابون نشستیم و مشغول دیدن جریان زندگی در پاریس شدیم.
از کوچه پس کوچه های بهاری پاریس به سمت ایستگاه اتوبوس برگشت به هتل گذشتیم . شکوفه های درختان و آفتاب مهربان و ملایم پاریس قاب عکس بی نظیری ساخته بودند
بعد از یه پیاده روی نسبتا سنگین به سمت هتل برگشتیم تا برای فردا و بازدید از موزه لوور انرژی کافی ذخیره کنیم.
صبح با اتوبوس کنار هتل به سمت موزه لوور رفتیم تقریبا 90 دقیقه طول کشید تا اتوبوس کنار لوور ایستاد و ما پیاده شدیم روز قبل به کمک یکی از دوستان بلیط موزه رو اینترنتی به مبلغ 17 یورو خریدیم نکته جالب توجه رایگان بودن موزه برای بچه ها بود جمعیت نسبتا زیادی از بازدیدکنندگان از ملیت های مختلف جلوی هرم لوور صف کشیده بودند و در حال ورود به موزه بودند
وارد موزه که شدیم مستقیما به سمت مصر باستان رفتم
سالن های لوور رو یکی یکی پشت سر میگذاشتیم تا به سالن پرشیای دوست داشتنی ایران بزرگ و عزیز مون رسیدیم دیدن برش هایی از تاریخ سرزمین مون درکشور دیگه ناراحت کننده بود ولی با خودم گفتم با توجه به شرایط موجود اگه در کشور خودمون بود امکان بازدید جهانی و معرفی اون بدین شکل که در لوور راحته امکان پذیر بود ؟
با حسی مبهم که ترکیبی از غرور و افسوس بود از سالن ایران بزرگ خارج شدیم و به سمت نقاشی ها و گل سرسبدشون مونالیزا رفتیم صف عجیب و غریبی جلوش شکل گرفته بود و مردم برای دیدن و گرفتن یه عکس تقلای زیادی میکردند. در این سفر چه در موزه واتیکان و چه در لوور تابلوهای زیباتر و خاص تری از مونالیزا دیدم که مهجور و گمنام تر مونده بودند و به اندازه مونالیزا در سلبریتی شدن خوش شانس نبودند
موقع خروج از موزه با یه هموطن که بهمراه یک شرکت معروف اجرا کننده تور اروپا اومده بود همکلام شدیم وقتی از هزینه ای که برای این سفر پرداخت کرده بود مطلع شدم مغزم سوت کشید به نظرم مبالغ هنگفتی که بعضی آژانس ها بابت تور اروپا میگیرند منصفانه نیست و سفر به اروپا رو برای مردم غیر قابل دسترس تر میکنند. از موزه که خارج شدیم دوباره آسمان پاریس تیره و تار شده بود و بارندگی نزدیک بود با توجه به خستگی بچه ها تصمیم گرفتیم با تاکسی به هتل برگردیم تا هیچ کس در این روزهای آخر مریض نشه
دوشنبه 7 فروردین ساعت 5 صبح با تاکسی که هتل هماهنگ کرده بود به سمت ایستگاه gare de lyon رفتیم تا با قطار شرکت ترن ایتالیا ساعت 35/6 دقیقه به سمت میلان بریم.
هزینه های پاریس
بلیط مترو فرودگاه پاریس 73 یورو
تاکسی 72 یورو
ناهار 44 یورو
بلیط مترو شهری 58 یورو
خرید اقلام غذایی از سوپر مارکت 45 یورو
بلیط دیزنی لند 600 یورو
پاپ کورن و تنقلات دیزنی 20 یورو
بلیط برگشت مترو از دیزنی به هتل 30 یورو
شام رستوران ترکی 58 یورو
شیرینی و میوه 35 یورو
نان و صبحانه 16 یورو
ناهار 58 یورو
کرایه تاکسی برگشت از موزه لوور 30 یورو
ناهار 58 یورو
خرید میوه و شام 25 یورو
کرایه تاکسی ایستگاه قطار پاریس به میلان 30 یورو
هزینه های انجام شده برای 6 نفر میباشد
جلوی درب ایستگاه قطار gare de lyon از تاکسی که پیاده شدیم سوز سرما رو با همه ی وجود حس کردیم هنوز 50 دقیقه تا حرکت قطار به سمت میلان باقی مونده بود و دریغ از یک نیمکت یا صندلی که مسافرین حاضر در سالن برای نشستن بتونن استفاده کنند همه ی مسافرین سرپا ایستاده بودند و بعضی هاشون با کافه ای داغ خودشون رو گرم میکردند من هم از این فرصت استفاده کردم و برای همه یه چای داغ با ماکرون خریدم
از دستگاه های فروش بلیط قیمت رو چک کردم و دقیقا 2 برابر ارزشی شده بود که قبلا تهیه کرده بودیم.
راس ساعت 6.35 دقیقه قطار به سمت میلان حرکت کرد و روی تابلوی داخل قطار نقشه مسیر و شهرهایی که بین راه توقف میکرد نمایش داده میشد
از روستاها و شهرهای کوچک و دریاچه ها و رودخانه های زیادی گذشتیم تو دلم آرزو کردم یه بار این مسیر رو با ماشین برم حیفه که از کنار این همه زیبایی به سرعت رد شدیم
راس ساعت 13.50 دقیقه بدون کوچکترین تاخیری به ایستگاه میلان چنتراله رسیدیم از قطار که پیاده شدیم گوگل مپ فاصله 3 دقیقه ای تا هتل رو به ما نشون میداد و خوشحال و آسوده به سمت هتل رفتیم
به سرعت اتاق هامون رو تحویل گرفتیم و از هتل زدیم بیرون برای ناهار دقیقا در همسایگی هتل یه رستوران ترکی بود که با اصرار بچه ها و استقبال ما انتخاب شد از اینکه دو هفته ای میشد که آخرین بار برنج خورده بودم به شدت دلتنگ این یار جانی بودم و یه پرس کباب آدانا با برنج سفارش دادم
بعد از صرف ناهار چرخی در خیابانهای اطراف زدیم و به سمت هتل برگشتیم امروز رو باید خوب استراحت میکردیم تا فردا با انرژی زیاد میلان رو میگشتیم. صبح بعد از صبحانه هتل رو ترک کردیم از هتل تا مهمترین جاذبه میلان یعنی کلیسای دومو 40 دقیقه پیاده راه داشتیم دوباره زدیم به سنگفرش های خیابان
بعد از دیدن دومو بانوان محترم که متوجه یورهای ذخیره شده و باقی مانده در جیب من شدند ناجوانمردانه به فروشگاه زارا کنار کلیسا حمله ور شدند و من رو با شعر ( نشسته ام به در نگاه میکنم ) تنها گذاشتند. مسیر بازگشت به سمت هتل رو از کنار پارک indro montanelli گذشتیم.
ریل قطار درون شهری که مسیر زیبایی داشت.
از خیابان via plinio که میگذشتیم متوجه یه رستوران پاکستانی شدیم و برای ناهارکباب تندوری زدیم.
غروب برای پیاده روی به سمت خیابانهای تجاری میلان رفتیم.
ساعت 9 صبح روز چهارشنبه 9 فروردین با اتوبوس های ویژه مسیر فرودگاه مالپنزا میلان که ایستگاه شون دقیقا پشت میلان چنتراله بود به سمت فرودگاه رفتیم هواپیما از روی باند که بلند شد خاطرات این سفر رو در ذهنم مرور کردم و رویایی بزرگ در ذهنم شروع به جوانه زدن کرد به این امید که روزی این سفر رو با ماشین از ایران شروع کنم و وجب به وجب اروپا رو بگردم.
قبل از شروع سفر طوفانی بزرگ زندگی یکی از عزیزانم رو ویران کرده بود تا چند روز غمی عجیب با من همراه بود در این سفر یاد گرفتم که شادی و خوشبختی یه حس جمعیه یعنی اگر شما روی نوک قله موفقیت زندگی شخصی خودتون باشید و در بهترین نقطه جهان جایی که همیشه رویای حضور در اون رو داشتید . باشید اگر اطرافیان و خانواده و دوستان شما شاد نباشند به هیچ وجه احساس خوشبختی نخواهید کرد. یاد گرفتم هیچ چیز در زندگی مانا و همیشگی نیست نه غم تا ابد موندگاره نه شادی باید روی موج زندگی . زندگی کرد
کل هزینه این سفر از مراحل دریافت ویزا و خرید بلیط هواپیما و رزرو هتل ها و هزینه گشت ها و خرید و ... برای خانواده 4 نفره ما 8000 یورو شد. با همه ی وجودم آرزو دارم سفر برای همه ی هموطنانم سهل و در دسترس شون باشه . هیچ چیز برای من دلنشین تر از دیدن یک هموطن در شادی نیست به امید روزی که ایرانی شاد داشته باشیم.