سلام. من افسانه هستم از خوزستان ، عاشق سفر. یکی از سفرهای اخیر من اوایل مهرماه 97 به مازندران زیبا بود. تا قبل از این هشت یا نه بار به شمال و بیشتر به گیلان سفر کرده بودم و همیشه شهریور ماه رفته بودم ولی این دفعه تصمیم گرفتم توی فصلی غیر از تابستون و مقصدی متفاوت با تور شمال سفر کنم. پس همراه من باشید تا چند روز به مازندران سفر کنیم، البته متفاوت تر از همیشه !!
روز اول: پنج شنبه 5 مهر 97 ساعت 8 صبح با ماشین شخصی به همراه خواهر و پدر و مادرم حرکت کردیم. صبحانه رو توی راه خوردیم و از اندیمشک و خرم آباد عبور کردیم و 10 کیلومتر قبل از بروجرد کنار یک چاه عمیق اب نهاری رو که صبح زود مادرم آماده کرده بود میل کردیم.
بعد از اراک و قم و تهران رد شدیم و شب رو توی هتلی در دماوند که از قبل رزرو کرده بودیم. خوابیدیم.
روز دوم: صبح زود قبل از ساعت 7 از خواب بیدار شدم و پنجره هتل رو باز کردم و تصویر خیلی قشنگی از شهر دماوند دیدم.
جمع و جور کردیم و از هتل اومدیم بیرون که برای صبحانه نون و پنیر بخریم و توی باغ شهر زیبای دماوند یه گشت کوتاهی با ماشین بزنیم. خونه باغ های بزرگ و کوچه باغ های پر درخت و سرسبز دماوند واقعا زیبا بودند. و هوا واقعا خنک و دلپذیر بود.
بعد از شهر دماوند زیر یه درخت سرسبز و با ویوی قله دماوند میل کردیم.
و جاده فیروزکوه رو به مقصد آلاشت ادامه دادیم.از شورآب زیبا و سه خط طلای با ارزش گذشتیم و به دیدن پل ورسک رفتیم.
کسانی که با تور سوادکوه هم به سمت شمال میرن میتونن این تصویر رو ببینن.
سه خط طلا
پل باشکوه و زیبا. این پل در روستای ورسک و در منطقه سوادکوه قرار داره. و بعد از گذشت حدود هشتاد سال همچنان برای عبور قطار تهران- شمال مورد استفاده قرار میگیره.
بعد از دیدن پل ورسک، راه رو ادامه دادیم تا به دریاچه شورمست رسیدیم، دریاچه خوبی بود ولی زباله هایی که مردم ریخته بودن زیبایی دریاچه رو کمتر کرده بود.ناهار رو کنار دریاچه خوردیم.
بعد از دیدن دریاچه ، حرکت کردیم و از جاده اصلی خارج شدیم و به طرف آلاشت رفتیم.
مناظر اطراف جاده
آلاشت یکی از روستاهای ییلاقی منطقه سوادکوه هست. که طبیعت زیبا و بکری داره و مهم تر از همه خالی از زباله هست. ساعت 2 ظهر به آلاشت رسیدیم. و یک خونه ی دنج روستایی اجاره کردیم.
خونه ای که اجاره کردیم
هوا کم کم سرد میشد . تا ساعت 5 استراحت کردیم و عصر در هوای مه گرفته و کمی سرد آلاشت به سمت رصد خونه رفتیم. منظره اطراف رصدخونه واقعا زیبا بود و آلاشت کم کم زیر مه گم میشد.
بعد هم به خونه برگشتیم. و ساعت 7 بساط شام رو آماده کردیم و توی هوای سرد آلاشت کنار بخاری شام رو خوردیم. تا حالا اینقدر زود شام نخورده بودم. بعد از شام مادرم توی تراس شروع به آماده کردن ناهار فردا کرد و ما هم لباس گرم گرم پوشیدیم و پتو دورمون پیچیدیم و توی تراس نشستیم. شب هم موقع خواب بخاری رو روشن کردیم. برای من که خوزستان زندگی می کنم این هوای سرد و روشن کرده بخاری این موقع از سال واقعا عجیبه!! خلاصه اون شب زیبا و پر از خنده و به یاد موندنی رو گذروندیم...
روز سوم: صبح زود بیدار شدیم و توی تراس صبحانه رو خوردیم و از موزه مردم شناسی آلاشت بازدید کردیم. خونه ی قدیمی که رضا شاه توش به دنیا اومده رو بازسازی کردن و حالا به عنوان موزه مردم شناسی استفاده میشه.
بعد از بازدید از موزه آلاشت رو با همه زیبایی ها و بکر بودن و هوای بی نظیرش ترک کردیم و به طرف نوشهر راه افتادیم. (البته توی برنامه ریزی قبل از سفر قرار بود که یک شب دیگه هم آلاشت بمونیم و از آبشار گزو و سد لفور دیدن کنیم که به دلیل جاده ناهموار و پیاده روی زیادی که داشت به خاطر پدر و مادرم ، از برنامه سفر حذفش کردیم). بعد از قائم شهر و آمل و محمودآباد و نور به پارک جنگلی نور رفتیم که ناهار رو میل کنیم.
پارک جنگلی خیلی بزرگ و سرسبز و زیبایی بود، چند ساعتی موندیم و از طبیعت لذت بردیم و دوباره حرکت کردیم و به نوشهر رسیدیم. یک ساعتی طول کشید تا تونستیم یک ویلای خوب با ساحل زیبا و شنی پیدا کنیم. هوا تاریک شده بود پس توی ویلا موندیم و شب زود خوابیدیم تا استراحت کنیم.
روز چهارم: طبق معمول همیشه سفرها، صبح زود بیدار شدیم و به طرف کندلوس حرکت کردیم. از نوشهر و چالوس گذشتیم و واد جاده چالوس شدیم و بساط صبحانه رو کنار رودخونه و کوه پر از درخت و هوای خنک میل کردیم
و راه افتادیم به سمت کندلوس. با رسیدن به کندلوس، اول به سمت موزه مردم شناسی رفتیم. یکی از بهترین و باارزش ترین موزه هایی بود که دیده بودم.
عکاسی داخل موزه ممنوع بود
تخت ناصرالدین شاه، صدای مظفرالدین شاه و اتابک اعظم، عقدنامه شاه و فرح، اولین پاسپورت ایرانی، مهره چند میلیون ساله و پارچه ای از ناف آهوی ختن بسیااااار قدیمی و خیلی چیزای دیگه توی موزه بود. بعد از اون وارد روستا شدیم و از روستا دیدن کردیم. روستای زیبایی با کوچه های پیچ در پیچ و سنگ فرش. توی روستا قدم زدیم و به کوچه مینا و پلنگ رسیدیم. حتما قصه اش رو شنیدین . قصه زیبا و شنیدنی داره. اگه نشنیدین حتما توی گوگل سرچ کنید و داستانش رو بخونید.
بعد از کندلوس جاده رو ادامه دادیم و از کجور گذشتیم و به کدیر رسیدیم. از کدیر به بعد جاده و مناظر اطراف واقعا زیبا و رویایی شد.
نون محلی که کدیر خریدیم
جاده رو به سمت رویان ادامه دادیم و قبل از رویان کنار جاده ،آبشار آب پری بود.
کمی کنار آبشار موندیم و تماشا کردیم و به دلیل گرسنگی به سمت رویان حرکت کردیم. توی یه رستوران خوب و باکیفیت یه غذای عالی و خوشمزه خوردیم و به ویلا برگشتیم.
روز پنجم: صبح زود بیدار شدیم و صبحانه خوردیم
و ساعت 8 و نیم رفتیم که تنی به آب بزنیم. آب دریا کمی سرد بود و خیلی حرکت داشت و اجازه نمیداد توی دریا آروم و قرار داشته باشیم ولی با این حال خیلی چسبید.توی اون هوای عالی شنا کردن واقعا لذت بخش بود اونم وقتی که هنوز به غیر از ما کسی توی دریا نبود و همه خواب بودن!!
بعد از شنا ، ماهی هایی که خریده بودیم رو کباب کردیم و توی فضای باز جلوی ویلا ناهار خوردیم و بساط چایی رو آماده کردیم و رفتیم کنار ساحل نشستیم و از دریای زیبا و آسمون ابری و نم نم بارون لذت بردیم.
بعدازظهر هم به سمت نمک آبرود رفتیم و یه گشت کوچیک توش زدیم و به دلیل اینکه قبلا چندین بار نمک آبرود رفته بودم و از امکانات و طبیعتش استفاده کرده بودیم، این بار زودتر برگشتیم و عکس خاصی هم از نمک آبرود نگرفتم.شام رو توی ویلا خوردیم و خوابیدیم.
روز ششم: صبح زود بیدار شدیم به سمت جاده هراز حرکت کردیم. بعد از گذشتن از نور وارد جاده چمستان شدیم و به سمت آمل حرکت کردیم. بین راه کنار دریاچه الیمالات صبحانه خوردیم و کمی کنار دریاچه نشستیم
و مسیر رو ادامه دادیم و بعد از آمل وارد جاده هراز شدیم به سه راهی چلاو رسیدیم. از جاده اصلی خارج شدیم و به سمت فیلبند رفتیم. فیلبند مرتفع ترین روستای مازندران هست و بالای ابرها قرار داره. جاده بسیار زیبایی بود و هر چه به فیلبند نزدیک تر میشدیم کم کم سر و کله ابرها پیدا میشد. تراکم ابرها بیشتر میشد . پیشنهاد میکنم حتماً از تور فیلبند ساده نگذرید و برای تعطیلات انتخابش کنین.
وقتی به فیلبند رسیدیم صحنه رویایی رو دیدم. جلوی رومون تا چشم کار میکرد دریای ابر بود. خونه ای اجاره کردیم. توی بالکن نشستیم و ناهاری که مادرم شب قبل آماده کرده بود رو با منظره دریای ابر نوش جان کردیم. و بعد توی اون هوای عالی توی بالکن دراز کشیدیم و از اون مناطر فوق العاده لذت بردیم.
بعد از ظهر توی روستا گشتی زدیم و شب هم توی بالکن مرغ و بلال ، کباب کردیم و بعد هم چایی منقلی خوردیم توی اون هوای سرد. شب هم بخاری روشن کردیم و خوابیدیم که گرم بشیم.
روز هفتم: صبحانه رو خوردیم و حرکت کردیم به سمت همدان.
منظره ای که روز قبل زیر ابرها پنهان شده بود
صبحانه توی خونه
تپه فنی کلا، توی جاده فیلبند
از جاده هراز به سمت تهران رفتیم و ساوه رو رد کردیم و ناهار رو توی راه خوردیم و عصر به همدان رسیدیم. از اونجایی که قبلا چندین بار به همدان سفر کرده بودم، همه ی جاهای دیدنی توی شهر رو دیده بودیم. یه آپارتمان اجاره کردیم و کمی استراحت کردیم و شب به سمت پیاده راه بوعلی ، کنار آرامگاه ابوعلی سینا رفتیم و توی خبابون یه گشتی زدیم و به خونه برگشتیم.
روز هشتم: صبح زود بیدار شدیم و صبحانه رو خوردیم و به سمت روستای ورکانه در نزدیکی همدان حرکت کردیم. روستای تمام سنگی و سنگ فرش همدان. توی مسیر از باغ های زیبا و پردرخت گذشتم و به روستای ورکانه رسیدیم. روستای جالب و قشنگی بود. گشتی توی روستا زدیم و عکس گرفتیم . هوا بسیار عالی بود.
باغ های اطراف جاده
بعد سوار ماشین شدیم و به طرف شهر لالجین حرکت کردیم. شهر سفال ایران. دو طرف خیابون مغازه های فروش انواع وسایل و ظروف سفالی بود. چون که پارسال هم به لالجین سفر کرده بودم. این بار عکس های زیادی نگرفتم و عکس خوبی از لالجین ندارم.
ناهار رو توی یه رستوران سنتی توی لالجین خوردیم که طعم خیلی خوبی داشت.
بعد از ناهار به همدان برگشتیم و توی خونه استراحت کردیم و بعدازظهر به طرف آبشار گنجنامه رفتیم و چند ساعتی از مناظر زیبا و هوای عالی و باغ های سرسبز گنجنامه لذت بردیم. متاسفانه از آبشار و باغ ها و سنگ نوشته گنجنامه عکس خوبی نگرفتم چون قبلا چندین بار به این منطقه رفته بودم و عکس گرفته بودم.
شب هم دوباره به طرف پیاده راه بوعلی رفتیم و یه گشتی زدیم و برگشتیم به خونه. اینجا یه پا تور طبیعت گردی بود برای خودش.
روز نهم: صبح از همدان زدیم بیرون و صبحانه رو توی پارک کوثر ملایر خوردیم
و به سمت بروجرد حرکت کردیم که برگردیم خونه ، قرار بود که توی راه به طرف روستای ونایی بروجرد بریم و از این روستا هم یه دیداری داشته باشیم. از بروجرد تا ونایی باغ های بسیار وسیع و سرسبز بود و یه رودخونه خروشان و پرآب کنار جاده بود که دو طرفش پر درخت و رستوران بود. خیلی منظره قشنگی بود و روستای سرسبزی بود. خوشمزه ترین بلال عمرم رو اونجا خوردم. واقعا خوشمزه بود.
باغ های جاده بروجرد به ونایی
چون هنوز راه زیادی تا خونه داشتیم مجبور بودیم سریع برگردیم. بنابراین زود برگشتیم بروجرد و به سمت خرم آباد مسیر رو ادامه دادیم و ناهار رو توی یه رستوران خیلی ساده و معمولی توی خرم آباد خوردیم. ولی هر چی واستون از خوشمزگی قورمه سبزی بگم که اونجا خوردم، کمه. قورمه سبزی هایی که خوزستانیا درست میکنن خیلی خوشمزست و من تا حالا هیچ جای دیگه قورمه سبزی خوشمزه نخورده بودم و با چشیدن طعم قورمه سبزی اون رستوران شوکه شدم. خیلی خوشمزه بود، خیلی... بعد از ناهار هم به سمت خوزستان حرکت کردیم و شب رسیدیم خونه و سفرمون به پایان رسید.
این سفر خیلی متفاوت و جذابی به شمال کشور بود. خوبی این سفر این بود که بیشتر توی روستاها و شهر های کوچیک کشورمون بودیم و جاهای جدیدی رو دیدم که قبل از این ندیده بودم. و اینکه هوای مهرماه در همه جاهای که رفتیم عالی بود و البته کمی متفاوت. جاده ها ترافیک نداشت و شمال ازدحام بیش از حد نبود. همه چی عالی بود و به ما خیلی خوش گذشت. امیدوارم همه شما عزیزان سفرهای خوبی داشته باشید و از تجربیات و سفرنامه من لذت برده باشید.
و در آخر به خاطر تمام اشتباهاتی که توی نوشتن سفرنامه داشتم از همه شما دوستان معذرت خواهی میکنم، این اولین تجربه ی سفرنامه نویسی بنده هست و قطعا خیلی اشتباه داشتم.