اهل کجایی؟

4
از 7 رای
اهل کجایی؟ + تصاویر
آموزش نوشتن خاطره سفر
27 اردیبهشت 1399 13:00
6
769

یک روز صبح در اتاق کوچکی که به عنوان پذیرش هتل از آن استفاده می‌شد، منتظر بودیم تا راننده برای بردن ما به تور جزیره بیاید. ناگهان زنبور بسیار بزرگی که نظیر آن را هرگز ندیده بودیم وارد شد و به طرف یکی از توریست‌ها رفت. آن خانوم با سروصدا و جیغ زنان از پذیرش فرار کرد. سپس زنبور سمت ما آمد. از طرفی از بزرگی زنبور تعجب کردیم و از طرف دیگر نمی‌توانستیم محل را ترک کنیم چون موعد رسیدن راننده‌مان نزدیک بود. از یکی از پرسنل پذیرش کمک خواستیم. به محض دیدن زنبور، گفت وای این نوع بسیار خطرناکی است و اگر نیش بزند حتما کار به بیمارستان می‌کشد. کمی منتظر شد و تلاش کرد تا زنبور را با پرتاب پارچه‌ای بیرون کند اما خیلی زود حواسش پرت کارهایش شد و ما را با زنبور تنها گذاشت.

طبق عادت و برای خلاص شدن از ترس، از او پرسیدم: شما اسپری مخصوص حشرات ندارید که بشود با آن، این زنبور را کشت؟

با تعجب به من نگاه کرد و گفت: اهل کجایید؟!

از طنزش که بگذریم، اولین باری بود که از چنین سوالی شرمنده شدم و در حالیکه پاسخ سوالش را میدادم دلم میخواست بگویم: اما من به کشتن فکر نمیکنم. تروریست نیستم...

منتهی بیشتر از آنچه به فکر متقاعد کردن او باشم، به فکر فرو رفتم که راستی چقدر ما راحت در مورد کشتن سایر موجودات فکر و اقدام می کنیم. اتفاقات کوچک و تفاوت‌های فرهنگی هنگام تعامل با سایر فرهنگ‌ها چقدر بیشتر به ما در شناختن خودمان کمک می‌کند. تا مدت‌ها بعد، همسفرم برای شوخی از من می‌پرسید: اهل کجایی؟! و بلافاصله می‌زدیم زیر خنده...

 

نویسنده: تهمینه م

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر