این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
در سفر به باکو یک گشت شهری داشتیم. لیدر ما رو برد خیابان تارگوی و گفت جایی که پیاده میشیم 4 ساعت وقت آزاد دارید بچرخید. میتونید برید خرید یا اینکه خیابان سمت راست رو مستقیم برید به یه میدون میرسید که وسطش یه اژدها است و میتونید برید اونجا بچرخید و گفت به هر کس بگید "میدانون شهدا" بهتون نشون میده.
من و همسرم خیابان ساحلی رو به سمتی که لیدر گفته بود پیش گرفتیم، کمی که رفتیم برای اینکه مطمئن بشیم که راه رو درست میریم از یک آقای جوان و اتو کشیده پرسیدیم: میدانون شهدا؟ آقا نگاهی با تعجب به ما کرد و شروع کرد به حرف زدن ولی من و همسرم حتی یک کلمه از حرف هاشو نمیفهمیدیم و بعد دوباره تکرار کرد. اما ما گیج و مبهوتتر از قبل نگاه میکردیم و چند بار این تلاش برای برقراری ارتباط کلامی تکرار شد ولی بیفایده بود، تا اینکه یهو آقاهه گفت "کن یو اسپیک انگلیش؟" ما هم خیلی ذوق زده گفتیم "یسس" بعد آقا خوشحال شد و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن و باز ما همچنان هیچی از صحبتهاش نمیفهمیدیم و فقط با نگاههای متعجب نگاه میکردیم.
تا اینکه همسرم گفت "اژدها" بعد آقاهه گفت "اژدها" و بعد با دست راه رو بهمون نشون داد.
شانس اوردیم که اژدها توی زبون اونها هم اژدها میشد.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: منصوره اسکندری