سلام خانم اسکندری

4.5
از 44 رای
سلام خانم اسکندری
آموزش نوشتن خاطره سفر
21 خرداد 1399 10:00
37
1K

اولین سفر خارجی من به باکو بود. ساعت پرواز رفت، 4 صبح بود و من هیچ ذهنیتی از فرودگاه امام خمینی نداشتم. ما قرار بود ساعت 12 شب بریم فرودگاه.

پیش خودم فکر کردم ساعت 12 شب راه می افتیم، اونجا هم که صبح زود می‌رسیم، کسی که ما رو نمی‌بینه بنابراین حتی کرم هم به صورتم نزدم و یک روسری که تازه خریده بودم سر کردم و راه افتادیم. توی راه متوجه شدم که روسری بسیار لیز است و مدام از سرم می‌افته، همش دستم بهش بود تا اینکه دیگه عصبیم کرد و من هم یک گره محکم زدم زیر گلوم انگار که دارم خودمو خفه می‌کنم. و اون موقع قیافه من دیدنی شده بود.

این رو بگم که من کارمند دانشکده دندانپزشکی هستم و بین دانشجویان و اساید این رشته بسیار سرشناس.

چشمتون روز بد نبینه به محض اینکه وارد سالن فرودگاه شدم آدم بود که می‌گفت: سلام خانم اسکندری، کجا خانم اسکندری؟ کلن تشریف می‌برید؟

بله نمایشگاه دندانپزشکی توی آلمان بود و بسیاری از اساتید عازم بودند و یه سری هم که مقصد‌های دیگه داشتند، خلاصه که من هر جوری می‌رفتم که کسی من رو نبینه باز یهو یکی می‌اومد می‌گفت: سلام خانم اسکندری...

نتیجه اخلاقی: هیچ وقت فکر نکنید جایی که دارید می‌رید کسی شما رو نمی‌بینه

 

  #دهمین_تولد_لست_سکند 

 

IMG_0363.JPG

 

نویسنده: منصوره اسکندری

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر