این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
بعد از کلی جستجو تو سایت بوکینگ یه هتل تو بانکوک انتخاب کردم.
دسترسی خوبی از راه رودخونه به جاهای دیدنی داشت و دیگه تو ترافیک شهر گیر نمیافتادیم. با قایق رفت و آمد میکردیم و کمتر گرما میخوردیم، ضمن اینکه قیمت خیلی مناسبی داشت، شاید بخاطر اینکه صبحانه نداشت و برای من که دنبال سفر اقتصادی و ارزون بودم مناسب بود.
همه چی عالی به نظر می رسید. ریویوها رو خوندم نکته منفی خاصی نداشت حتی یکی گفته بود:
hidden gem (الماس پنهان)
این توصیف تیر خلاصو زد و شک نکردم و رزرو کردم.
از چیانگمای برمیگشتیم. یه شهر کوچیک و سنتی در شمال تایلند، که پاتوق اروپاییها بود و از هیاهوی پایتخت دور. وقتی رسیدیم تاکسی گفت نمیتونم برم تو کوچه و تو خیابون سر کوچه پیادهمون کرد.
دم غروب بود یک کوچه باریک و شلوغ که تا چشم کار میکرد پر از کلوپ بود و کلی آدم که ما رو دوره کرده بودن وسلام و علیک و بفرمایید تو...
با اون ساکهای بزرگ هی سر و ته کوچه رو گز میکردیم و هتل رو پیدا نمیکردیم.
از یه مغازهای که در شیشه ای داشت رفتم تو. یه مغازه دیدم و از آقای کمک گرفتم و با اشاره بهم آدرس داد. یک هتل قدیمی با لابی محقری که خانوم گند اخلاق رسپشن و میزش به زور توش جا شده بودن و با وجود دیوارهای عایقبندی شده از غروب توش صدای بوم بوم میومد تا دم صبح.
صبحم گشنه وتشنه و کِسِل و خوابآلود، باید در به در تو سوپریها دنبال صبحانه میگشتیم، اونم بدون چایی. اینجا بود که فهمیدم تفاوت الماس پنهان من با اون تا آسمونه.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: زهرا فقیه