این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
با تور رفته بودیم ارمنستان که موقع برگشت یکی از دوستام با لیدرمون بحث و قهر کرد. گفت من با اینا نمیام، ما هم رفتیم میونهداری که مونا جان ما الان کرج یا قم نیستیم که خودمون برگردیم، کوتاه بیا، رفتیم تهران میریم آژانس پدرشو در میاریم. ولی مونا از خره شیطون پایین نیومد و و ما ساکامونو از اتوبوس اوردیم پایین و گفتیم نمیایم. همه اسم مونا رو یاد گرفته بودن و از هر طرف میشنیدیم میگفتن مونا جان کوتاه بیا، مونا جان کوتاه بیا، زن و مرد و پیر و جوون، هرچی ایرانی اونجا بود دورمون جمع شده بودن.
خب بلاخره ایرانیا به هم غیرت دارن، چندتا اتوبوس بودن، لیدراشون اومدن پایین و همشون میگفتن خب با ما بیاین. ولی مونا کوتاه نمیومد، میگفتن چهارتا دختر چجوری میخواین برگردین. ما سه نفرم فقط نگاه میکردیم نه میخواستیم دوستمونو تنها بزاریم نه عاقلانه بود تنها برگردیم. خلاصه که ما با تور برنگشتیم و به رسپشن هتل گفتیم یه ماشین بگیره تا مرز.
نشون به اون نشون که تو راه با چندتا ایرانی آشنا شدیم و اومدیم تبریز و برگشتیم تهران، ولی همون دوستمون که قهر کرده بود از همه بیشتر استرس داشت و نگران بود و کل شبو نخوابید ولی ما سه نفر ریلکستر بودیم و کلی هم بهمون خوش گذشت ولی شما هیچ وقت این ریسکو نکنید..
تجربه شد برامون هیچ وقت تو کشور غریب قهر نکنیم، ولی اگرم کردیم غصه نخوریم و از سفرمون لذت ببریم. همسفره خوب نعمته واقعا.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: پروانه کشاورز