تخفیف‌گیر حرفه‌ای..!

4.7
از 23 رای
خاطره سفر: عاقبت تخفیف‌گیر حرفه‌ای..!

سال ۱۳۹۰ بود که من به اتفاق پدر و مادرم به مالزی سفر کردم .

sd8DA0vsBvqSBnGc9Yzg9pbs79wpJBoUtljbyzsO.jpeg

مجسمه مورگان - غار باتو

 از اونجایی که زبانم در حد " ایت ایز ا بلک برد"  بود، من رو به عنوان مترجم خودشون بردند. در غیر اینصورت، عمرا اگه من رو می‌بردند.

مهم‌ترین کاری که قرار بود من انجام بدم این بود که همراه پدر و مادرم برم و چیزهایی رو که قصد دارند از بازار بخرند یا بپرسند، من به جای اونها سوال کنم (همون عصای دست). یکی از خصوصیات بارز مادر من ، چونه زدن هنگام خرید اجناس هست. منظورم چونه زدن به معنای واقعی و درست و درمون هست. از اونا که اشک فروشنده رو در میاره!

یکی از روزها ۳ نفری به بازار رفتیم. چشم مادرم به یک کیف چرم افتاد. از من خواست بپرسم قیمتش چنده و من هم پرسیدم و گفتم :

- " میگه صد رینگت "

- مادرم :  "خیلی گرونه. بپرس ببین ارزونتر نمیده " ؟

منم دیسکانت ( Discount ) دیسکانت گویان تونستم قیمت رو برسونم به ۷۰ رینگت.

- مادرم  : "70 که خیلی زیاده اگه کمتر میده می‌گیرم " .

 منم دوباره شروع کردم به تخفیف گرفتم !!

من دیسکانت دیسکانت  می‌کردم و فروشنده  نو نو No No

ولی بلاخره فروشنده به ۵۰ رینگیت راضی شد.

- مادرم : " اگه 30 رینگت میده  می‌گیرم  "

گفتم : " بیشتر از این تخفیف نمیده دیگه " 

از چشمای فروشنده، می‌تونستم بفهمم که همه صحبت‌های بین من و مادرم رو متوجه میشه. عصبانیت توی چشماش موج میزد.

 NFB3UdmidWV8KEWYUkalL0XJfGo6kgzbT7Pryj6t.jpeg

البته توی این عکس ، چشاش مشخص نیست :D

 

خلاصه اینکه تمام انرژیم را جمع کردم و گفتم : "مور دیسکانت پلیز ... "

فروشنده دیگه  قاتی کرده بود  و راضی نمی‌شد. ولی من دست از تلاش بر نداشتم.

 بلاخره بعد از 5-6 دقیقه موفق شدم فروشنده رو راضی کنم تا اون کیف رو  به قیمت۳۰ رینگت به ما بفروشه.

مثل سرباز فاتح که از جنگ برمی‌گرده،  رو کردم به مادرم بگم که " فروشنده راضی شد 30 رینگت  بده ".

 ولی چشمتون روز بد نبینه !!!

 پدرم و مادرم  یکی دو  کیلومتر از این فضا دور شده بودند و من مونده بودم و فروشنده‌ای که از چشماش مشخص بود میخواد بپره خرخره من رو بجوعه .

شما  اگه جای من بودین چیکار می‌کردین واقعا؟

من اگه تو جیبم  پول بود حتماً کیف رو می‌خریدم ، ولی  متاسفانه هیچی نداشتم.

دیگه سرم رو نچرخوندم، به همون شکل،  بلند گفتم  "تنکیو"  و در رفتم!!!

البته بعدش به مادرم گفتم چرا رفتین آخه ؟

 اونم گفت: " کیفش قشنگ نبود اصلا ....."

 

#دهمین_تولد_لست_سکند

 نویسنده: Mr NvB

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر