چند روز پیش یعنی پنجم مهرماه نود و هفت ، در یک روز بسیار معمولی پاییزی، اهالی روستای تورقوزآباد مثل همیشه در یک صبح بسیار معمولی تر (!) از خواب بیدار شدند تا برای انجام کارهای خیلی معمولی شان (!) به سر کار بروند. هیچ
_ " مجید، این آقا و خانم موبور کی بودن؟ " _ "مهمونامون بودن ، از لهستان" _ "از لهستان ؟! اینجا چیکار میکردن؟" _ "مسافرن، در حال سفر. 2 شب رو مهمون ما بودن" _ " از کجا تو رو پیدا کردن ؟ یا تو پیداشون کردی؟؟ دوست
سلام . مجنون هستم ! نه اون مجنونی که دنبال لیلی بود ؛ من مجنون سفرم ! مهم نیست سفر به کجا ، مهم اینه که عاشقانه سفر می کنم و سفر رو می پرستم ... قطعا دوستانی که اینجا حضور دارند و مشغول خواندن این