نیوزلند شرقی ‏ترین کشور دنیا (قسمت سوم)

4.3
از 18 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
نیوزلند شرقی ‏ترین کشور دنیا (قسمت سوم)

نیوزلند شرقی ‏ترین کشور دنیا (قسمت سوم)

مانند هتل آکلند، هتلِ ولینگتون را نیز از ایران رزرو اینترنتی کرده بودم؛ هاستلی با نام Lodge in the City. هاستل در تقاطع خیابان‏های تاراناکی (Taranaki) و ویویان (Vivian) و در نزدیکی دانشکده معماری و طراحی دانشگاه ویکتوریا قرار دارد. موقعیت مکانی هتل از خود آن بهتر است! قیمت اتاق یک تخته‏ای که گرفتم، کمی ارزان‏تر از هتل آکلند، و شبی 53 دلار نیوزلند بود. پنجرة اتاق من رو به چهارراه باز می‏شد. این به من اجازه می‏داد که در هنگام حضور در اتاقم بتوانم رفت و آمدهای مردم را نظاره کنم و نحوة رانندگی شهروندان را از بالا و با دقتی بیشتر شاهد باشم.

باغ گیاه‏شناسی

در مسافرت، برای من و چشمی دوربین عکاسی‏ام، طبیعت و زیبایی‏های مسحور کنندة آن جایگاهی ویژه دارد؛ حال این طبیعت طبیعی باشد یا ساختة دست بشر. صبحِ یکی از روزهای حضورم در ولینگتون را به تماشای باغ گیاه‏شناسی اختصاص دادم. مانند بسیاری از شهرهای معروف جهان، ولینگتون دارای یک باغ گیاه‏شناسی (Botanic Garden) بسیار زیبا است که می‏توان توسط تراموای برقی (Wellington Cable Car) از داخلِ شهر به نقطه‏ای در بالای باغ رفت. تراموا هر ده دقیقه یک‏بار از ساعت 7 صبح تا 10 شب، از شهر به سمت باغ و برعکس حرکت می‏کند. قیمت بلیت یکسره، 4 دلار نیوزلند و قیمت بلیت رفت و برگشت 7 دلار است؛ من یک بلیت یکسره خریدم با این نیت که راهِ بازگشت از باغ را پیاده برگردم.

کارِ ساختِ تراموای برقی که یکی از نمادهای شهر ولینگتون محسوب می‏شود در سال 1899 آغاز و در سال 1902 تراموا راه اندازی شد. طولِ مسیر این قطار 628 متر است که در یک مسیرِ کاملاً سرسبز و شیب‏دار، 120 متر ارتفاع می‏گیرد. قطار حدود 18 کیلومتر بر ساعت سرعت می‏گیرد و حدود 100 مسافر ظرفیت دارد. سوار شدن بر تراموا و اوج گرفتن بر تپه‏ای داخل و مشرف بر شهر که باغ گیاه شناسی بر بالای آن واقع شده، برای هر مسافری که به ولینگتون می‏رود واقعاً خاطره‏ای فراموش نشدنی خواهد بود.

 سفرنامه نیوزلند

تراموای برقی ولینگتون (عکس شخصی نیست)

 سفرنامه نیوزلند

تراموای برقی ولینگتون (عکس شخصی نیست)

باغِ جذاب گیاه‏شناسی در مرکز شهر و در مساحتی حدود 25 هکتار در سال 1868 بنا شده است. پیچ و خم‏های خیابان‏های باغ، حالتی رویایی به آن می‏دهد و در هر قسمتی، می‏توان با گونه ‏هایی متنوع از گیاهان، گل‏ها و درختان مواجه شد. هر بخشِ باغ به سبک یکی از باغ‏های نقاطِ مختلفِ جهان آراسته شده است.

 سفرنامه نیوزلند

باغ گیاه شناسی

 سفرنامه نیوزلند

باغ گیاه شناسی

 سفرنامه نیوزلند

باغ گیاه شناسی

 سفرنامه نیوزلند

باغ گیاه شناسی

 سفرنامه نیوزلند

باغ گیاه شناسی

یکی از نکات جالبی که در باغ دیدم، نیمکت‏های فلزی-چوبی زیبایی بود که بازماندگانِ برخی از افراد درگذشته به یادبودِ عزیزِ از دست رفتة خود در باغ نصب کرده بودند و بر روی پلاکِ کوچکی، مشخصات و سال تولد و وفات او را حک کرده بودند. در نوع خود کار جالبی بود؛ هم یاد عزیزشان را زنده نگاه داشته بودند و هم آرامش و آسایشِ رهگذرانِ پارک را فراهم آورده بودند. همین باعث شد که در یک استراحتِ چند دقیقه‏ای که بر روی یکی از این نیمکت‏ها نشسته بودم، حمد و سوره‏ای برای آن مرحوم بخوانم!

 سفرنامه نیوزلند

باغ گیاه شناسی

 سفرنامه نیوزلند

آسایش برای زندگان، آرامش برای رفتگان؛ باغ گیاه شناسی

موزه نیوزلند

اگر به دنبالِ مشاهدة سیرِ تکمیلی تاریخِ چند صد سالة کشور نیوزلند باشید، بهترین مکانی را که می‏شود توصیه کرد، موزه نیوزلند (Museum of New Zealand) در شهر ولینگتون است که در مجاورت بندرگاه قرار دارد و آغاز به کارِ آن به سال 1865 باز می‏گردد. نامِ دیگر موزه Te Papa Tongarewa است، در زبان محلیِ مائوری، به معنای "جایگاه گنجینه ‏های این سرزمین" است؛ نامی است با مسما برای آن. موزه درواقع شاملِ موزة ملی و گالری هنری است و در ساختمانی با معماری خیره‏ کننده در شش طبقه ساخته شده است و هرطبقه به بخشی تعلق دارد. طبقِ آمار سایتِ موزه، در سال بیش از یک میلیون بازدید کننده به تماشای آن می‏روند. ساعات کار موزه از 10 صبح تا 6 بعد از ظهر، و بازدید از آن رایگان است.

 سفرنامه نیوزلند

نمای ساختمان زیبای موزه ته پاپا

 سفرنامه نیوزلند

نماد موزه ته پاپا

شعارِ مدیریتِ مجموعة Te Papa "توجه به گذشته؛ نگاه به آینده" است؛ یعنی توجه توأمان به گذشته ‏ای که بوده و آینده ‏ای که خواهد آمد. این برای کشوری مانند نیوزلند که تاریخِ آن از پیشینة تاریخیِ بسیاری از دیگر کشورهای جهان کوتاه‏تر است، به نظر نگاهی است راهبردی که باعث می‏شود نسلِ جوان کشور ضمن توجه به همین تاریخِ کوتاه و مختصر و ممانعت از ایجاد یأس تاریخی در آن‏ها که در کجای تاریخِ جهان ایستاده‏ اند، به پیشرفت کشور در آینده توجه نمایند. اگر دقت شود، این سیاستی است که در برخی از کشورهای جهان که فاقدِ تاریخی طولانی و درخشان هستند، مورد اجرا واقع شده است. یعنی ضمنِ جمع‏ آوری کوچک‏ترین آثارِ تاریخی و حتی تاریخ‏سازی! مردمانِ خود را متوجه افق راهِ آینده نیز می‏سازند.

مثالِ برجستة این سیاست را می‏توان در کشورهای حاشیة خلیج فارس، به ویژه کشورهایی که تاریخِ تأسیس یا تشکیلشان به پایان جنگ جهانی اول یا دوم باز می‏گردد، شاهد بود. در موزه‏های نیوزلند به ویژه در موزة مورد گفتگو، بسیار شاهد این نکته بودم. برای مثال، سُکانِ یکی از کشتی‏هایی را که در اوایل قرن بیستم مهاجران اروپایی با آن به نیوزلند آمده بودند، نقشه‏های آن کشتی‏ها، دوربین‏های دریانوردیِ مربوط به فلان ناخدا یا میز هیأت رئیسه اولین پارلمان کشورشان را با سلام و صلوات در ویترین‏ها یا غرفه‏های موزه گذاشته بودند، که عمر هیچ یک از این وسایل از صد و ده، بیست سال تجاوز نمی‏کرد. مطمئن هستم در خانة پدربزرگ بسیاری از ما ایرانیان، آثار تاریخی با عمری بیشتر از وسایلی که گفتم را می‏توان یافت! حیف است از کشور تاریخی ایران که هر خانة قدیمیِ مردمانِ آن، خود موزه‏ای است، چنین به تاریخ و بازمانده‏ های تاریخیِ خود کم توجهی می‏کند.

 سفرنامه نیوزلند

تصویری از داخل موزه ته پاپا

 سفرنامه نیوزلند

تصویری از داخل موزه ته پاپا

 سفرنامه نیوزلند

تصویری از داخل موزه ته پاپا

 سفرنامه نیوزلند

تصویری از داخل موزه ته پاپا

کلیسای جامع قدیمی سنت‏پل

هموراه یکی از مکان‏هایی که در مسافرت‏هایم سعی دارم از قلمِ تماشایشان نیندازم، کلیساها هستند. معمولاً در هر کشوری، با هر آداب و سنت و آیینی، مکان‏های مذهبی و معماریِ به کار رفته در آن‏ها در اوجِ زیبایی هنری هستند. این زیبایی آفرینیِ هنرمندانه باز می‏گردد به معمار و خالقِ اثر که آن کلیسا، مسجد، کنشت، یا حتی معبد بودایی را قسمتی از روح و جانِ خود و در برخی از ادیان، بخشی از روح و جانِ خالقِ خود می‏دیده و در خلقِ آن از جان و دل مایه می‏گذاشته است. گویی می‏خواسته روح آیینش را به بهترین وجه در مخلوقِ هنریِ خود متجلی نماید، یا آن‏که از خالقِ حقیقیِ آفرینش الگوبرداری نماید در آفریدن به بهترین صورتِ ممکن. از این رو در کشورهای مسیحی، رفتن به کلیساها را از دست نمی‏دهم، تا بتوانم بهترین نوع و اسلوبِ معماری آن کشور را در قالبِ کلیسا مشاهده نمایم. بنای زیبا و چوبیِ کلیسای جامع قدیمیِ سنت‏پل (Old St Paul's Cathedral) که در نزدیکی پارلمان نیوزلند قرار دارد، نمونه ‏ای از احیای معماری گوتیک در قرن نوزدهم است. بنا به راهنمایِ نصب شده در ورودیِ کلیسا، بنای کلیسا در سال 1866 ساخته شد، هرچند در طولِ سه دهة بعد، بخش‏های دیگری به ساختمانِ اصلی اضافه گردید.

 سفرنامه نیوزلند

نمای ورودی کلیسای سنت پل

بنای چوبی داخل کلیسا را از زیبایی، به داخلِ کشتی‏های بازرگانی یا جنگیِ اسپانیایی قرن پانزدهم مانند می‏کنند؛ با پنجره‏ هایی رنگی که بر شکوه و جلالِ کلیسا می‏افزاید. در شبستانِ کلیسا پرچم‏های نیروی دریایی سلطنتی انگلستان، نیروی دریایی نیوزلند و تفنگدارانِ دریایی آمریکا که همگی در جنگ جهانی دوم خدماتی برای کشور انجام داده بودند نصب شده است. کلیسای جامع قدیمی سنت‏پل مکانی است محبوب برای بازدیدِ توریست‏های شهر ولینگتون.

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی و محراب کلیسای سنت پل

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی کلیسای سنت پل

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی کلیسای سنت پل

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی کلیسای سنت پل

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی کلیسای سنت پل

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی کلیسای سنت پل

پناه‏گاه حیات وحش زلاندیا

در فاصلة حدود ده دقیقه‏ از مرکزِ شهر، منطقة حفاظت شدة حیات وحش با نام زلاندیا (Zealandia) وجود دارد. در تجربه ‏ای گران‏بها، شما می‏توانید با پیاده‏روی در این جنگل 25 هکتاری و محصور، برخی از گونه ‏های جانوریِ کمیاب و خاصِ قارة اقیانوسیه به ویژه کشور نیوزلند را از نزدیک مشاهده کنید.

 سفرنامه نیوزلند

نمای ورودی زلاندیا (عکس شخصی نیست)

حیواناتی مانند نوعی طوطی جنگلی بازیگوش با نام کاکا (KaKa)، گونه‏ای سوسمار با نام توآتارا (Tuatara)، مارمولکی با نام ژِکو (Gecko)، پرنده‏ای با نام هی‏هی (Hihi)، پرنده‏ای بدونِ قدرت پرواز، بزرگ‏تر از مرغ و با رنگِ بنفشِ مایل به آبی به نام تاکاهه (Takahe) که امروزه فقط حدود 250 عدد از آن در جهان باقی مانده است و حیواناتی دیگر.

 سفرنامه نیوزلند

پرنده تاکاهه (عکس شخصی نیست)

 سفرنامه نیوزلند

پرنده تاکاهه (عکس شخصی نیست)

همچنین اگر شما تورِ شبانة گشت در جنگل با قیمتِ حدود هشتاد دلار را انتخاب کنید، شانس این را خواهید داشت که پرندة معروف و در معرض خطرِ کیوی (Kiwi) را نیز ببینید.

 سفرنامه نیوزلند

پرنده کیوی (عکس شخصی نیست)

 سفرنامه نیوزلند

پرنده کیوی (عکس شخصی نیست)

 سفرنامه نیوزلند

پرنده کیوی (عکس شخصی نیست)

 سفرنامه نیوزلند

پرنده کیوی (عکس شخصی نیست)

کیوی پرنده ‏ای است بومی کشور نیوزلند و فاقد قدرت پرواز، با جثه ‏ای به اندازة مرغ خانگی و نوکی بلند و نسبتاً باریک که به عنوان نماد ملی نیوزلند به جهان معرفی شده است و شکل آن را در بسیاری از سمبل‏های این کشور از جمله تمبرهای پستی و لباس ورزشکاران می‏توان مشاهده کرد. کیوی پرنده‏ای است خجالتی که فقط شب‏ها از لانة خود خارج می‏شود. کیوی در بین پرندگانِ جهان، در مقایسه با جثة خود بزرگ‏ترین تخم را می‏گذارد. من که به عکس و عکاسی بسیار علاقه‏مند هستم، یکی از گران‏بهاترین تجربیاتم در مسافرت را در زمان حضور درهمین پارک جنگلی به دست آوردم؛ این که هنگام استراحت شبانگاهی در هتل باید حتماً باتری دوربین را شارژ کرد حتی اگر تصور شود که به اندازه کافی شارژ دارد. و آن بعد از ظهری که به بازدید از منطقة حفاظت شده اختصاص داده بودم، هنگام ورود، من بودم و یک دوربینِ بدون شارژ!

خیابان کوبا

بی‏ تردید یکی از معروف‏ترین خیابان‏ها در نیوزلند و پُر تردد‏ترین در ولینگتون، خیابان کوبا (Cuba Street) است؛ هم نامِ یکی از کشتی‏هایی که در سال 1840، مهاجرانِ اروپایی را به این کشور آورد. در این خیابانِ زیبا و کم عرض که بیشتر برای پیاده‏روی شهروندان طراحی شده است و با نصبِ نیمکت‏های فراوان در طول خیابان، به آسایشِ آن‏ها توجه ویژه شده است، می‏توان نظاره ‏گرِ تعداد زیادی کافی‏ شاپ، بوتیک، فروشگاه‏های مُد، گالری‏های هنری، فروشگاه‏های وسایل موسیقی و رستوران بود. دانشکدة معماری دانشگاه ولینگتون نیز همسایة این خیابان است.

 سفرنامه نیوزلند

ورودی خیابان کوبا

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از خیابان کوبا

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از خیابان کوبا

 سفرنامه نیوزلند

انتهای خیابان کوبا

ساختمان قدیمی دولت

پس از معبد تودای‏جی (Todai-ji) در ژاپن، ساختمان قدیمی دولت (Old Government Buildings) در ولینگتونِ نیوزلند بزرگ‏ترین ساختمان چوبیِ جهان است. بنای این ساختمانِ چهار طبقه در سال 1876 تکمیل شد و اکنون یکی از قدیمی‏ترین بناها در ولینگتون می‏باشد. بیشترِ ساختمان از چوبِ کاجِ بلندِ بومی کشور نیوزلند ساخته شده است. به همین دلیل، این ساختمان نخستین بنا در جهان بود که در آن استفاده از سیگار ممنوع شد.

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از ساختمان قدیمی دولت

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از ساختمان قدیمی دولت

مالکانِ این ساختمان در دهه ‏های گذشته چندین مرتبه تغییر کرده‏اند. مدتی از ساختمان به عنوان محلِ کابینه دولت استفاده می‏شد؛ سپس در دوره‏ای تحت مالکیت وزارت آموزش و پرورش و پس از آن وزارت حفاظت از محیط زیست درآمد. از سال 1996 و پس از بازسازی، با قرار‏دادی پنجاه ساله این ساختمان در اختیار دانشگاهِ ویکتوریا قرار گرفت و دانشکدة حقوق در آن مستقر شد. روزی که در پیاده‏ روی خیابانِ مقابل به نظارة ساختمان ایستاده بودم و از آن عکاسی می‏کردم، زیبایی بنایِ چوبی آن مرا مجذبِ خود کرد و به داخل رفتم؛ زیباییِ معماری در داخل دوچندان بود. چوب‏های به کار رفته در دیوارها، درها و پنجره‏ها همگی از جلا برق می‏زدند و با وجودی که از ساختمان استفادة آموزشی می‏شد،

بوی کهنگیِ صد و چهل سالة آن اصلاً به مشام نمی‏آمد؛ گویی به تازگی از دستِ معمارِ چیره ‏دستِ خود خارج شده بود. به کتابخانه و تعدادی از کلاس‏ها نیز رفتم؛ آن‏ها هم همین‏گونه بودند. سپس به طبقة دوم سرک کشیدم که در آن، اتاقِ برخی از اساتید دانشکده و همچنین تعداد دیگری از کلاس‏ها قرار داشت؛ آن‏جا هم در اوجِ شکوه، زیبایی و تمیزی بود. سکوتِ حاکم بر ساختمان، با وجود رفت و آمدِ گاه و بی‏گاهِ دانشجویان، جالب می‏ نمود و بر وقارِ آن می‏ افزود.

 سفرنامه نیوزلند

نمای داخلی بسیار زیبای ساختمان قدیمی دولت

ساختمان پارلمان

ساختمان چهارطبقه و زیبای پارلمان نیوزلند که به Beehive معروف است، در مرکز شهر ولینگتون قرار دارد و یکی از جاذبه ‏های گردشگری آن است که در دهه هفتاد میلادی و با نمایی سنگی ساخته شده است.

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از پارلمان کشور نیوزلند

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از پارلمان کشور نیوزلند

 سفرنامه نیوزلند

نمایی از پارلمان کشور نیوزلند

همچنین در مجاورت ساختمان پارلمان، عمارت بسیار زیبای کتابخانه پارلمان بر شکوه این مجموعه می‏افزاید. فضای سبزِ مقابل این ساختمان‏ها و صندلی‏هایی که در کنار آن نصب شده‏اند، رهگذران را به دمی نشستن و لذت بردن از شکوه معماری ساختمان‏ها دعوت می‏کنند.

 سفرنامه نیوزلند

نمای کتابخانه پارلمان

 سفرنامه نیوزلند

نمای کتابخانه پارلمان

ایرانیانی که دیدم

اصولاً در کشوری بسیار دور از ایران مانند نیوزلند، نباید مانند ترکیه، بسیاری از کشورهای عرب همسایه و اکثرِ کشورهای اروپایی یا آمریکا توقعِ مشاهدة ایرانیان را داشت. در کنار بُعد زیاد مسافت و هزینة زیادِ مسافرت به نیوزلند، باید به موانعِ بسیار در دریافتِ ویزا نیز اشاره کرد؛ حتی دشوارتر از ویزای شینگنِ کشورهای اروپایی! بر اساسِ آمار رسمی و دولتی در سال 2006، تعداد ایرانیان مقیم در نیوزلند 2793 نفر هستند. آمارِ غیر رسمی، تعداد ایرانیان مقیم نیوزلند را هشت تا دوازده هزار نفر اعلام می‏کنند که عموماً در شهرهای بزرگ این کشور به ویژه آکلند، کرایست‏چرچ، ولینگتون و هامیلتون سکونت دارند. اغلب این ایرانیان مهاجرانی هستند که پس از انقلاب ایران به نیوزیلند آمدند.

جامعة ایرانیان در اوایل دهه 1980 و در طول جنگ ایران و عراق گسترش یافته است. همچنین کشور نیوزیلند به عنوان مقصد اولیه مهاجران ایرانی که در دهه 1990 قصدِ مهاجرت به استرالیا را داشتند نیز محسوب می‏شود که برخی از آن‏ها در همان نیوزلند ساکن شدند. یکی از سایت‏هایی که توسط ایرانیانِ مقیم نیوزلند راه ‏اندازی شده است و اطلاعات مفیدی از ایرانیان را می‏توان در آن یافت، سایت irannz.net می‏باشد.

من در مدت دوازده روزی که در آن کشور بودم، با برخی از ایرانیان به صورت اتفاقی دیدار داشتم. دو نفر از آن‏ها، دانشجویانی بودند که در زمان برگزاری کنفرانس دیدمشان و مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودند. یک بار هم در ساحلِ آکلند، چهار نفر آقا و خانم را با فرزندانشان دیدم که چند سالی از اقامتشان در آن شهر می‏گذشت و در دانشگاه تحصیل می‏کردند. مورد دیگر زن و شوهری بودند که یک روز در فروشگاهی در ولینگتون آن‏ها را دیدم. گفتند که تفریحی آمده ‏اند؛ اما هدفِ دومشان از مسافرت آن بود که شرایطِ نیوزلند را برای ادامة زندگی بسنجند.

ظاهراً از نظر اقتصادی مشکلی نداشتند. دیدار اتفاقی دیگر به آکلند مربوط می‏شود. شبی حوالی ساعت نه یا ده بود که در یکی از خیابان‏های آکلند قدم می‏زدم؛ از سینما به سوی هتلم باز می‏گشتم. در این پیاده‏رویِ شبانه، ناگاه صحبتِ دو نفر رانندة تاکسی که کنارِ ماشین‏هایشان به زبانِ فارسی صحبت می‏کردند توجه مرا به خود جلب کرد. من نیز با آن‏ها هم سخن شدم. هر دو بیش از ده سال بود که با خانواده ‏هایشان ساکن این کشور شده بودند و با رانندگی امرار معاش می‏کردند. نیوزلند را کشوری گران برای زندگی می‏دانستند؛ و مقایسه‏ شان بیشتر با استرالیا بود. شاید چند سالی آن‏جا هم بوده ‏اند. گلایة دیگرشان دوری راه بود از ایران و عدم امکانِ رفت و آمد راحت به کشورشان. در چشمانشان شادی برق نمی‏زد، غم را نمی‏دانم!

مشاهداتِ متفرقه

- مانند بسیاری از کشورها، رعایت عبور و مرورِ قانونی اتومبیل‏ها و عابرانِ پیاده کاملاً رعایت می‏شود. اما نکتة جالب نصبِ چراغ خطرهایی بود که البته در برخی از کشورهای دیگر نیز مشابه آن‏ها یافت می‏شود. چراغ راهنمایی که در بسیاری از تقاطع‏ها و چهارراه‏ها قرار دارد به گونه‏ای است که کلیدی بر روی آن و در ارتفاعِ حدوداً یک متری از سطح زمین نصب شده است. چراغ راهنما در حالت عمومی برای رانندگان سبز و برای عبور افراد پیاده قرمز است. وقتی که عابر پیاده‏ای بخواهد از آن تقاطع عبور کند، باید کلیدِ روی پایة چراغ را بفشارد. پس از چند ثانیه، چراغ راهنمایی برای عبورِ عابران سبز و برای تردد اتومبیل‏ها قرمز می‏شود. البته این چراغ‏ها یک سیستم هشدار صوتی نیز داشتند که به منظور راهنمایی افراد نابینا طراحی شده بود و سبز یا قرمز بودنِ چراغِ راهنمایِ عابر پیاده را با پخش صوتی خاص مشخص می‏کردند.

- برخلافِ ایران و هندوستان، و مانند بسیاری از کشورهای دیگر و حتی مانند کیشِ خودمان از بوق زدنِ رانندگان وسایل نقلیة سبک و سنگین خبری نیست و بسیار به ندرت بوقِ اتومبیلی را خواهید شنید؛ باید در چنین کشورهایی زندگی کرد تا بتوان لذتِ این نعمتِ زندگی بدون بوق را درک نمود! رانندگی ما ایرانی‏ها در این دنیا که درست نشد، امیدوارم در بهشت درست شود؛ و اگر نه شهروندانِ بهشتیِ سایرِ ملل از دست رانندگی‏مان عذابِ بسیار خواهند کشید!

- چرا در این کشور و بسیاری کشورهای دیگر اتومبیل‏ها اینقدر تمیز هستند، حتی کشورهایی مانند تایلند با آن باران‏های موسمی‏ اش؟! گاهی فکر می‏کنید که در این کشورها مردم هر روز اتومبیلشان را می‏شویند یا به کارواش می‏برند؛ که نمی‏برند. تازه جالب آن‏جا است که در کشورِ ما در هر کوی و برزنی در شهرهایِ بزرگ، چند کارواش را می‏توان مشاهده نمود، و در کشورهای دیگری مانند نیوزلند مشاهده نمی‏شود. آیا یکی از دلایل نمی‏تواند کنده کاری‏های فراوان و متنوعِ موجود در خیابان‏های ایران باشد و خاکی که چنین پراکنده می‏شود؟ دلیل دیگر را شاید بتوان در این همه ساخت و سازِ موجود در کشورمان جستجو کرد و خاکی که از آن به چشمِ شهروندانِ ایرانی می‏رود. مسلماً نمی‏توان این نهضتِ خراب کردن و ساختن را نهضتی مقدس محسوب کرد؛ چون خانه ‏هایی بیست یا سی ساله یا حتی گاهی متأسفانه ده ساله را می‏کوبیم تا به جایشان قوطی کبریت‏هایی چند طبقه، بدون حیات و حیاط، و بی‏ هویت را تحویلِ خلقِ خدا بدهیم. در حالی که عمر مفیدِ ساختمان‏ها و ابنیه در بسیاری از کشورهای جهان نه چند ده سال، که چند صد سال است؛ و ما چنین سرمایه‏ های ملی خود را تخریب می‏کنیم.

- یک روز بعد از ظهر که در پیاده روی یکی از خیابان‏های شهر آکلند ایستاده بودم و مشغولِ کنجکاوی در کتابِ راهنمایِ همراهم و نقشة آن برای یافتنِ آدرسی بودم، رانندة اتوبوسِ شهری که در ایستگاه منتظرِ ورودِ مسافران به ماشینِ خود بود، از آن پیاده شد و به سمتِ من آمد؛ با رویی گشاده... و من هاج و واج از منظورِ او! بندة خدا مقصدم را جویا شد و بعد در روی نقشه‏ای که داشتم، مسیرِ رسیدن به آن‏جا را به دقت برایم توضیح داد؛ بدون آن که از او درخواست کرده باشم. این چنین می‏شود که یک توریست یا مسافر بعد از گذشت چند سال، از مهمان نوازیِ مردم یک کشور در خاطراتِ خود تعریف می‏کند و غیر مستقیم، خوانندة مطلب را به مسافرت به کشوری که چنین برخوردی با مسافران دارند ترغیب می‏کند. یک قدم کوچک، و این همه نتیجة بزرگ! و البته مشابه این برخوردِ دوستانه را به دفعات در روزهای حضورم در نیوزلند شاهد بودم.

- دوستان تاکسی رانِ ایرانیِ آکلند راست می‏گفتند؛ نیوزلند کشور گرانی است. با وجودی که با برنامه ریزی و حساب شده مسافرت می‏کنم، اما کاملاً مشخص بود که هزینه‏ها در این کشور بالا است. - یک نکتة جالب در مسافرتم به کشور زیبای نیوزلند آن بود که در دوازده روز حضورم در دو شهر آکلند و ولینگتون فقط دو مرتبه از وسیلة نقلیه استفاده کردم، از فرودگاه به داخل شهر آکلند هنگام ورود و از آکلند به فرودگاه، در هنگام بازگشت! با پیاده روی‏های روزانه، به راحتی اکثر مراکز دیدنی و تفریحی آکلند و ولینگتون را به نظاره نشستم. این نشان از جمع و جور بودنِ دو شهر مذکور نسبت به بسیاری از کلان شهرها و پایتخت‏های دیگر کشورهای جهان دارد. با وجودی که سیستم حمل و نقل بسیار خوب و مرتبی از ترکیب اتوبوس‏های درون شهری و تاکسی‏ها وجود دارند، اما این دو شهر مقصدی ایده‏آل برای عاشقان پیاده روی و پرسه زدن‏های پیاده در مسافرت است.

امنیت در نیوزلند و نقش پلیس در این کشور

در نیوزلند بر طبق قانون اساسی آن کشور پلیس اجازه حمل سلاح ندارد. اصولاً در این کشور در طولِ حدود دوازده روز سفرم، سه نوبت بیشتر پلیس ندیدم! تازه اولین پلیسی که دیدم در روز نخستِ ورودم بود در فرودگاه؛ که بسیار طبیعی است مشاهدة پلیس یا مأمورانِ نیروهای نظامی در فرودگاهِ هر کشور، و اگر نباشند باید تعجب نمود! من حتی در فاصلة 640 کیلومتری آکلند به ولینگتون که یک بار رفتم و بار دیگر همان جاده را بازگشتم، یعنی در مجموع نزدیک به هزار و سیصد کیلومتر حضور در جاده‏های کشور نیوزلند، پلیسی در جاده ‏ها ندیدم. حتی شب‏ها هم که گاهی تا پاسی از آن پیاده‏ روی می‏کردم در خیابان‏ها، پلیسی نمی‏دیدم.

حال بیایید مقایسه کنید با کشورهای خاورمیانه و همچنین بسیاری از کشورهایِ جهان، از جمله آمریکا، که البته نرفته ‏ام اما چه در فیلم‏ها چشمم به جمالِ پلیس‏هایشان بسیار روشن شده است، چه در کلامِ مسافرانش بسیار وصفِ حالشان را شنیده‏ام. در بسیاری از کشورها اگر شما در روز چند بار پلیس نبینید، تعجب می‏کنید و تصور می‏نمایید که نکند اتفاقی افتاده، یا پلیس‏ها اعتصاب کرده‏اند. شما پلیسِ بی‏سلاح را پلیس می‏دانید؟! در نظرِ عمومِ مردمان، پلیس با اسلحه‏ای که به شالِ کمر زده، هیبتِ پلیسی دارد، و بدون سلاح، شخصی می‏شود لباسِ فرم پوشیده اما بی‏هیبت و جبروت. تازه در کشورِ نیوزلند که همین پلیسِ بی‏سلاح، اما لباسِ فرم پوشیده هم مشاهده نمی‏شود. پس باید چنین کشوری بهشتِ خلاف‏کاران باشد؟! که نیست.

مقام این کشور را در بحثِ امنیت، در میانِ ده کشورِ نخستِ جهان است. بارها می‏شد که پسران یا دخترکانِ جوان و نوجوانِ هفده، هجده ساله و حتی کمتر را در خیابان‏ها و کوچه، پس‏کوچه ‏هایِ ولینگتون و آکلند در ساعاتِ نیمه شب و حتی یک و دوی بامداد می‏دیدم، تنها یا دو، سه نفره؛ سرخوش و بدون اندکی نگرانی و هراس از عدم امنیت. مورد دیگر به خودم برمی‏گردد که بسیاری مواقع برای پیدا کردنِ سوژه‏های مناسب‏تر برای عکاسی، با دوربینِ چند میلیونیِ خود به مکان‏هایی خلوت، در شهر یا حاشیة آن می‏رفتم، در روز یا شب؛ و یک بار کسی نگاهِ چپ به من یا دوربینم نکرد! و بیشتر را از کسانی که چند سال در نیوزلند زندگی کرده بودند شنیدم، از امنیتِ فوق‏العاده بالای آن کشور. مطمئن هستم که شهروندانِ نیوزلندی نمی‏دانند از چه نعمتِ گران‏بهایی برخوردارند؛ مگر آن‏هایی که مدتی را در کشورهایی با سطحِ امنیت متوسط یا پایین بگذرانند. به قولِ جناب سعدی قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

بازگشت به ایران

در پروازِ آکلند به هنگ ‏کنگ با یک زن و شوهرِ شهروند فلسطین اشغالی هم سفر شدم که در صندلی مجاورم نشستند. بر حسبِ تصادف، آن آقا نیز استاد دانشگاه بود، و البته حدود بیست سالی بیش از من عمر داشت. برای مردمانی که بیش از سی ‏سال نگاهی متخاصم به یکدیگر داشته‏ اند، این مجالستِ یازده ساعته خود حکایتی داشت. آغاز آشنایی با پرسشِ مرسومِ تو کجایی هستی و من کجایی، شروع شد. پس از آن‏که من ابتدا ملیتِ خود را معرفی کردم، چشمانش برقی زد و بر لبانِ هر دو لبخندی ظاهر شد. سپس خود را شهروندِ کشورِ دوستِ پرزیدنت محمود احمدی‏ نژاد معرفی کرد! داشتم کشورهای دوست رئیس جمهورِ وقتِ ایران را در ذهن مرور می‏کردم که پس از مدتی کوتاه، زحمتِ من را با گفتن "اسرائیل" کم کرد.

یکی دو ساعتی با حالتی برافروخته به سیاستِ اسرائیل ستیزیِ آقای احمدی‏ نژاد حمله می‏کرد، و طبقِ معمول از دولت و مردمش مظلوم نمایی. و من باید از یک سو از اعتقاداتم نسبت به مردمِ رنج کشیده و مظلومِ فلسطین دفاع کنم و از دیگر سو، احترامِ رئیس جمهور کشورم را در ارتفاعِ بیست هزار پایی از سطحِ اقیانوسِ آرام پاس بدارم. اصولاً تبلیغاتِ رسانه‏ ایِ جانب‏دارانة جهانی در این چند دهة پس از جنگ جهانی دوم، از این مردم، ملتی پُر‏توقع و طلب‏کار از عالم و آدم ساخته است.

مسیرِ برگشتم تقریباً همان مسیر رفت بود، با این تفاوت که از هنگ ‏کنگ به امارات متحده عربی بازگشتم، و از فرودگاهِ دبی به مشهد پرواز کردم. و به این ترتیب مسافرتی که در تاریخِ 15 بهمن 1391 از فرودگاه مشهد آغاز شده بود، در تاریخ 27 بهمن و پس از دو هفته در همان فرودگاه به پایان رسید؛ مانند هر سفری که پایانی دارد. اما خاطرات آن کشور زیبا، سرسبز، پاکیزه، امن و بسیار دور، از ذهن من نخواهد رفت و هنوز هم، هنگامی که در تلویزیون یا رادیو خبری از نیوزلند اعلام می‏شود، ناخودآگاه پرندة خیالم به پرواز در می‏آید و مرا با خود به یکی از دورترین سرزمین‏ها از ایران می برد! سرزمینی که مردمانش، نخستین نظاره‏ گرانِ خورشیدِ بامدادی هستند.

نویسنده : علی جاوید صباغیان