این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
سال 1379 بود که بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه با دو نفر از رفقای هم دانشگاهی تصمیم گرفتیم برای اولین سفر خارجی بریم تور دبی که به تازگی به مقصد توریستی آسان و ارزان قیمت برای ایرانیها تبدیل شده بود.
من اون موقع کلاس زبان هم میرفتم و خب تصورم از کشور خارجی و شهری مثل دبی این بود که تسلط به زبان انگلیسی بسیار ضروریه. طبق روال با تور قرارداد بستیم و قبل از پرواز، بلیط و ووچر هتل رو گرفتیم، اون موقع گستره هتلهای انتخابی دبی بخصوص برای مسافران ایرانی که از طریق آژانس اقدام میکردن محدود به چند هتل منطقه دیره بود، ولی ما از این مسائل اطلاع چندانی نداشتیم.
بعد از رسیدن به دبی از طریق فرودگاه شارجه که خودش سرشار از خاطرات جالب بود به همراه تعدادی از مسافران تور وارد هتل شدیم. قبل از اون وقتی توی فرودگاه بودیم لیدر تور، ووچر هتل رو از ما گرفت و ما رو به راننده ون هتل سپرد. بنابراین صحنه به این شکل بود که ما بدون ووچر وارد هتل شدیم و از لیدر هم خبری نبود، رفقا نگران چک این بودن که من با اعتماد به نفس بالا گفتم هیچ نگران نباشید، الان میرم با رسپشن هتل صحبت میکنم و ماجرا رو کامل توضیح میدم.
با گامهایی استوار و سری بالا گرفته رفتم پیش رسپشن و ماجرا رو به انگلیسی سلیس براش توضیح دادم، اون هم سراپا گوش بود و حرفی نمیزد، وقتی که صحبتم تموم شد با بیحوصلگی تمام و زبان فارسی سلیس جواب داد: خیله خب!! حالا برو رستوران هتل نهارت رو بخور تا اون موقع لیدرتون میاد.
اینجا بود که شلیک خنده رفقا لابی هتل رو پر کرد و برای من درس عبرتی شد تا بدونم که زبان اول دبی فارسیه نه انگلیسی!!
نویسنده: کاوه راد