خاطره دبی و دانش زبان انگلیسی را که خواندم، یاد خاطره ای افتادم. مدتی بود که در دبی مقیم شده بودیم و نیاز به دانش زبان انگلیسی برای رفع نیازهای روزمره بیشتر احساس میشد. به این دلیل همسرم شروع به تقویت زبان انگلیسیش کرده بود.
سال 1379 بود که بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه با دو نفر از رفقای هم دانشگاهی تصمیم گرفتیم برای اولین سفر خارجی بریم تور دبی که به تازگی به مقصد توریستی آسان و ارزان قیمت برای ایرانیها تبدیل شده بود. من اون موقع کلاس زبان
سال 1378 بود و ساکن دبی بودیم. قرار شد اوایل تابستان برای دیدار خانواده بریم ایران. من کار بانکی داشتم و حدس میزدم یک هفته طول بکشه. خانم و پسرم را فرستادم تهران تا خودم بعدا بهشون ملحق بشم. فردای همان روز ساعت 8 از بانک
چند سال پیش رفته بودم دبی. برای دیدن یکی از دوستان قدیمی که کارمند یک شرکت بزرگ در امارات شده بود به محل کارش رفتم. در اطاق کارش نشسته بودم و از مطالب مختلف صحبت میکردیم. او هم لابهلای صحبت به کارهای معمول خودش میرسید. ناگهان در
سال 1996 بود و در سفری که به دبی داشتم برای اولین بار شیر شتر را در بطریهای یک لیتری پلاستیکی و بصورت پاستوریزه در سوپرمارکتی دیدم. یاد ضرب المثل "نه شیر شتر، نه دیدار عرب" افتادم و چون شنیده بودم شیر شتر بسیار پرخاصیت و
خاطره من مربوط به یکی از سفرهایم به شهر دبی می باشد؛ زمانی که به تازگی نامزدی کرده بودم و به همراه یکی از دوستانم مجردی به دبی سفر می کردیم. شاید اجازه این سفر را به این شرط از همسر آیندم گرفتم که لیستی
علاقهام به غذاهای تند باعث شد تا در یکی از اولین سفرهای خارجی یکروز برای ناهار به یک رستوران سنتی هندی بروم. تصمیم داشتم "چیکن بریانی" که از غذاهای مشهور هندی است را امتحان کنم. چیکن بریانی بر خلاف اسمش که لغت بریانی را در
زمانی سفرهای زیاد به دبی داشتم. دوستی دارم که وسواس عجیبی به استفاده از وسایل بهداشتی اصل دارد. تماس گرفت و درخواست کرد که در زمان برگشت از فری شاپ فرودگاه دبی چند عدد صابون، شامپو و خمیردندان برایش خریده و بیاورم. تهران که رسیدم سفارشش
سفرهای اولی بود که رفته بودم دبی. یکروز جلو یک مغازه آبمیوه فروشی رد میشدم و هوس آبمیوه کردم. داخل شدم، پشت میز نشستم و منو را که روی میز بود نگاه کردم. داخل منو نام انواع آبمیوه (Juice) نوشته شده بود تا اینکه رسیدم به
رفته بودم دبی و پسر عمویم هم برای انجام کاری چند روزی به دبی آمد و مهمان من شد. یک شب برای شام یک مرغ بریان گرفتم... فردای آن روز از جلو یکی از شعب مرغ کنتاکی (KFC) رد میشدیم که متوجه شدم فروش ویژه ای
حدود دو ماه از واقعه 11 سپتامبر 2001 (حمله به برج های تجارت جهانی در آمریکا) میگذشت. هنوز التهاب و هیجان اون اتفاق در جامعه و سختگیری نیروهای امنیتی به وضوح احساس میشد. دبی بودم و در محل دفتر یکی از دوستان جلسهای داشتیم. نیم ساعت
دبی بودیم و خانوادگی رفتیم پیتزا هات. یک پیتزا بزرگ خانواده با چهار تا سالاد سفارش دادیم. چون همسرم پیاز دوست نداره، موقع سفارش درخواست کردم که روی پیتزا پیاز نریزن و این مورد روی قبض سفارش ذکر شد تا آشپزخانه هم مطابق سفارش پیتزا
دبی بودم و میهمانی از ایران داشتم و برای استقبالش به فرودگاه رفته بودم. از پشت دیواره شیشهای در سالن فرودگاه، مسافرینی که از قسمت کنترل ویزا و گذرنامه رد میشدند تا برای برداشت وسایلشان به سالن بعدی بروند دیده میشدند. بعضی از مسافرین با
سال 1996 میلادی بود و ما ساکن دبی بودیم. مادر همسرم برای دیدنی به دبی آمده بود و من و همسرم با توجه به شرایط جسمی ایشان (در آن زمان با بیش از 60 سال سن درگیر بیماری قلبی و فشار خون و درد زانو
این خاطره مربوط به سفر دبی من و همسر جان میشه که در هنگام بازگشت از سفر با پرواز ماهان زمانی که تازه سوار هواپیما شده بودیم حس کردم بوی بسیار بدی مییاد، چند دقیقهای گذشت و همچنان این بوی نامطبوع به مشام میرسید، به
یکی از دوستام از ایران تماس گرفت و گفت برادر بزرگش سالن آمریکاست و قرار شده مادرشون را مدتی بفرستن آمریکا تا پیش اون یکی پسرش باشه. اون موقع برای مصاحبه و گرفتن ویزای آمریکا همه میاومدن دبی. خواهش کرد که در زمان حضور مادر
زمستان 1388 بود و فیلم آواتار جیمز کامرون در سینماهای دنیا اکران شده بود. یک فیلم سه بعدی پرهزینه که تکنولوژی فیلمبرداری و کیفیت تصویر را متحول کرده بود و برای اکرانش سینماهای ویژه ساخته بودند و دل و دین منتقدین و تماشاگران را برده
حدود 12 سال پیش بود. در یکی از سفرهای سیاحتی به دبی، بعد از چند روز گشت و تفریح، یک اتوموبیل سواری برای یک روز کرایه کردیم تا شهرهای اطراف را هم بگردیم. به شهر العین میرفتیم که نزدیک شهر در یک پارک با صفا
تابستان 87 بود. برای دیدن خواهرزادهام به اتفاق همسر و خواهرم به دبی رفته بودیم. پرواز ما رفت و برگشت از فرودگاه تبریز بود. بعد از چند روز اقامت و گشت و تفریح در دبی، روز بازگشت فرا رسید. پرواز برگشت، حدود یکساعتی تاخیر داشت. سوار
ابهت ابن بطوطه من رو گرفته بود تو هر قسمت که میرفتیم یه کشور جدید بود و کلی سورپرایز میشدم. همسرم که قبلا هم چند باری به دبی آمده بود توضیح داده بود که اینجا اسمش بازار است ولی جای خرید نیست همه چیز گران است