این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
هنوز ماشینمون کمی بوی نوی میدادکه این بار هوس کردیم باهاش بریم باتومی و ترابزون. توی سفر ارمنستان مشکل تسمه دینام داشت که دیگه برا تعویض کردنش استاد شده بودم. با این حال یه چکاب کامل کردم تا مشکلی پیش نیاد. عازم سفر شدیم، از مرز بازرگان گذشتیم و از راه ترکیه و مرز سارپ به بندر باتومی رسیدیم، چند روزی در شهر باتومی به گشت و گذار پرداختیم و سپس از آنجا زاهی بندر ترابزون ترکیه شدیم.
توی گمرک سارپ بقیه از مسیر پیاده رفتند برا زدن مهر خروج و من از راه سواره، از ماشین پیاده شدم. پاسپورتمو مهر خروج زدم و سوار شدم، هر چه استارت زدم ماشین روشن نشد. با ماشین من در آوردی ایرانی بین دو کشور غریب، توی هوای خنک ساحل دریای سیاه از استرس عرق میریختم. کمی آنطرف مرز در خاک ترکیه گلدسته مسجدی دیده می شد، از 12 امام یاری طلبیدم و استارت زدم، نشد که نشد.
در این ور مرز نیز کلیسایی خودنمایی میکرد این بار یه یا حضرت مسیح گفتم و استارت زدم که ماشین به طرز معجزه آسایی روشن شد. نمی دانم زور کدامیک چربید اما ماشین روشن شد و دیگه مشکلی پیش نیامد. شیراز که اومدم تعمیرکار گفت زغال دینام کوتاه کرده. به این نتیجه رسیدم که طبق یه قانون نانوشته با ماشین ایرانی یا نباید سفر رفت یا اگه میری یه تعمیر کار و انباری از لوازم یدکی با خودت ببری.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: Nazarian