برای سال 98 به علت مشکلات اقتصادی و امتحان دخترم نمی خواستیم به سفر خارجی بریم. اواخر اردیبهشت ماه بود که برای سرگرمی مشغول چک کردن قیمت تورهای ترکیه بودم. یه دفعه با قیمت خیلی پایین یکی از هتلهای کوش آداسی برای اواخر خرداد مواجه
چند سال پیش بود.با یکی از ایرلاینهای داخلی میخواستیم از فرودگاه تبریز بریم استانبول. قبل از ظهر و سرموقع و همه چیز عادی، سوار هواپیما شدیم. خوشحال بودیم که سرموقع سوار هواپیما شدیم و طبق محاسبهم حدود یک ظهر به هتل میرسیم و تقریبا زمانی
تو مسافرت آنتاليا يه چيز خيلى جالبى ديدم كه براى همه تعريف كردم، پس حيفم اومد براى شما هم نگم!يه آقاى آلمانىِ مسن با همسرش تو هتل ما بودن و طبق گفته ى خانمش اين آقا ديابت بالايى داشت و اتفاقا خيلى هم چاق بود
در سفری که سال گذشته به استانبول داشتیم به کاخ دلما باغچه رفتیم. به نظر کاخ بسیار ساکت و سردی به نسبت کاخهای خومان بود. اما وسائل نفیسی مانند فرش بزرگ تبریز یا لوستر اهدایی ملکه انگلستان داشت. دلم میخواست از این وسائل عکس بگیرم
خاطره دوم عکاسی عروسی ما در بویوک آدا رقم خورد. روز آخرسفرمون بود. خیلی شاد و ریلکس پس از صرف ناهار در هتل سوریسو با چمدان معروف حامل لباس عروس راهی امین اونو شدیم تا با کشتی خودمون رو به جزیره برسونیم. ساعت4 سوارشدیم و
سال96 بود که برای چندمین بار به استانبول میرفتیم. اما ایندفعه برای عکاسی عروسی در شهر خاطرهانگیزمون استانبول.از اونجایی که همیشه فکر میکنم همه کارها رو خودم باید انجام بدم، با قرض گرفتن یک دوربین حرفهای عکاسی و بردن تاج و لباس عروس و کت
تعطیلات عید سال 98 بود. با تور زمینی وبا اتوبوس، به مدت یک هفته از تبریز به ترابزون و سامسون (ترکیه) رفته بودیم. روز آخر و زمان بازگشت به تبریز فرا رسیده بود. چند روز قبل از بازگشت، یک خانواده سه نفری اعلام کرده بودند
چند سال پيش بود، فكر كنم سال ۸۷يا ۸۸. با برادرم عازم استانبول بوديم، پروازمون پگاسوس بود و هواپيماى خيلى نويى ما رو به مقصد ميرسوند. دوستى هموطن داشتيم ساكن استانبول به اسم سعید كه خيلى هم رودربايستى داشتيم باهاش و به رسم ادب از تهران
تو یه محوطه سرسبز و زیبا از هتل مشغول عکاسی بودیم که چند تا پسر بچه برای بازی اومدن. سعی کردم به زبون انگلیسی و ایما و اشاره و با صبر و حوصله ازشون خواهش کنم که یکم دورتر بازی کنن تا ما بتونیم به
برای شام رفته بودیم یکی از رستورانهای خیابون استقلال با دو تا از دوستامون و حماقت کردیم و قبل از اینکه برسیم سر قرارمون، دل و به دریا زدیم و صدفهای خیابونی رو گفتیم تست کنیم. برای شام هم انواع و اقسام خوارکیها و نوشیدنیها
هنوز ماشینمون کمی بوی نوی میدادکه این بار هوس کردیم باهاش بریم باتومی و ترابزون. توی سفر ارمنستان مشکل تسمه دینام داشت که دیگه برا تعویض کردنش استاد شده بودم. با این حال یه چکاب کامل کردم تا مشکلی پیش نیاد. عازم سفر شدیم، از
سال 1397 بود با همسرم به استانبول رفتیم. چندمین سفرمان بود و نیازی به تور و راهنما و ... نداشتیم. هتل رزرو شده که در منطقه شیشلی استانبول بود مورد استفاده تورهای ایرانی هم بود و در ترانسفر فرودگاهی هتل چند مسافر که با تور
چندسال پیش سفری 3 روزه همراه با همسر و 2تا از دوستان به استانبول داشتیم. بر خلاف همیشه که از اتوبوس و مترو استفاده میکردیم به دلیل اینکه تعدادمون برای گرفتن تاکسی مناسب و مقرون به صرفه بود قرار گذاشتیم تا از تاکسی استفاده کنیم.
این خاطره مربوط به یکی دیگر از سفرهای من و همسرجان به استانبول میشود، در فرودگاه استانبول موقع کنترل پاسپورت همسرم مامور مربوطه عکس پاسپورت رو با دقت نگاه کرد و بعد از چندین بار چک کردن اونو به یکی دیگه از همکاراش هم نشون
مسافرت خارجی نوروزی از واجبات زندگی ما بود تا زمانی که بچه دار شدیم. اولین نوروز بعد از بچه دار شدن، پسرم 5 ماهه بود و ما به ناچار مسافرت نرفتیم. تابستان پسرم 8 ماهه بود که دیگه نتونستم طاقت بیارم و سفر نرم بنابراین
اردیبهشتِ پارسال مسافر آنتالیا بودیم و طبقِ معمول دیر رسیدیم فرودگاه. پس از اونجايى كه به علت تاخیر، هميشه يه چيزيم رو جا ميزارم اين دفعه عينك آفتابيم رو در ماشين و پاركينگ فرودگاه جا گذاشتم و باز از اونجايى كه من چشمم رو عمل
برای ماموریت کاری چند روزی در استانبول بودیم. جلسات از صبح تا غروب در هتل محل اقامتمان برگزار میشد و فرصت خارج شدن از هتل و بازدید شهر را نداشتیم. بالاخره شب آخر فرصت شد که به میدان تکسیم برویم و سوغاتی بخریم و شام
روز آخر سفر پس از گشت و گذار در منطقه سلطان احمد نگاهی به ساعت انداختیم و متوجه شدیم ۲۰ دقیقه وقت داریم خودمون رو به هتل برسونیم چرا که قرار بود ساعت ۶ ترانسفر تور دنبالمون بیاد. پس با مترو خودمون رو به ایستگاه
از سالها قبل علاقه زیادی به مسافرت خارجی داشتم. وقتی ازدواج کردم به شوهرم گفتم که در اولین موقعیت مناسب دوست دارم مسافرت خارجی بریم. تا چندسال بعد از ازدواج به خاطر شرایط مالی امکانش نبود تا اینکه خردادماه سال 91 بالاخره شرایط مهیا شد
من کلا آدم فراموش کارو حواس پرتی هستم و خیلی وقتا برای فراموش نکردن خیلی چیزا برای خودم یادداشتهای روزانه دارم. توی سفرم به استانبول کلا فراموشی و حواس پرتی زیاد داشتم، یکی از اتفاقاتی که برام افتاد این بود که توی فروشگاه ال سی