این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
توی ارمنستان با بچهها رفتیم خرید و یکم میوه و نوشیدنی از فروشگاه خریدیم و اومدیم بیرون، نزدیک فروشگاه یه پارک بود رفتیم نشستیم و یکم از فضا استفاده کردیم و لذت بردیم. بچهها گفتن بیایید هندوونه رو بخوریم که گشتیم دیدیم چاقو نداریم، گفتیم میبریم میدیم خودش ببُره و قاچ کنه، منو دوستم بردیم دادیم به اون آقا و ادرس سرویس بهداشتی و پرسیدیم گفتیم تا این آقا ببره و قاچ کنه ما بریم دستمونو بشوریم بیایم.
رفتیم و برگشتیم و هندوانه رو گذاشته بود توی یه ساک و کیسه، برداشتیم و تشکر کردیم و رفتیم تو پارک، نشستیم و کیسه رو باز کردیم و یهو همه باهم زدیم زیره خنده، دیدیم هندوونه رو پوست کنده و درسته گذاشته تو ساک یه دایره بزرگه قرمز.
مثل سیب پوست کنده بود برامون، ما کلا مشکلمون بریدن و قاچ کردنش بود نه پوست کندنش، دیگه هیچی بعد از یه ساعت خندیدن، با دست ازش میکندیمو میخوردیم و عبرت شد هرچیزی و تحویل میگیریم اول نگاه کنیم بعد برداریم ببریم.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: پروانه کشاورز