این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
با دوستان رفته بودیم دریاچه سوان ارمنستان، قایقهای روی آب و دیدیم و تصمیم گرفتیم بریم قایق پدالی سوار شیم، ما چهارتا خانوم بودیم، لیدرمون با مسول قایقا صحبت کرد و دوتا قایق دادن به ما، سوار شدیم و قرار شد نیم ساعت دیگه برگردیم، یکم که دور شدیم شروع کردیم به عکس گرفتن و از این قایق به اون قایق جابجا میشدیم و خلاصه مشغول بودیم که یهو به خودمون اومدیم دیدیم ۴۰ دقیقه گذشته و یه نگاه به ساحل انداختیم و دیدیم وای چقدر دوریم.
شروع کردیم به پدال زدن و هی حرکت نکردن، جابجا شدیم گفتیم شاید پاهامون ضعیفه نمیتونیم پدال بزنیم، دیدیم نه یکی از قایقها اصلا حرکت نمیکنه، یکم پدال زدیم دیدیم نمیشه. دیگه کاری از دستمون برنمیاومد. این شد که باز شروع کردیم به عکاسی، حدود ۱ ساعت و نیم گذشته بود که لیدرمون با یه جت اسکی و دو نفر دیگه اومد، اول که دید داریم عکس میگیریم گفت همه تو ساحل نگران شما هستن اونوقت شما دارید عکس میگیرید.
ولی وقتی براش علت رو توضیح دادیم آرومتر شد، دو نفر از دوستام سوار جت اسکی شدن و رفتن و لیدرمون هم کنار دوستم سوار اون قایق سالم شد و یکی از همراهاشم کنار من سوار قایق خراب شد و یه های گفت و نشست و منم جواب دادم های، قرار شد جت اسکی برگرده مارم ببره.
اون قایق که با پدال زدن رفتن، یه ۲۰ دقیقهای پدال زدیم و قایق حرکت نکرد، خبری از جت اسکی هم نبود. قایق ما برعکس حرکت میکرد و از ساحل دور میشد و آخرشم خوردیم به یه صخره که دیگه با ایما و اشاره اون پسر پیاده شدیم و رفتیم داخل یه محوطه روستایی، انگار به محیط آشناتر از من بود، بعدش کلی پیاده رفتیم و یه جا هم ماشین سوار شدیم و خلاصه بعد از یه ساعت رسیدم به دوستام که همشون نگران بودن و زل زده بودن به دریا و منتظر بودن ما با قایق از دریا بیایم. برگشتن و حاج و واج مارو نگاه میکردن که از یه طرف دیگه داریم میایم، که یهو من و اون آقا پسر همزمان داد زدیم سلام، و بعد مثل احمقا به هم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده. ما هردوتامون ایرانی بودیم ولی هرکدوم فکر میکردیم اون یکی خارجیه و توی اون یه ساعت یه کلمه صحبت نکردیم و فقط دست همو میکشیدیم این ور اون ور.
آخرشم یه جریمه سنگین بابت جت اسکی و دیرکرد قایقها دادیم که تجربه بشه اول قایق چک کنیم بعد شروع به عکس گرفتن، درواقع عکسای تو قایق برای ما خیلی گرون تموم شد.
نویسنده: پروانه کشاورز