این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
بهار سال 1395 سفری به شهر بروکسل داشتم. یکی از جاذبههای این شهر زیبا، ساختمان مقر پارلمان اروپا است. داخل این مقر چند آبسردکن وجود داشت که به جای آب معمولی، حاوی سودا یا آب گازدار بودند. این آب بسیار خوشمزه بود و خیلی چسبید. برای همین قبل از ترک ساختمان، بطری آب کوچکی را که همراهم بود با این آب گازدار پر کردم و در کوله کوچکی که داشتم انداختم و سوار مترو شدم.
اشتباهی که من کردم این بود که آب گازدار را داخل بطری آب معمولی ریختم که تحمل فشار زیاد را ندارند و با افزایش فشار، درب بطری با صدای بلندی مانند شلیک گلوله از بطری کنده شده (مثل چوب پنبه) و مایع داخل بطری هم با فشار به بیرون پاشیده میشود.
این دقیقاً اتفاقی بود که داخل مترو برای بطری من افتاد! ولی از آنجایی که من نشسته بودم و کوله حاوی بطری هم پشتم بود، خوشبختانه منبع و محل صدا کاملاً مشخص نشد ولی طوری به گوش رسید که گویی در واگن مجاور انفجاری رخ داده است. حال این را هم بگویم که چند روز قبل از این ماجرا، سه عملیات تروریستی بمب گذاری در بروکسل انجام شده بود که دو تای آنها در فرودگاه و یکی هم در همین ایستگاه مترو نزدیک پارلمان اروپا انجام شده بود. این بزرگترین عملیات تروریستی بلژیک بود که 34 کشته و 136 زخمی به جای گذاشت (22 مارس 2016).
با این اوصاف و وحشتی که هنوز از ذهن مردم پاک نشده بود، تصور بفرمایید که صدای بطری ناقابل بنده، چه هنگامهای داخل واگن ایجاد کرد. عدهای بیاختیار روی زمین نشستند، خانمها جیغ میکشیدند و این رفتار به افراد دورتر داخل واگن که احتمالاً حتی صدا را هم نشنیده بودند سرایت کرد. من هم که فهمیده بودم چه دسته گلی به آب دادهام جور دیگری وحشت کردم. گفتم اگر بفهمند این صدا از طرف من بوده، با این قیافه خاورمیانهای، تکه بزرگهام گوشم خواهد بود. پس از حدود یک دقیقه، که برای من و احتمالاً سایر مسافران یک ساعت گذشت، چون ملت دیدند ظاهراً خبری نیست، جو قدری آرام شد و قطار به ایستگاه بعدی رسید. من هم با اینکه آنجا ایستگاه مورد نظرم نبود، سریع از قطار خارج شدم.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: سیامک