سال 2006 میلادی که برای بازدید از نمایشگاه صنعتی به شهر هانوفر در آلمان رفته بودم، مصادف با برگزاری جام جهانی فوتبال به میزبانی آلمان در همانسال شده بود و به این دلیل نمایشگاه حال و هوای فوتبالی به خود گرفته بود. اکثر غرفهها انواع
سال 2006 میلادی بود و برای بازدید از نمایشگاهی به شهر هانوفر در آلمان رفتم. اکثر هتلهای شهر پر بودند و یا قیمتهایشان خیلی بالا بود به همین دلیل از قبل هتلی در یکی از روستاهای اطراف با قیمتی مناسب رزرو کرده بودم. هر یک
در اولین تجربه سفرمان به قاره اروپا پس از اینکه 3 شب را در شهر رُم اقامت داشتیم در ادامه سفر قصد داشتیم به پاریس برویم. پس از اینکه در فرودگاه کارت پرواز را دریافت کردیم به سمت گیت امنیتی رفتیم. با توجه به اینکه
سفرنامه جناب پویا اقتداری به شهر رم مرا به یاد خاطراتی که در مسافرت به شهرهای رم و پاریس در رابطه با مقبره سربازان گمنام داشتم، انداخت. در شهر رم بازدیدی از بنای یادبود ویتوریانو که مقبره سرباز گمنام هم در آنجا قرار دارد، داشتم. از
اولین بار بود که به سفر خارج از کشور میرفتم و در طول سفر هم تنها بودم. استرس زیادی داشتم. با هواپیمایی ایران ایر به مقصد رم پرواز کردیم. خانومی که کنار من نشسته بود بهم گفت: وقتی از زمین بلند بشیم من خیالم راحت
یکی از دغدغههای سفر برای هر مسافری میتونه پیدا کردن غذای مناسب باشه. اولین سفر من به کشور زیبای قبرس بود من که تجربه سفر خارجی تا اون زمان نداشتم برای این سفر هیجان انگیز لحظه شماری میکردم. در اولین روز شهرگردی بعد از یک
سلام خدمت خوانندگان و دست اندرکاران مجموعه خوب لستسکند سفر همیشه پر از خاطرات و اتفاقات خوب و بد است و با اندکی صبوری و لذت بردن ازش میشه این اتفاقات رو به نفع خودمون رقم بزنیم طوریکه باعث خودساختگی ما بشه و درسهای زیادی ازشون
در خاطره قبل خواندید که بطری آب گازدار من در داخل مترو بروکسل با صدای بلندی منفجر شد که باعث وحشت مسافرین شد. ولی خوشبختانه کسی متوجه نشد که این صدا از داخل کوله من بوده و من موفق شدم در ایستگاه بعدی از قطار
بهار سال 1395 سفری به شهر بروکسل داشتم. یکی از جاذبههای این شهر زیبا، ساختمان مقر پارلمان اروپا است. داخل این مقر چند آبسردکن وجود داشت که به جای آب معمولی، حاوی سودا یا آب گازدار بودند. این آب بسیار خوشمزه بود و خیلی چسبید.
سال 95 بود که یه نمایشگاه تو نورمبرگ آلمان به اتفاق مدیرعامل شرکت رفته بودیم و 2 روز بازدید از نمایشگاه کردیم و روز آخر که پروازمون ساعت 4:30 بود من تصمیم گرفتم به آرزوی دیرینم که دیدن ورزشگاه تیم مورد علاقم (بایرن مونیخ) بود
يكى از عادتهاى من در سفرهاى خارجى راحت حرف زدن و راحت شوخى كردنه، چون مطمئنم كه كسى زبونمون رو نميفهمه تا حد مجاز حرفام رو راحت ميزنم.سال ٩٠ بود و با همسرم با تور وارنا به بلغارستان رفته بوديم. در سواحل گلدن سندز آفتاب
تو سالن فرودگاه قرار گذاشته بودیم. وقتی اومد، یک چمدون و یک کیف خلبانی نو دستش بود. به شوخی و خنده گفتم مبارکه، حالا دیگه کیف خلبانی دست میگیری... گفت دارندگی و برازندگی، ما اینیم دیگه! رفتیم بارها را تحویل بدیم. گفتم کیفت را نمیدی قسمت بار؟ گفت
- چرا کانتر هنوز باز نشده؟ - فکر کنم چون هوا مهآلوده تاخیر داره. - چه تاخیری؟ این همه پرواز داره میره و میاد. بعضی وقتها انگار میخوای هر طور شده واقعیت رو قبول نکنی. واقعیت این بود که کانتر صدور کارت پرواز و تحویل بار بسته شده
سال 1383 بود که همراه همسرم با تور سفری به روسیه (مسکو و سنپترزبورگ) داشتم. یکی از خانوادههای همراه تور یک زن و شوهر حدودا 30 تا 35 ساله با دو پسر بچه 9 و 6 ساله بودند. زوجی آرام و کم حاشیه و تا
همان ساعت اول رسیدنمان به زلاتیبور ییلاقی و زیبا، یک دریاچه مصنوعی باصفا در پارک جنگلی دیدیم و عاشقش شدیم. کنارش هم کافههای متعددی بود که ما با یکی که فضای دنج و دوستانهتری داشت و مشتریهایش اکثرا دوچرخه سوار و کوهنورد بودند، بیشتر ارتباط برقرار
حدود ده سال پیش بود که به مسکو و سنت پترزبورگ رفته بودیم. بعد از یازده روز گشت در این دو شهر، روز آخر فرا رسیده بود. قبل از حضور در فرودگاه شرمیتوو جهت بازگشت، به یک مرکز بزرگ خرید رفتیم. دو ساعت فرصت خرید
غروب سوم آپریل (چهارده فروردین) به شهر مونیخ در آلمان رسیدم. یک شب اقامت در مونیخ داشتم و روز بعد قرار بود به هانوفر بروم. تا خود را به هتل برسانم و اتاقم را تحویل بگیرم، هوا تاریک شده بود. چون خسته بودم، تصمیم گرفتم
در پاریس باشی و راهنمای تور باشی و موزه لوور را نبینی!! مگر گناهی از این بالاتر هم میشود؟! ولی همسفرانت حوصله لوور را ندارند. پاریس یعنی خرید! چرا باید وقتمان را در موزه لوور تلف کنیم وقتی خودمان اصلش را در تخت جمشید داریم.