دردسر پیدا کردن غذا در پکن

3.7
از 3 رای
خاطره سفر: دردسر پیدا کردن غذا در پکن + تصاویر
آموزش نوشتن خاطره سفر
22 شهریور 1399 17:00
2
2.2K

روز سوم سفرمون در پکن بود که دنبال شام بودیم، ناهار را با تور در مک دونالد خورده بودیم و فکر کنید بعد از خستگی پیاده‌روی و گرسنگی، که معمولا بدمزه‌ترین غذاها، خوشمزه به نظر میرسن، ساندویچ مک دونالد همچنان بسیار بی‌مزه بود.
بعد از تور، در شهر پیاده شدیم تا خیابان معروف وانفوجینگ رو هم کشف کنیم. من و دوستم هر دو گرسنه (ساندویج مک دونالد علاوه بر بی کیفیتی و بیمزگی، کوچک هم بود) رسیدیم به این خیابان، حالا بوی بد سرخ کردن حشراتی مثل عقرب و سوسک توی هوا بود و ما هم هردو نزدیک بود قندمون بیفته. پیچیدیم توی یک کوچه فرعی و از وانفوجینگ دور شدیم. بوها کمتر شد و ما یک رستوران کوچک و طویل پیدا کردیم تا چیزی بخوریم، مشکل بعدی اینه منوها همه چینین! درسته میگن غذاهای چینی بشدت متنوع هست، ولی وقتی فقط به زبان چینی باشه چ فایده؟ از منو با عکسهای خیلی کوچک حدود دو سانتی غذا رو انتخاب کردیم، که فهمیدیم نودله!

نودل، نودل چینی غذای خاصیه و انواع مختلف داره، اونی که ما گرفتیم رو باید داغ خورد وگرنه اخراش میچسبید بهم، و سس خیلی شیرینی هم زده بودن بهش که مزش رو بدتر میکرد، حالا نه قاشق نه چنگال نه حتا قاشقا کوچک سوپ خوری سرمیز نبود و مجبور بودیم با چاپ استیک غذا بخوریم، من ماهرتر بودم در استفاده از چاپ استیک ولی دوستم وسطاش بیخیال شد. مدام نودلا از چاپ استیک لیز میخورد پایین و نمیتونست غذا بخوره، ظرف غذاش رو گذاشت و نشست تا من تموم کنم، فقط تونستم نودلا رو اونجاها که اون سس شیرین روش نبود بخورم و دوستم که قندش داشت میفتاد، نشسته بود روبه روم، اینجا دیگه کار از کار گذشته، دختر خوبیه ولی وقتی غذا بهش نرسه، عصبانی میشه، دست به سینه میشینه و لام تا کام حرف نمیزنه.

منم که دیدم اوضاع اینه گفتم بریم بیرون یچیزی پیداکنیم بخوری و دونفر رو پیدا کردیم که پنکیک جالبی میفروختن، روی تابه داغ در مغازه باریکی همون اطراف، مایع رو میریختن و وقتی خمیر یکم شکل میگرفت، تحم مرغ و ادویه و کمی سبزی اضافه میکردن، اینو هم دادن دستمون و من دادم دوستم تا بالاخره حرف بزنه! ولی متاسفانه بوی بد تخم مرغ میداد و این رو هم با عصبانیت گفت نمیخاد.

دیگه غذا رو دادم به گدایی سرراه و برگشتیم هتل که حدود چهل دقیقه توی راه بود، دوستم هم این مدت هیچی نمیگفت و مونده بودم چکار کنیم که برگر کینگ کنار هتل نجاتمون داد.

 

نویسنده: بیتا ثابت

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر