این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
اوایل اسفند 1392 تاریخی است که بعنوان اولین و آخرین سفر حج عمره مفرده برایم همیشه زنده است. این خاطره برمیگرده به اعمال حج در آن سال.
صبح زود در هتل صبحانه خورده، نخورده از شوق دیدن کعبه، به همراه اکثریت و روحانی کاروان، برای انجام اعمال حج عمره مفرده، به طرف کعبه دلها در شهر مکه حرکت کردیم.
شب قبل در محل نمازخانه هتل، برای چندمین بار کلیه اعمال حج را دوره کرده بودیم و دیگر هیچ شک و شبهه ای باقی نمانده بود.
تمامی اعمال حج را در چند ساعت به انجام رساندیم و در محل تعیین شده از قبل، به همراه روحانی و سایر دوستان در کاروان، گرد هم آمدیم.
همه افراد کاروان، از جمله من کاملا خسته بودیم و دوست داشتیم سریعا به هتل برگردیم تا کمی استراحت کنیم. در این اثنای، من رو به روحانی کاروان کرده و گفتم: «اگر اجازه دهید چند دقیقه ای به دوره المیاه (دستشوئی به زبان عربی) رفته و برگردیم تا با بقیه دوستان راهی هتل شویم». بلافاصله یکی از افراد کاروان که آقایی میانسال بود و از ظاهر و طرز برخوردش مشخص بود که بسیار خسته بود، فکر کرد که دوره المیاه هم شاید یکی از اعمال مستحب حج باشد، رو به روحانی کاروان کرد و با تحکم گفت: «حاج آقا بچه ها خسته هستند اگه اجازه بدهید، دوره المیاه را برای روزهای دیگر نگه داریم و سریعا به هتل برگردیم» که با خنده روحانی و سایر افراد کاروان که معنی این کلمه را می دانستند همراه شد.
نویسنده: فرشاد شفیعی شهیدلو