حدود 20 سال پیش بود ... بازی های مقدماتی جام جهانی 1998، بازی ایران و استرالیا ....
یادمه آذر ماه بود و من سال آخر دبیرستان. با اینکه اصلاً اهل فوتبال نبودم، یادم میاد که با چه استرس و هیجانی خودم رو به خونه رسوندم تا فوتبال ایران و استرالیا رو ببینم.
گزارش فوق العاده هیجانی جواد خیابانی، بازیکنایی که اسمشون همیشه تو ذهنم می مونه: مهدی مهدوی کیا، کاپیتان محبوب مردم ایران احمدرضا عابد زاده ( محبوب حتی برای دختران غیر فوتبالی!!! ) ، هری کیول (فقط از بازیکنان استرالیا اسم این تو ذهنم مونده) و غزال تیز پای ایران... خداداد عزیزی...
چقدر حرص خوردیم وقتی که تماشاگرای استرالیایی، موقع خوندن سرود ملی ما سوت میزدن و با سر و صدا کردن می خواستن به بچه های تیم بی احترامی کنن ...
چقدر بد و بیراه گفتیم به اون هری کیول با اون فامیلی عجیب غریبش، وقتی که گل اول رو بهمون زد و همونها رو گفتیم به اون یکی که اسم عجیب و غریب تر داشت، وقتی که گل دوم رو بهمون زد !! و دوباره همون الفاظ رو گفتیم به اون بی نزاکتی که اومد و تور دروازه ما رو پاره کرد !!
چقدر کیف کردیم و قند تو دلمون آب شد از حرکات عابدزاده و اون روحیه فوق العادش... آدامس جویدن هاش... پشتک زدن هاش... خندیدن هاش...
چقدر لذت بردیم از فرار های مهدوی کیا، از دفاع های جانانه محمد خاکپور، از سانترهای کریم باقری، از پاسهای بی نظیر علی دایی، از بازی رضا شاهرودی (مالدینی !! ) و از نحوه دویدن خداداد و شادی پس از گلش... پا به پای جواد خیابانی، ما هم داد زدیم گل... گل ... گل... توی دوروازه...
چقدر بعد از بازی ایران و این برد شیرین ذوق کردیم و بالا و پایین پریدیم. جیغ زدیم. سوت زدیم و حتی اشک شوق ریختیم... تا نصفه شب صدای دست و سوت و جیغ و بوق ماشین میومد و هیچ کس هم اعتراضی نداشت ...آخه تیم ما رفته بود جام جهانی !!!
دم همه بچه های تیم مون گرم که دل ملت ایران رو شاد کردن.
اینا رو گفتم که بگم، جام جهانی برای من خلاصه شده بود تو همون بازی و کلاً از فوتبال چند تا اسم می دونستم که اون هم به لطف حضور پدر فوتبال دوستم در زندگیم بود.
سالها گذشت تا اینکه یک شب، با همسر به شدت فوتبال دوستم !! به یک همایش و دورهمی فوق العاده دعوت شدیم. برای رسیدن اون شب خیلی هیجان داشتم. هم دیدار دوستان مجازی، در دنیای واقعی و هم جوایز وسوسه برانگیز و فوق العاده ای که اسپانسرهای این مراسم، برای لست سکندی ها در نظر گرفته بودن.
دوباره هیجان... تمام طول مراسم هیجان داشتم... ذوق داشتم... و بالاخره زمان قرعه کشی ها استرس داشتم.
اسم تورها و آژانس برگزار کننده اون تور رو می خوندن و بعد از قرعه کشی، اسم برنده رو اعلام میکردن. چقدر ذوق کردیم برای دوستانی که برنده شدند. نام بعضی ها آشنا بود و بعضی نام ها غریبه. ولی بهرحال ما هم پا به پای اونا خوشحالی می کردیم.
یه لحظه برگشتم و به همسرم گفتم، چرا ما برنده نمیشیم؟؟ همه تورها رو که خوندن. گفت نمی دونم. حالا شایدم نشیم. ناراحت نباش !! اما نه... هنوز یه اسم مونده بود... آژانس الفبای سفر و قرعه کشی تور جام جهانی روسیه. اونم دو هفته. اونم هر سه بازی !!! وای خدا. مگه میشه؟ مگه داریم؟ خیلی شانس می خواد برنده شدن این تور و رفتن به جام جهانی.
محکم دست همسرم رو گرفتم. اسم برنده رو که خوندن، دیدیم نام یکی از دوستانی بود که قبلاً هم جایزه دیگه ای رو برنده شده بودن. پس قبول نبود. دوباره یک قرعه کشی دیگه و اسم دیگه... وای... اینکه اسم منه. من برنده جایزه تور جام جهانی روسیه شدم !!! چه عالی ... چه خوب... بیشتر از خودم برای همسر فوتبال دوستم خوشحال بودم و قند تو دلم براش آب شد.
تبریک دوستان و لطفی که بهمون داشتن و دیدن شادی های اونا، برای برنده شدن ما، خوشحال ترمون کرد. اون شب چقدر هیجان زده بودم. چقدر همه چیز خوب بود. دیدار با مدیر حرفه ای و کارمندان خوب و دوست داشتنی لست سکند، این مشاور هوشمند سفر ما که چند ساله همیشه همراهمونه. دیدار با دوستان بی نظیر خانواده لست سکند. آشنایی با آقای موسوی، مدیر آژانس خوب و حرفه ای الفبای سفر (اسپانسر تور جام جهانی روسیه) و بالاخره نوید یک سفر عالی، برای خانواده سفر دوست و فوتبال دوست من. خدایا شکرت...
ولی... ولی ... ولی.... با کمال ناراحتی و بنا به دلایلی، نشد که به این سفر بریم. یکسری مسائلی بود که هیچ جوری حل نمی شد. خیلی تلاش کردیم ولی دست ما نبود و نمی شد. می خواستم برم تو فاز غصه خوردن که یاد حرف پدرم (خدا رحمتشون کنه) افتادم که می گفتن اگه خدا بخواد و قرار باشه اتفاقی برات بیوفته، حتما میوفته. ولی تو هم باید بخوای. البته راستش ناراحتی ام از سفر نرفتن نبود. بلکه این تور، چیزی نبود که موقعیتش همیشه برای آدم پیش بیاد خصوصاً که همسرم به شدت فوتبال دوست هستن وگرنه روسیه رو خودمون هم می تونستیم بعدا بریم.
بهرحال مشکل رو برای آقای موسوی، مدیر آژانس الفبای سفر توضیح دادم و ایشون کاملاً شرایط رو درک کردن و گفتن ناراحت نباش. می تونید از بین تورهای ما یک تور دیگه انتخاب کنید و مهمون ما برید سفر !!
پیشنهاد خیلی خوبی بود و باعث شد بخشی از ناراحتی اینکه جام جهانی نرفتیم !!! رو فراموش کنیم. خصوصا اینکه آقای موسوی یک پیشنهاد خوب دیگه هم دادن و اون سفر ترکیبی مارماریس استانبول، اونهم در تعطیلات نوروز، اونهم برای خانواده سه نفره ما بود و این یعنی یک اتفاق خوب، یک سفر عالی، یک حس خوب به لطف الفبای سفر ...
درسته که تیم مون رفت جام جهانی و ما نرفتیم !! ولی ما هم سال جدیدمون رو با یک سفر خاطره انگیز و خوب شروع کردیم و به قول معروف، سالی که نکوست، از بهارش پیداست. بهار که با سفر شروع بشه، انشااله که با سفر هم ادامه پیدا کنه و با سفر هم تموم بشه.
تو این شرایط اقتصادی که سفر رفتن برای قشر متوسط جامعه که اکثریت جامعه رو هم تشکیل می دن واقعا سخت شده، خیلی خوبه که هم مسافرها و هم آژانس های مسافرتی، به هم کمک کنن تا علاقمندان سفر، بتونن همچنان به سفر رفتن ادامه بدن.
در پایان لازم می دونم که یه بار دیگه از لست سکند عزیز که باعث این آشنایی ها شده تشکر کنم و تشکر ویژه ام هم از مدیر خوب و دوست داشتنی و پیگیر آژانس الفبای سفر هست که به حق الفبای سفر رفتن و راه و رسم فعالیت تو این حرفه رو بلدن. برای همه این عزیزان آرزوی سلامتی و موفقیت های روز افزون دارم و امیدوارم که شاهد پیروزی تیم ملی کشورمون در مسابقات جام جهانی فوتبال 2018 باشیم.
ارادتمند
نیلوفر ورزش نژاد
بهار 97