تمام کارهایی که برنامه ریزی کرده بودیم رو در استنده انجام دادیم و ساعت حدودا 16 به سمت سنترال استیشن رفتیم تا به سمت بروژ حرکت کنیم. بروژ دقیقا یه ایستگاه قبل از استنده هست. بلیط قطار از استنده به بروژ نفری 4.10 یورو شد. حدودا ده دقیقه بعد به بروژ رسیدیم. با اینکه شهرهای بلژیک خیلی به هم نزدیک بودن ولی هر شهر ماهیت و فضاش با شهر دیگه کاملا متفاوت بود و داستان ها و تاریخچه ی مجزای خودش رو داشت.
بروژ
بروژ یه شهر رمانتیک و دوست داشتنی فوق العادس. این شهر به ونیز بلژیک معروفه. به نظره من مثل شهرهای کارتونی میمونه. داخل کوچه پس کوچه هاش پر از ساختمون های باریک و رنگارنگ و کوچیک هست. بعضی از کوچه هاش کاملا قدیمی هستن. تو هر منطقه ای که وارد میشیم با قبلی تفاوت داره. تو این شهر هیچ کاری هم که نکنیم و فقط توی خیابون هاش قدم بزنیم تجربه ی عالی خواهد بود. از ایستگاه سنترال استیشن که پیاده شدیم از روی گوگل مپ به سمت میدان اصلی بروژ رفتیم. توی مسیر کانال های آبی معروف بروژ رو دیدیم که داخل هر کدومشون قایق ها پارک کرده بودن و ساکنین خانه ها با این قایق ها رفت و آمد می کردند. شاخه های درخت های بید مجنون تا روی آب کانال ها خم شده بودن. نمای ساختمون های قدیمی کنار این کانال ها شبیه کانال های آمستردام بود. در واقع این شهر تلفیقی از ونیز و آمستردام هست.
کانال زیبایی در بروژ
از هر خیابون که رد میشدیم، یه بنای خیلی قدیمی قرار داشت که میراث جهانی یه تابلو کنارشون زده بود که به ثبت جهانی رسیدن. درب های ورودی این ساختمون ها کوتاه و باریک بودن. قدم زدن داخل کوچه پس کوچه های سنگ فرش شده با یه عالمه ساختمون و بنای قدیمی که قدمت زیادی دارن واقعا لذت بخش بود.
کوچه های قدیمی و زیبای بروژ
کلیسایی قدیمی در بین راه
بعد از حدودا یک ربع به میدان اصلی شهر یعنی میدان برگ (Burg Square)رسیدیم. این میدان چون مرکز اداری شهر به حساب میاد به میدان شهرداری هم شهرت داره.
محوطه میدان برگ
دورتادور این میدان بناهای مهمی دوره هم جمع شدند و به هر طرفش که چشم مینداختیم چند دقیقه ای محصور این بناها میشدیم.
اولین بنای این میدان کلیسای خون مقدس هست. این کلیسا متعلق به قرن 12 میلادی هست. در این کلیسا تکه ای پارچه که قطره ای از خون حضرت عیسی مسیح بر روی اون بوده، نگهداری میشده به همین خاطر به این نام شهرت داره. متاسفانه ما حدودا ساعت 17 به بروژ رسیدیم که از این ساعت به بعد تمامی ورودی ها تعطیل شده بودن و فقط کافه ها باز بودن و نتونستیم داخل این اماکن بریم و فقط از نمای بیرونشون دیدن کردیم.
کلیسای خون مقدس
بنای مهم دوم برج بلفری (Belfry ) هست. این برج متعلق به دوره ی قرون وسطی هست که قبلا برای خزانه داری از این برج استفاده میشده. در حال حاضر مردم میتونن به طبقه آخر این برج برن و نمای شهرو از بالا ببینن.
برج بلفری
بنای بعدی ساختمان شهرداری (City Hall)هست.
ساختمان سیتی هال
بناهای مهم و جذاب دیگه ی دورتادور میدان، خانه های قدیمی بودن که به عنوان کافه ها و رستوران ها ازشون استفاده میشد. از اونجایی که بلژیک قبلا جزیی از کشور هلند بوده، بناها و ساختمون های این کشور خیلی شبیه به هلند هستند.
ساختمان های تاجدار بلژیکی
وسط میدان هم تندیس دو قهرمان وطن پرست بلژیکی ژان و پیتر قرار دارد. ژان قصاب بوده و پیتر بافنده پارچه که این دو دست به دست هم دادند و تمامی قصابان و بافنده ها و مردم شهر رو برای شورش علیه فرانسوی ها متحد کردند و در مقابل آنها جنگیدن، تا زبان و ملیت هلندی در بلژیک رو حفظ کنن و کشور رو از مستعمرگی فرانسه نجات بدن. این تندیس از سال 1887 وسط میدان قرار دارد.
تندیس قهرمانان بلژیکی در میدان برگ
این میدان شور و حال عجیبی داشت. برای اینکه استراحت کوتاهی کنیم و نظاره گر مرکز توریستی شهر باشیم یکی از کافه ها رو انتخاب کردیم و روی میز و صندلی هایی که بیرون گذاشته بود نشستیم. تا چند دقیقه فقط داشتم به این میدان نگاه میکردم. انگار همه تفریحات شهر ازینجا شروع میشدن. کالسکه های اسب برای سوار کردن توریست ها و چرخوندن اونا تو شهر یه گوشه ایستاده بودن. هر چند دقیقه ای یکبار یه مدل ماشین و اتوبوس و مینی بوس گردشگری روباز اونجا توقف میکرد و یه سری توریست رو پیاده و یه سری دیگه رو سوار می کرد. هرکسی به طریقی داشت از این فضا لذت میبرد. چقدر این شهر، توریستی و زنده است. هر گوشه ای اش رو که نگاه میکردیم یه جور نشاط و سرزندگی موج میزد.
ماشین های توریستی گردش در شهر
توی کافه یه پنکک معروف بلژیکی همراه با شکلات داغ(8 یورو) و کافه لاته و قهوه سفارش دادیم. هزینه سفارش 4 نفرمون 24 یورو شد. حدودا نیم ساعتی توی این فضای دوست داشتنی نشستیم و استراحت کردیم و نظاره گر توریست ها و حرف زدن بودیم.
پنکک لذیذ بلژیکی همراه با شکلات داغ
به امید اینکه داخل کانال های شهر قایق سواری کنیم، به سمت ایستگاه قایق ها حرکت کردیم، متاسفانه کار قایق ها هم از ساعت 17 تعطیل میشد. ولی خب ما هم کم نیاوردیم و تا یه حدودی مسیر این قایق هارو پیاده رفتیم تا مناظر کارت پستالی این شهرو ببینیم.
کانال های زیبای بروژ
از کنار دریاچه ی زیبای مینواتر (Minnewater) گذشتیم. این دریاچه به دریاچه ی عشق شهرت داره که زوج ها کنار این دریاچه لحظات رمانتیکی رو ثبت میکردن.
خانه های روی کانال های آبی
توی مسیر به کلیسای بانوی ما (Church of our lady) رسیدیم که داشتن بازسازی اش می کردن و بخشی اش رو با پارچه های سفید پوشونده بودن.این کلیسا متعلق به قرن 13 و 14 میلادی هست. در این کلیسا مجسمه ی مرمر سفیدی از مریم مقدس و عیسی مسیح نگه داری میشه که توسط میکلانژ مجسمه ساز معروف ایتالیایی ساخته شده. برج کلیسا با ارتفاع حدودا 123 متر، بلندترین برج شهر و دومین برج بلند آجری جهان هست.
کلیسای بانوی ما
قبل از اینکه سفرمون شروع بشه فیلم سینمایی "بروژ" (The Bruge)رو دیده بودیم. حس اینکه توی لوکیشن های این فیلم بودیم، برامون خیلی هیجان انگیز بود. از هر خیابونی که رد میشدیم صحنه های این فیلم جلوی چشممون بود.
از کوچه های باریکی گذشتیم که پر از مغازه های شکلات و پارچه های دانتل بلژیکی بود.
کوچه های قدیمی و مغازه های شکلات
تقریبا تمامی امکان از شهر بروژ رو که میخواستیم، دیدیم و به سمت ایستگاه مرکزی حرکت کردیم، از روی گوگل مپ مسیر رو دنبال کردیم. توی راه از کنار پارک زیبای کونینگین آسترید (Koningin Astrid ) گذشتیم. ساعت حدودا 21 بود، کم کم خورشید داشت غروب می کرد و توی این پارک جنگلی با این همه درخت تو در تو جرات نکردیم بریم و ترجیح دادیم که مسیرمون رو از خیابون اصلی دنبال کنیم.
برکه ای زیبا در کنار پارک
بعد از حدودا 20 دقیقه پیاده روی به سنترال استیشن رسیدیم و بلیط های برگشت به آنتورپن رو نفری 15 یورو خریدیم. قطار ده دقیقه بعد حرکت کرد و ساعت 22 به آنتورپن رسیدیم. یکی از لذت های سفرمون این بود که بعد از یه گشت شهری طولانی، شب ها که به خونه اقوام میرسیدیم با یه سفره ی رنگارنگ غداهای خوشمزه ایرانی ازمون پذیرایی میشد. لذت این غذاها وقتی که در طول روز در دسترس نیستن و با غذاهای فست فودی یا سنتی شهرها، خودمون رو نیمه سیر میکنیم، چندین برابر میشدن. یه جورایی به خاطر عادت غذایی که داریم و اینکه وعده های غذایی مون بیشتر با نون و برنج هستن، غذاهای خارج کشور انگار اون انرژی و سیری رو بهمون نمیدن.
امشب آخرین شبی بود که مهمان خانه ی دایی و زندایی جان بودیم و صبح زود ابتدا می خواستیم به بروکسل بریم و بعد به آمستردام برگردیم.
وسایلمون رو جمع کردیم و شب خوبی رو با یه دورهمی خیلی خوب و تعریف خاطرات ایران با این عزیزان، پشت سر گذاشتیم.
صبح بعد از صرف یه صبحونه مفصل و خوشمزه، ساعت 10، امیر مارو به ایستگاه قطار مرکزی رسوند. بلیط قطار بروکسل رو نفری 7.5 یورو خریدیم. فاصله آنتورپن تا بروکسل حدودا 40 دقیقه بود. توی این مدت کوتاه که مثل برق و باد گذشت نظاره گر مناظر اطراف بودیم. تازه اول سفرمون بود و کلی انرژی و هیجان داشتیم و از این سفرهای زمینی نهایت لذت رو میبردیم.
به ایستگاه سنترال استیشن بروکسل رسیدیم. باز هم هیچ مامور قطاری نیومد و بلیط هامون رو چک نکرد. واقعا هیچ کنترلی روی مسافرها و چمدون هاشون انجام نمیشد و همین استرس مارو به شهر ناامن بروکسل بیشتر و بیشتر می کرد.
قبل از سفرمون به اروپا هر روز اخبار حملات تروریستی و انفجارهای مختلف و حکومت نظامی رو در بلژیک و مخصوصا بروکسل میشنیدیم. چندین بار از ترس این حملات و ناامنی حاکم در بلژیک قید سفر به بلژیک رو زده بودیم ولی خب دلمون هم نمیومد که مهمترین کشور اروپارو زیارت نکنیم و برگردیم. بالاخره با کلی ترس و استرس سفرمون به بلژیک رو استارت زده بودیم. با اینکه همه مخالف سفرمون به بروکسل بودن ولی ما با جسارت تمام وارد بروکسل شدیم. نگرانی اطرافیانمون بی مورد نبود، توی همون زمان یه تروریست داخل مترو با چاقو به توریست ها حمله کرده بود و کلی از توریست هارو زخمی و مجروح کرده بود. از همون لحظه ی ورودمون کلی استرس داشتیم به هر طرف که نگاه میکردیم یه مامور با لباس های جنگی و تنفگ های دوبرابر قد و عرض خودشون ایستاده بودن. هر کسی رو که نگاه میکردیم این حس رو داشتیم که نکنه الان خودش رو منفجر کنه!!!
وقتی وارد ایستگاه سنترال استیشن شدیم، اولین کاری که باید می کردیم این بود که محل نگهداری چمدون هارو در این ایستگاه پیدا کنیم. از روی تابلوها، کلمه ی baggage رو دنبال کردیم تا به یه سالن رسیدیم که انواع کمدهای فلزی با سایزهای مختلف توی این قسمت قرار داشتن. بسته به سایز چمدون ها میتونستیم یکی از این کمدهارو انتخاب کنیم.
جالب بود که برای بزرگترین سایز چمدون موجود هم کمد وجود داشت. ما که یه چمدون متوسط داشتیم یه کمد متوسط رو انتخاب کردیم. قیمت کمدها 3.5 تا 5 یورو بود. کمد ما هم 3.5 یورو شد. چمدونمون رو داخل کمد گذاشتیم و 3.5 یورو رو با سکه در قلک کمد خودمون وارد کردیم و بهمون یه برگه داد که رمز باز کردن کمد روی این برگ درج شده بود. وقتی کمد قفل شد رنگ چراغ کمد از سبز به قرمز تبدیل شد. توی همون ایستگاه یه باجه توریستی قرار داشت که کلی نقشه شهر و مترو و راه های رسیدن به مکان های توریستی مهم رو بهمون رایگان دادن. با کلی نقشه از ایستگاه بیرون اومدیم. شهر خیلی شلوغ نبود. خیلی از توریست ها سفرشون رو به بلژیک به خاطر مسائل امنیتی کنسل کرده بودن و همون تعداد اندک که اومده بودن مثل ما جسور بودن و لذت سفر به بلژیک رو به تهدیدات موجود نداده بودن.
مرکز شهر بروکسل
مسیر حرکت لاین قرمز بین مناطق توریستی بروکسل
مسیر حرکت لاین نارنجی بین مناطق توریستی بروکسل
مسیر حرکت لاین بنفش بین مناطق توریستی بروکسل
بیرون که اومدیم یه کیوسک برای گرفتن بلیط اتوبوس های هاپ اند هاپ قرار داشت که بلیط یک روزه این اتوبوس ها نفری 25 یورو بود و کنار هر بنای معروف بروکسل نگه میداشت تا توریست ها بازدیدشون رو انجام بدن و دوباره مکان بعدی رو با همین اتوبوس ها برن. یه نقشه از این کیوسک هم رایگان گرفتیم تا بر اساس اون اماکن هایلات بروکسل رو دقیق تر بشناسیم.
نقشه ی حرکت اتوبوس های هاپ اند هاپ لاین 1 و 2
پیاده به سمت گرند پالاس حرکت کردیم. ابتدا به یه محوطه رسیدیم که پر از کافه و مغازه فروش سوغاتی های بلژیک بود. کمی داخل این مغازه ها گشتیم و نمادهای شهر بروکسل رو خریدیم.
مرکز شهر بروکسل
تو هر مغازه پر بود از مجسمه های متنوع مانکن پیس و میدان اتومیوم که دو نماد مدرن و سنتی شهر بروکسل و کشور بلژیک هستند.
سوغاتی های بلژیکی
کمی که در این محوطه گشتیم، مسیرمون رو همچنان به سمت گرند پالاس ادامه دادیم. توی مسیر از کوچه های سنگ فرش شده ی باریکی گذشتیم که پر از ساختمون هایی با معماری بلژیکی بودن.خونه های بلژیکی خیلی جالب هستن و همشون یه تاج در قسمت بالایی دارن.
در بین راه به پاساژ معروف بلژیک (Galeries Royales St Hubert) رسیدیم. انقدر این پاساژ جذاب بود که واردش شدیم تا از مغازه هاش دیدن کنیم. گرچه قیمت های این پاساژ خیلی گرون بودن ولی معماری و دیزان مغازه ها انقدر خوب بود که ارزش گشتن رو داشت.
پاساژ گالریز رویال
از این پاساژ که دیدن کردیم مسیرمون رو همچنان مستقیم ادامه دادیم. بین راه پر از فروشگاه های متنوع بود.
کوچه های باریک و قدیمی بروکسل
تا اینکه وارد یه محوطه ی بسیار بزرگ و باز شدیم، که دورتادورش تا چشم کار می کرد فقط ساختمون های قدیمی و بلند و مجلل بودن. چقدر این محوطه جذاب بود.
نمای 180 درجه از محوطه ی گرند پالاس
اینجا همون گرند پالاسه، قلب تپنده ی شهر، اون هم نه یه شهر معمولی بلکه قلب تپنده پایتخت سیاسی اروپا!. بیخود نیست که این محوطه و تمام آثار و ساختمون های دیدنی اش به ثبت میراث جهانی رسیدن. یکی از دلنشین ترین مکان هایی بود که توی بروکسل دیدم. هر ساختمون رو که نگاه میکردیم تا چند دقیقه ای دوست نداشتیم چشم ازش برداریم. چقدر این ساختمون ها به جزییات پرداخته بودن و با مجسمه های ریز و درشت مزین شده بودن. نقش و نگار های طلاکاری شده جلوه ی این ساختمون هارو چندین برابر کرده. واقعا این میدان دیدنی هست.
ساختمان های محصور کننده ی گرند پالاس
تاریخچه ی این میدان به قرن یازده میلادی برمیگرده. ولی بیشتر ساختمون های زیبای این میدان رو در قرن 14 میلادی ساختن یا بازسازی کردن. در واقع این میدان اولین قسمت شهر بوده که خانه هایی چوبی کنار مرداب و باتلاق های شهر ساخته شدن.(بروکسل به معنای خانه های کنار مرداب هست)
اولین ساختمونی که از همون بدو ورود چشممون رو گرفت، ساختمون سیتی هال یا همون ساختمون شهرداری شهر بود. این ساختمون عریض و بلند یکی از سبک های معماری گوتیک هست که برج ناقوس بلندی از وسط آن بالا رفته و زیبایی این بنارو چندین برابر کرده. ساخت این بنا در سال 1420 به اتمام رسیده و جز قدیمیترین ساختمون های این میدان می باشد.
ساختمان سیتی هال
ساختمون مهم دیگه قصر سلطنتی پادشاه بروکسل هست که دقیقا رو به روی سیتی هال قرار داره. این بنا قبلا چوبی بوده و در سال های 1515 تا 1536، بنای سنگی رو جایگزین ساختمون چوبی قبلی کردن. در حال حاضر از این ساختمون به عنوان موزه ی سلطنتی استفاده میشه.
مجموعه خانه های صنفی
این خانه های یک شکل با معماری زیبای بلژیکی چنان از سال های طولانی کنار هم قد کشیدن که در حال حاضر به عنوان بخش جدانشدنی این میدان به حساب میان. این خانه ها متعلق به افراد سرشناس و ثروتمند شهر بودند و در همسایگی خانه ی پادشاه قرار داشتند. بر سر در هر خانه نام صاحب ملک و سال ساخت اش رو زدن. همچنین مجسمه هایی که روی هر ساختمون قرار گرفته، تندیس صاحبان این خانه ها هستند.
هر کدوم از بناهای این میدان واقعا دیدنی و جذاب بودن. یه سری از ساختمون ها با نقش و نگارهای طلایی، رنگ و بوی این میدان رو در کنار بناهای سیاه و رعب آور سبک گوتیک، حسابی مدرن کرده بود. بی دلیل نیست که میگن بلژیک ترکیبی از مدرنیزه و سنت هست. توی هر منطقه به خوبی میشه این موضوع رو با بناهای مدرن و سنتی که در کنار هم هستن، درک کرد.
نمای کلی از گرند پالاس
وسط این میدان پر از توریست بود چون اینجا قلب توریستی بروکسل هست. هر توریستی که وارد بروکسل میشه، نقطه ی شروعش رو از گرند پالاس انتخاب میکنه. روی زمین سنگ فرش شده ی میدان مدتی مشغول عکاسی و لذت بردن از بناهای رنگارنگ منطقه بودیم. کافی بود در نقطه ی وسط میدان بایستیم و فقط یه چرخش کوچک داشته باشیم تا بک گراندمون با ساختمون های مهم و زیبا پر بشه.
توی این میدان پلیس های زیادی قرار داشتن که با هر قدمی که برمیداشتن استرس بیشتری بهمون وارد می کردن.
نیروهای امنیتی در حال عبور و مرور در گرند پالاس
یک دفتر توریستی داخل این محوطه قرار داشت، وارد این دفتر شدیم و نقشه های دقیق تر و توریستی رو از متصدی گرفتیم. کلی برامون توضیح داد که از این نقطه به چه اماکن مهمی میتونید برید. نقطه ی بعدی بازدیدمون رو مانکن پیس انتخاب کردیم و با راهنمایی های متصدی دفتر از تونل زیر سیتی هال رد شدیم
تونل خروجی گرند پالاس
اینجا یه حیاط کوچک قرار داشت که دو مجسمه ی خوابیده مرد در دو ضلع اش قرار گرفته بودند. وارد هر بخشی که میشدیم، آثار متنوعی چشم مارو میگرفتن.
مجسمه های خوابیده در حیاط
انقدر میدان گرند پالاس جذاب و پر شور و نشاط بود که دلمون نمیومد این میدان رو ترک کنیم ولی خب چاره ای نبود و باید به بقیه بازدید هامون هم میرسیدیم.
تونل خروجی دوم از گرند پالاس
در بین راه به مجسمه ی برنزی خانمی دراز کشیده رسیدیم. اطراف این مجسمه چند توریست جمع شده بودن که با اون عکس می گرفتن و لمسش می کردن. ما هم به تبعیت بقیه توریست ها ایستادیم تا ببینیم جریان چیه. بالاخره متوجه شدیم که این همان مجسمه معروف Everard ' t serclaes هست. این مجسمه به افتخار لرد بروکسل ساخته شده که در افسانه ها اومده هر کسی که بازوی این زن رو لمس کنه و آرزویی کنه این مجسمه از اورارد می خواد که آرزوی این فرد رو براورده کنه یا در روایتی دیگه میگن که هر کسی این مجسمه رو لمس کنه دوباره به بروکسل برمیگرده.
مجسمه ی مقدس بلژیکی ها
مسیرمون رو در کوچه پس کوچه های سنگ فرش شده همچنان ادامه دادیم. حتی قدم زدن تو این کوچه ها هم لذت بخشه. تمام مدت سرم بالا بود و بناهای زیبا و و معماری های این ساختمان هارو میدیم.
قسمتی از این کوچه ها با مغازه های مختلف شکلات فروشی و وافل های رنگارنگ بلژیکی پر شده بود. درب هر مغازه ماکت واقعی مدل های متنوع وافل ها قرار داشت که میتونستیم از این مدل های متنوع یکی رو انتخاب کنیم. این وافل ها از نمونه ساده ، بدون هیچ افزودنی شروع میشد (با قیمت 1 یورو) تا وافل های متنوع با انواع افزودنی ها مثل پودر قند، نوتلا، خامه، میوه های مختلف مثل موز و توت فرنگی و شاتوت و ... که در نهایت قیمتشون به 6 یورو میرسید.
نمونه ای از مغازه های فروش وافل
وافل بلژیکی یکی از تاپ ترین و خوشمزه ترین و بهترین وافل هایی بود که تا حالا خوردم.طعم و تازگی و مزه شون واقعا بینظیر بود. انقدر که ما توی این سه روز انواع وافل ها و شکلات هارو توی بلژیک تست کردیم، حسابی بشون اعتیاد پیدا کرده بودیم. تا چشممون به یکی از مغازه های رنگارنگ این شیرینیجات میخورد ناخواسته واردش میشدیم و یه وافل سفارش میدادیم. مجددا از یکی از مغازه ها این بار یه وافل همراه با توت فرنگی و خامه سفارش دادیم و در طول مسیر بیکار نبودیم تا اینکه به مانکن پیس رسیدیم.
تندیس مانکن پیس بی ادب
اطراف مانکن پیس کلی توریست تجمع کرده بودن.آخه من نمیدونم یه پسرک بی ادب که اینجوری در انظار عمومی در حال ادرار کردنه چطور میتونه انقدر برای یه کشور مهم باشه!!!
پشت مجسمه برنزی این پسرک بی ادب افسانه های زیادی وجود داره. بعضی ها میگن که در زمان های قدیم، این پسرک دو ساله 60 سانتی در همسایگی یه جادوگر زندگی می کرده که انقدر پشت خونه ی این جادو گر ادرار می کرده و جادوها و طلسم هاش رو باطل میکرده تا اینکه جادوگر از دستش به ستوه میاد و اون رو به سنگ تبدیل میکنه و بالای این حوض در حال ادرار کردن قرارش میده!!!
روایت دیگه هم اینه که در جنگ، سربازان بروکسل پسر بچه ای دو ساله رو همراه خودشون در یک سبد می بردن و موقع جنگ اون رو بر روی یکی از شاخه های درخت قرار میدادن تا برای اونها قوت قلب و دلگرمی برای جنگیدن باشه. این پسر بچه هم از بالای درختان وقتی سربازان دشمن رد میشدن روی مواد محترقه دشمنان ادرار میکرده و باعث خاموش شدن صلاح های جنگی شون میشده و در نهایت با اینکارش منجر به پیروزی سربازان بلژیکی میشه.
ساخت اصلی این مجسمه به سال 1619 برمیگرده که در ابتدا یه مجسمه ی سنگی بوده و در حال حاضر در موزه گرند پالاس بروکسل ازش نگهداری میکنن و به جای اون، مجسمه برنزی رو قرار دادن و طبق تدابیر امنیتی شدیدی ازش محافظت میشه چون بارها این مجسمه مورد سرقت قرار گرفته. مردم شهر به این مجسمه خیلی اهمیت میدن و یه جورایی براش لباس نذر میکنن.
این پسرک بیش از 500 دست لباس داره که در یک موزه از این لباس ها نگهداری میشه و عموم مردم میتونن برن و از این لباس ها بر تن مانکن پسرک دیدن کنن. داستان این لباس ها و موزه، من رو یاد بازدید از معبد بودای زمردین در گرند پالاس بانکوک انداخت، که اون هم همچین داستانی داشت، ولی اون بودای بیچاره با اون همه عظمت و ابهت 4 دست لباس برای فصل های مختلف بیشتر نداشت که فقط شخص پادشاه در هر فصل اجازه ی عوض کردن این لباس هارو داشت.
در مراسمات و جشن های مختلف با کلی سور و سات لباس های متنوع تن این پسرک می کنند مثلا برای کریسمس لباس بابا نوئل رو میپوشه ولی در روزهای عادی سال این پسرک لخت و عریان هست. دورتادور این محوطه پر از مغازه های شکلات فروشی و سوغاتی های مختلف بروکسل بود.
کنار هر مغازه هم متناسب با نوع مغازه ، مجسمه ی این پسرک با ابعاد بزرگ قرار داشت. مغازه های شکلات فروشی تندیس شکلاتی این پسرک رو پشت ویترین داشتن. مغازه های وافل و شیرینی فروشی، تندیس رنگارنگ این مجسمه رو با ابعاد بزرگ کنار مغازه هاشون نگه داشته بودن. هر توریستی هم که رد میشد علاوه بر عکس گرفتن با اصل این مجسمه، کنار این تندیس های متنوع هم می ایستاد و عکس یادگاری ثبت می کرد.
جالب اینجاس که ورژن دخترونه این مجسمه رو هم ساختن. این مجسمه هم در نزدیکی مانکن پیس قرار داره. که اصطلاحا میگن خواهر این پسرک هست. کلا خانوادگی عادت به این کار در انظار عمومی دارن. مسیر بعدیمون به سمت میدان albertina بود. مسیرمون رو از روی گوگل مپ ادامه دادیم تا به این میدان برسیم. تقریبا از بخش توریستی شهر خارج شده بودیم. همه جا خلوت بود و هر از چندگاهی یه ماشین رد میشد. چقدر این شهر بعد از این تهدیدات و حملات تروریستی در رعب و وحشت فرو رفته بود.
از هر خیابونی که رد میشدیم سربازها با لباس ها و تجهیزات جنگی ایستاده بودن. ما هم که توریست بودیم و باید به خودمون خوش میگذروندیم و از این ترس و استرس و دلهره خودمون رو نجات میدادیم تا فارغ از همه ی این حس های منفی بتونیم در فراغت خاطر خوش بگذرونیم. پس از فرصت استفاده کردیم و به این سربازها نزدیک شدیم و با این نظامی های به ظاهر خشن و ترسناک ولی در واقع مهربون و دوست داشتنی کلی عکس سلفی گرفتیم تا اینکه برامون این ظاهر خشن شهر تبدیل به یه سرگرمی جذاب شده بود، اینجاس که میگن فقط یه ایرانی میتونه در چنین شرایطی انقدر بیخیال و خوشحال باشه و به کاره خودش ادامه بده ، تازه یکی از سربازها دوربینمون رو گرفت و خودش باهامون سلفی انداخت.
خب باید بالاخره یادمون میموند که توی چه دوره ای وارد این کشور شده بودیم. شاید بعدها جسارت وارد شدن به کشوری با این همه خطرات و تهدیدات رو نداشته باشم ولی الان دیگه اومده بودیم و دلگرمی مون این جمله بود : "اگر قراره انقدر بدشانس باشیم که از یه کشوری مثل ایران با این همه تلفات و تصادفات و ... جون سالم به در برده باشیم و در اروپا قراره برامون اتفاق ناخوشایندی بیوفته پس همون بهتر که بیوفته" و اینگونه بود که با دلی قرص و محکم قدم برمیداشتیم و گوشه به گوشه ی اماکن توریستی رو میدیدیم و ترسی از اماکن شلوغ ندشتیم.
بعد از حدودا بیست دقیقه پیاده روی به میدان albertina رسیدیم. وسط این میدان تندیس آلبرت سوار بر اسب قرار داره. پشت سره این تندیس یک پارک کوچک هست. کمی با این میدان و مجسمه عکس گرفتیم و به سمت پارک رفتیم.
میدان و تندیس آلبرتینا سوار بر اسب
محوطه ی روبه روی میدن آلبرتینا
نمای پاناروما از محوطه ی آلبرتینا
پارک با اینکه کوچک بود ولی فضاسازی جالبی داشت و با گل های رنگارنگ تزیین شده بود. از پله های انتهای پارک بالا رفتیم از اینجا مناظر روبه رو واقعا دیدنی بود. چند دقیقه ای رو اینجا ایستادیم و با مناظر زیبا و خلوت شهر عکس گرفتیم.
نمایی از پارک آلبرتینا
کمی جلوتر که رفتیم طاق های زیبایی قرار دشت که جوانان هنرمند در حال نقاشی کشیدن بر رو ی دیوار ها بودن. جوانان اینجا با اسپری و رنگ چه تصاویر و نقاشی هایی روی دیوارهاشون خلق میکنن اونوقت در ایران با همین ابزار چه بلاهایی سره این دیوارها میارن!
هنرنمایی جوانان بر روی دیوارهای شهر
بلژیک شهر کارتون های معروف مثل لوک خوش شانس، تن تن و زبل خان هست، در مسیرهایی که میرفتیم خیلی چشم چشم کردم که این نقاشی هارو روی دیوار ها ببینم که در واقع جزء جاذبه های توریستی شهر و خاطرات جدانشدنی دوران کودکی ما دهه شصتی ها به حساب میان ولی متاسفانه موفق نشدم. از روی این کارتون ها میشه به روحیه شاد و شوخ طبع مردم شهر هم پی برد. از این راهرو که عبور کردیم به میدان Place Royale Konings رسیدیم.در اینجا کاخ قدیمی قرار داشت که متعلق به سال 1776 هست و در حال حاضر محل برگزاری نمایشگاه های هنری هست.
نمایی از کاخ
رو به روی این کاخ تندیسی از اولین پادشاه اورشلیم به نام Godefroid قرار داره که سوار بر اسبی است که یک پای آن بالاست و این پیام را می رساند که پادشاه در جنگ زخمی شده و بعد از جنگ در بستر بیماری بر اثر جراحات در فلسطین فوت کرده.
تندیس پادشاه اورشلیم
از خیابان عریض و خلوت کنار این ساختمان گذشتیم و وارد خیابان place des palais شدیم. در این خیابان، رویال پالاس و پارک بروکسل یا Waran De Park قرار داره.
نمایی از ساختمان بیرونی رویال پالاس
متاسفانه رویال پالاس تعطیل بود و از نمای بیرونی اون از پشت حصارهای فرفورژه مشکی طلایی اش دیدن کردیم. این کاخ قبلا محل زندگی پادشاه و خانوادش بوده که در حال حاضر به موزه ای برای بازدید عموم مردم تبدیل شده. پادشاه و خانوادش به کاخی در حومه شهر نقل مکان کردن. با اینکه بلژیک هم یک کشور پادشاهی است ولی پادشاه نقش مهمی در تصمیمات سیاسی و دولتی نداره و بیشتر امور دست نخست وزیر و پارلمان هست.
ازدحام توریست ها در مقابل رویال پالاس
کاخ پادشاه و پارلمان فدرال دقیقا در مجاورت همدیگه قرار دارن که پارک بروکسل بینشون هست. از دروازه های ورودی پارک وارد شدیم. دورتادور حوض کلی جوون نشسته بودن که حسابی سرگرم بازی پوکمون گو بودن. ما هم که اولین بار بود این تعداد جمعیت رو در یک فضای باز، اینچنین به صورت یکدست غرق در گوشی های موبایل میدیدیم حسابی برامون جای سوال داشت که اینا دارن چیکار میکن؟؟!!
حسابی کنجکاو شده بودیم ، به خاطر اینکه خدایی نکرده از فضولی بلایی سرمون نیاد کمی کنارشون نشستیم تا از کارشون سر در بیاریم وسره صحبت رو با یکی از این بازیکن های موبایلی باز کردیم که فهمیدیم امروز مسابقه هست و همه اینجا جمع شدن، خیالمون که راحت شد و جواب سوالمون رو گرفتیم داخل این پارک شروع به قدم زدن کردیم.
نمایی از پارک
یه نکته خیلی خیلی مهم که در رابطه با سفر به کشورهای اروپایی باید در نظر بگیرین داشتن کفش های مخصوص پیاده روی و راحت و استاندرد هست. چون بیشتر اماکن دیدنی در نزدیکی هم هستن و راحت ترین و بهترین راه اینه که این مسیرهارو پیاده برین، در طول مسیر هم با شهر و ساختمون ها و کلی بنای جدید که براشون برنامه ریزی نکردین مواجه میشین که خیلی لذت بخشه. اینجوری خیلی بهتر میشه توی شهر کاوش کرد.
از داخل این پارک که پوشیده از درختان تو در تو بود، راهمون رو ادامه دادیم تا به خیابان اصلی رسیدیم. این خیابان معلوم بود که خیابون مهمی هست. روبه رومون ساختمان پارلمان فدرال قرار داشت.
پارلمان فدرال
کمی رو به روی این پارلمان ایستادیم و با ساختمانش عکس گرفتیم. برای ادامه ی مسیر دو راه داشتیم، یا باید سمت چپ این خیابان رو ادمه میدادیم تا به کلیسای کاتدرال (Cathedraal) برسیم یا سمت راست که در انتها به پارک جابل (Jubel) می رسید. مسیر دوم رو انتخاب کردیم و به راهمون ادامه دادیم.
توی این خیابون پر از هامر های جنگی مجهز بود، انقدر جو امنیتی اینجا سنگین بود که حتی جرات نکردیم از این هامرها و خیابون عکس بگیریم. در بین راه، حدودا هر چند صد متر یه ساختمون مهم قرار داشت که درب ورودیشون پر از مجافظ و مامور بود.
بالاخره بعد از حدودا بیست دقیقه ای پیاده روی به انتهای این خیابون رسیدیم که ساختمان کمیسیون اروپا هم در این قسمت قرار داشت.
ساختمان کمیسون اروپا
ساختمان مهم دولتی دیگر
ساختمانی که در آن نماینده های هر کشور از کل اروپا جمع می شوند تا تصمیمات مهم اروپا را در آن بگیرند. روبه روی این ساختمان ورودی پارک جابل (Cinquantenaire یا Jubel Park) قرار داشت. داخل این پارک دروازه ی قدیمی شهر که بسیار مشابه دروازه ی پیروزی در برلین هست قرار دارد.
دروازه ی ورودی پارک جابل
این بنای تاریخی در سال 1880 توسط پادشاه دوم بلژیک (لئوپولد دوم) برای تجلیل از پنجاهمین سالگرد استقلال بلژیک ساخته شده. در کنار این دروازه موزه های مهمی از جمله : موزهی هنر و تاریخ، باغ مجسمه، موزهی اتومبیل ( خودروهای آمریکایی و اروپایی که بیشترشون متعلق به خانواده های سلنطنتی بودند)، موزه ی حمل و نقل هوایی، موزه ی نظامی وارتشی در این مجموعه U شکل دایر هستند. بازدید بعضی از این موزه ها کاملا رایگان هست.
علاوه بر بازدید از موزه های داخل این مجموعه با آسانسوری می توانید به طبقه آخرآن بروید و از نمای کلی شهر و ساختمان های مهم اروپا دیدن کنند. که باز هم متاسفانه ورودی همه این اماکن تعطیل بود(به خاطر حملات تروریستی اخیر بیشتر اماکن مهم شهر را تعطیل کرده بودند) این دورازه واقعا دیدینی بود. هر گوشه اش رو یه مجسمه تسخیر کرده که معنی خاصی داشتن.
نمایی از دروازه پیروزی
کمی در پارک کنار این دروازه نشستیم، از دور گوشه به گوشه ی این بنای مهم رو نگاه میکردم و به این موضوع بیشتر پی میبردم که معمارهای اروپایی خیلی به جزییات در ساختن بناهاشون اهمیت میدن. هر بنا پر بود از مجسمه های ریز ودرشت، و هر کدوم یه معنی و مفهومی رو همراه خودشون داشتن. هیچ شکل و نقشی بی حساب و کتاب و بی دلیل روی این بناها نقش نبسته.
مجسمه هایی با مفهوم های متفاوت بر روی دروازه
کمی که رفع خستگی کردیم از چند جوان که در گوشه ای از این پارک نشسته بودن، مکان نزدیک ترین ایستگاه مترو رو پرسیدیم،روی نقشه ای که داشتیم ایستگاه متروی Merode رو بمون نشون دادن که دقیقا در طرف مقابل دروازه، قرار داشت.
از زیر این دروازه عظیم گذشتیم. نمای این دورازه در طرف مقابل هم دقیقا مشابه طرف دیگه اش بود.
قسمت پشتی دروازه
وارد ایستگاه مترو شدیم و از باجه فروش بلیط دو بلیط یک طرفه برای برج اتومیوم نفری 1.75 یورو خریدیم. برای رسیدن به اتومیوم باید در ایستگاه (Beekkant) خط 1 رو عوض میکردیم و وارد خط 6 میشدیم و تا ایستگاه (Heizel heysel) این مسیر رو ادامه میدادیم که در این ایستگاه اتومیوم قرار داره. کسانی که علاقه دارند از کلیسای باسیلیکا که یکی از قدیمی ترین کلیساهای کشور بلژیک هست دیدن کنند میتونن در همین خط در ایستگاه (Simonis) پیاده بشن.
نقشه ی متروی شهر بروکسل
متروهای بلژیک هم نسبتا قدیمی و شلوغ بودن. مسیر رسیدنمون تا اتومیوم حدودا نیم ساعتی طول کشید. بعضی جاها مترو از مسیرهای زیرزمینی عبور میکرد و بعضی قسمت ها در فضای باز بود.
نزدیک میدان اتومییوم مترو وارد فضای باز شد و این نماد غول پیکر از دور خودنمایی می کرد. چشممون که به این بنا افتاد خستگی از تنمون بیرون رفت و با کلی انرژی و هیجان از مترو پیاده شدیم و به سمت ورودی میدان اتومییوم رفتیم.
دیدن نمادهای هر شهر برام خیلی هیجان انگیز و جالب بود. نمادهایی که همیشه عکس هاشون رو میدیدم و در موردشون مطالب مختلفی میخوندم حالا در کنارشون ایستاده بودم و از نزدیک این همه زیبایی رو نظاره گر بودم.
در تصوراتم اصلا فکر نمیکردم که در دنیای واقعی این غول اتمی انقدر بزرگ باشه و من در برابرش مثل ذره ای کوچک باشم. اینجا جایگاه اندازه ی واقعی من و اتم که ریزترین عنصر تشکیل دهنده هر جسمی هست جابه جا شده بود. این بنا 165 بیلیون برابر اندازه ی اتم واقعی هست.
در سال 1958 برای نمایشگاه اکسپو 58 (EXPO 58) این بنا ساخته شده که در ابتد قرار بود برای این نمایشگاه نماد برج ایفل برعکس رو بسازن ولی با طرحی جالبی که معمار این بنا داد شکل آن تغییر کرد. این بنا هم مثل برج ایفل قرار بود فقط در مدت کوتاه و در طول برگذاری مراسم برپا باشد ولی به خاطر محبوبیتی که پیدا کرد این بنا را محکم کاری کردند و بیش از 50 سال است که پابرجاس.
نمایی از نماد اتومییوم
کلی با این نماد از دور و نزدیک عکس و فیلم گرفتیم. این نماد هم مثل برج پیزا و برج ایفل، ژست عکاسی خاص خودش رو داشت. هر کسی در گوشه ای ایستاده بود و با کلی تلاش سعی میکردن که یکی از گوی ها رو بین دستاشون بگیرن. ما هم که نمیخواستیم از غافله عقب بمونیم تمام تلاشمون رو کردیم که این گوی های غول پیکر رو از دور، بین دو دستمون جا بدیم و عکسمون رو در کنار این نماد با ژست مخصوص اش به ثبت برسونیم. بعد از این عکس بازی ها به سمت ورودی اش رفتیم. مامور های درب ورودی اعلام می کردن که ساعت های پایانی فروش بلیط هست و تا دیر نشده بلیط هاتون رو بخرید. با عجله به سمت باجه فرش بلیط رفتیم. ورودی هر نفر 12.5 یورو بود. تقریبا ما جزء آخرین نفرهایی بودیم که بلیط بهمون فروخته شد.تا ساعت 17 بلیط فروخته میشد. خودمون رو به درب ورودی رسوندیم. به محض وارد شدنمون به سالن این برج، عروسک تن تن اومد و مارو غافلگیر کرد و چندتا عکس در کنارش ازمون گرفتن. که موقع خارج شدن، این عکس ها رو به شکل های مختلف مثل جاسوییچی، رویخچالی و عکس معمولی آماده کرده بودن و جمعا 20 یورو میفروختن. که ما از خریدش صرف نظر کردیم.
با اینکه قبلا در سفرنامه ها خونده بودم که داخل این برج، چیز خاصی نداره ولی دلم نمیومد که این همه مسیر رو تا کنار این بنا اومده باشم و داخلش رو ندیده باشم. حتی اگر واقعا هیچی نداشته باشه! وقتی وارد سالن ورودی شدیم، به سمت یک آسانسور هدایتمون کردن، با این آسانسور ما رو به یکی از گوی ها انتقال دادن، از اینجا باید از طریق پله برقی و پله های معمولی بین گوی ها جابه جا میشدیم. توی هر گوی یه نمایشگاه خاصی وجود داشت. در یکی از گوی ها حرکات مختلف اتم ها رو با نور های لیزری و موزیک بلند شبیه سازی کرده بودن.
داخل هر گوی
فضای داخل هر گوی
در گوی دیگه، تاریخچه ی ساخت این بنا رو با عکس هایی از لحظه افتتاحیه و مهندسان و معماران این بنا رو به نمایش گذاشته بودن.
گوی بعدی، عکس ها و ماکت هایی از نحوه ی ساختن بنا قرار داده بودن. بالاترین گو دورتا دورش پنجر هایی به سمت شهر داشت که نمای شهر رو از اون ارتفاع میتونستیم ببینیمم. چند تلسکوپ هم گذاشته بودن که با پرداخت یک یورو فعال میشدن و میتونستیم کل شهرو بناهای معروف شهر رو زوم کنیم و ببینیم.
نمای شهر از داخل یکی از گوی های مرتفع
نزدیک این بنا پارک مینیاتوری مینی اروپا قرار داره. این پارک مینیاتوری هم به نوبه ی خودش جالبه ولی متاسفانه ما دیگه زمان کافی برای بازدید از این پارک رو نداشتیم. به همین خاطر از بالا با دوربین هر بنایی رو که میشد زوم میکردیم و جزییاتش رو میدیدم. قطعا دیدن این پارک از نزدیک لذت دیگه ای داره.
پارک مینی اروپا از دخل یکی از گوی ها
این پارک به اینصورته که ماکت مینیاتوری هر بنای معروف از شهرهای اروپارو در خودش جای داده. تقسیم بندی کشورها و شهر ها هم دقیقا مشابه مکان واقعی شون در نقشه جغرافیا هست. پارک آبی و زمین فوتبال هم در کنار این پارک قرار داشتن.
بین هر گو، یک تونل قرار داشت که با پله هایی در این تونل ها میتونستیم به گوی بعدی برسیم.
تونل واسط بین دو گوی
بر خلاف تصور ، ما از اینکه وارد این بنا شذیم اصلا پشیمون نبودیم و برامون خیلی لذت بخش بود که با جزییات، درون این بنای مهم رو میبینیم. بیرون بنا هم خوشامدگویی به همه زبان ها قرار داشت
خوشامدگویی به تمام زبان ها
بازدید از این بنا حدودا یک ساعت و نیم طول کشید، خسته و گرسنه از این بنا بیرون اومدیم.
از اونجایی که این بنا تقریبا در حومه ی شهر قرار داره، تمامی سوپر مارکت ها و کافه هایی که اطراف این بنا بودن همه چی رو دو سه برابر می فروختن. مثلا آب معدنی کوچک 3.75 یورو بود. یا یه کلاب ساندویچ کوچک که در سوپری ها 1.5 یورو بود اینجا 6 یورو میفروختن. اصلا حواسمون نبود که آذوقه های همراهمون ته کشیدن. قبل از اومدن به این قسمت باید از سطح شهر و سوپر مارکت ها خریدهای مورد نیاز رو انجام میدادیم یا اینکه در یکی از رستوران ها غذامون رو صرف می کردیم. ولی از استرس اینکه به این بنا دیر برسیم و تعطیل بشه، ترجیح دادیم که نزدیک اتومییوم یه رستوران بریم. ولی خب متاسفانه اطراف این میدان کلا یه مغازه بزرگ بود که هم بلیط های ورودی و هم تنقلات و خوراکی و فست فود رو در این مکان ارائه میدادن. (اینجا اصلا مکان مناسبی برای غذا خوردن نبود نه از لحاظ کیفیت و نه از لحاظ قیمت ) اجبارا دوتا ساندیچ خیلی معمولی و دوتا بطری آب و نوشیدنی رو حدودا 23 یورو خریدیم.
حدودا ساعت 18:30 بود که از این محوطه خارج شدیم و به سمت ایستگاه مترو رفتیم. ساعت کاری باجه های فروش بلیط مترو تا 17 هست که ما این موضوع رو اصلا نمیدونستیم و متاسفانه بلیط مترو رو یکطرفه خریده بودیم. فقط یک دستگاه فروش الکترونیکی بلیط بود که اون هم با کارت اعتباری بلیط رو میفروخت. به یک خانم بلژیکی که در این محوطه بود جریان رو گفتیم و با روی خوش با کارت اعتباری خودش برامون بلیط هارو گرفت. این مشکل به خوبی حل شد و به سمت ایستگاه سنترال استیشن رفتیم.
در این ایستگاه ابتدا به سمت باجه ی فروش بلیط رفتیم. قبل از اینکه به بلژیک سفر کنیم ، قرار بود بلیطمون رو اینترنتی از سایت بخریم که بلیطهای قطار بلژیک و هلند آف خورده بودند ونفری 19 یورو شده بودند. پسر عموم فکر میکرد که این قیمت ها همه جا یکسان هست و با توجه به اینکه ساعت دقیق برگشتمون رو از بروکسل نمیدونستیم، قرار شد این بلیط هارو از همون ایستگاه قطار حضوری بخریم. به باجه فروش بلیط که رفتیم، حسابی شوکه شدیم، در اینجا بلیط هارو نفری 49 یورو میفروختن. وقتی جریان رو بشون گفتیم، گفتن که این بلیط ها اینترنتی هستن و باید از دو روز قبل تهیه شون کنید تا بتونید از این تخفیف استفاده کنید. ما هم که چاره ای جز تسلیم شدن نداشتیم بلیط هایی که میتونستیم نفری 19 یورو بخریم، نفری 49 یورو خریدیم. در کل در اروپا باید همه بلیط های قطار و هواپیما و رزرو هتل ها رو اینترنتی انجام داد، در غیر اینصورت هزینه فروش حضوری چندین برابر بیشتر خواهد بود.
مسیر برگشت از بروکسل تا آمستردام حدودا 3 ساعت شد. در طول مسیر دوبار قطارمون رو عوض کردیم. با اینکه موقع خرید بلیط تاکید کرده بودم که بلیط بدون استپ می خواییم ولی متاسفانه دوبار مجبور شدیم قطارمون رو عوض کنیم.(حتما موقع سوار شدن به قطارها به مامور هر واگن مقصد نهاییتون رو اعلام کنید و ازش راهنمایی بخوایین که نیازی به عوض کردن قطار هست یا نه) در این مسیر هم اصلا بلیطهامون رو چک نکردن.
مسیر برگشت
ساعت حدود 23 به آمستردام رسیدیم و با اتوبوس به سمت خانه ی عمو جان حرکت کردیم. هزینه های انجام شده در بلژیک به قرار زیر بودند. (هزینه هتل در بلژیک نداشتیم. هزینه های خرید های شخصی هم ذکر نشده.)
مسیر برگشت