این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
خاطره دبی و دانش زبان انگلیسی را که خواندم، یاد خاطره ای افتادم. مدتی بود که در دبی مقیم شده بودیم و نیاز به دانش زبان انگلیسی برای رفع نیازهای روزمره بیشتر احساس میشد. به این دلیل همسرم شروع به تقویت زبان انگلیسیش کرده بود. این را هم توضیح بدم که خیلی از فروشنده های غیر ایرانی در مغازه های دبی به دلیل کثرت مسافر ایرانی و برای فروش بیشتر، فارسی را در حد رفع نیاز مشتری یاد گرفته اند.
روزی برای گردش به میدان عبدالناصر و بعد از آن به مرشد بازار رفته بودیم. جلو یک مغازه لباس فروشی که فروشندهاش هندی بود، همسرم ایستاد و به لباسی اشاره کرد و به زبان انگلیسی قیمتش را پرسید. فروشنده به زبان فارسی قیمت را گفت. همسرم به انگلیسی در مورد جنس پارچه و رنگ بندی لباس سوال کرد و فروشنده به فارسی توضیح داد. همسرم باز به انگلیسی رنگ و سایز مورد نظرش را گفت و فروشنده رفت که لباس درخواستی را بیاره. آهسته به همسرم گفتم اینکه داره فارسی حرف میزنه، چرا تو انگلیسی میپرسی؟
با لحنی حق به جانب گفت: من میخوام انگلیسی حرف بزنم و تمرین کنم، به من چه که اون به چه زبونی جواب میده. شاید اونم داره فارسی تمرین میکنه.