این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
یکی از دوستام از ایران تماس گرفت و گفت برادر بزرگش سالن آمریکاست و قرار شده مادرشون را مدتی بفرستن آمریکا تا پیش اون یکی پسرش باشه. اون موقع برای مصاحبه و گرفتن ویزای آمریکا همه میاومدن دبی. خواهش کرد که در زمان حضور مادر و برادرش، من همراهیشون کنم. با کمال میل قبول کردم و اطلاعات ورود و هتل محل اقامت و ... را گرفتم.
با هماهنگی قبلی، صبح روز مصاحبه رفتم دنبالشون و با هم تا محل کنسولگری آمریکا در دبی رفتیم. بعد از مصاحبه هم بردمشون تا گشتی تو شهر بزنیم. چون مادرشون پیر بود، پیادهروی خستهاش میکرد و تصمیم گرفتیم فقط با ماشین شهر را بگردیم. تا غروب تقریبا اکثر جاهای شهر را با توضیحاتی در مورد کارهای انجام شده و پروژههای در حال ساخت و .... را نشونشون دادم.
برادر دوستم نزدیک 30 سال بود که ساکن آمریکا بود و اون طور که میگفت اکثر ایالتهای آمریکا و تعداد زیادی از کشورهای دیگه را دیده بود. در زمان گشت داخل شهر با دقت به توضیحات من گوش میداد و به ساختمانها و پروژههای در حال ساخت نگاه میکرد.
موقع شام ازش پرسیدم شهر دبی را چطور دیدی؟
مکثی کرد و پرسید فیلم وسترن قدیمی دیدی؟
گفتم: آره، زیاد.
گفت: اگر دقت کرده باشی، شهرهای تو فیلمهای وسترن یک یا دو خیابون طویل دارن که همه ساختمونهای شهر دوطرف اون خیابون ساخته شده. از هتل و رستوران و دفتر کلانتر گرفته تا سوپرمارکت، خیاطی، سلمونی، بانک، مدرسه، کلیسا و ...
گفتم: آره، همینطوره
گفت: حالا اگر این موقعیت را پیدا کنی که در صحنه فیلمبرداری حضور داشته باشی یا اون را از بالا ببینی، متوجه میشی که همه او ساختمونها فقط نمای بیرونی دارن و پشتشون فقط یک داربست فلزیه که اونها را سرپا نگه داشته. از بیرون ظاهر قشنگی داره اما پشتش چیزی نیست جز یک اسکلت فلزی و بیابون!
و ادامه داد، به نظر من دبی چیزی نیست بجز یک ماکت بزرگ به وسعت یک شهر!!!
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: حمیدرضا فتح العلومی