این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
مسافرت خارجی نوروزی از واجبات زندگی ما بود تا زمانی که بچه دار شدیم. اولین نوروز بعد از بچه دار شدن، پسرم 5 ماهه بود و ما به ناچار مسافرت نرفتیم. تابستان پسرم 8 ماهه بود که دیگه نتونستم طاقت بیارم و سفر نرم بنابراین اولین سفر خارجی بابچه رو به استانبول رفتم که البته با سفرهای قبلی خیلی متفاوت بود و دچار چالشهایی شدیم.
نوروز بعد پسرم یکسال و 5 ماهه بود و من مطمئن نبودم که سفر برم یا نرم و البته همسرم میگفت که نریم.
من توی دانشگاه کار میکنم. یکی از همکارهای اهل سفر که همیشه از تجربیاتش استفاده میکردم من رو دید و پرسید عید کجا میری؟ من گفتم دکتر بچهام کوچیکه و مطمئن نیستم که جایی برم یا نه.
اون گفت خوب کوچیک باشه مهم نیست، من بچهام 6 ماهه بود توی زمستون رفتم مسکو.
گفتم اخه تابستون رفتم استانبول چنین شد و چنان شد، گفت اینا همش خاطره است
منم رفتم به همسرم گفتم باید بریم مسافرت، دکتر گفته اینا همش خاطره است
خلاصه سفر به انتالیا، یک ساعت تا فرودگاه، 3 ساعت فرودگاه، 4 ساعت پرواز و تا زمانی که ما به اتاق برسیم 8 الی 9 ساعت زمان برد. به محض اینکه به اتاق رسیدیم بچه رو روی تخت گذاشتم و پوشکش رو باز کردم که پاهاش نسوزه و خودم رفتم دستشویی. توی دستشویی بودم صدای خنده و سر و صدا از اتاق بلند شد، با تعجب از دستشویی خارج شدم که ببینم چه خبره که دیدم همسرم داره میخنده و میگه بیا بیا پسرت برات خاطره ساخت بیا عکس بگیر ببر به دکتر نشون بده بگو اینا همش خاطره است، من هم مات و مبهوت هی میپرسیدم چی شده؟
با اشاره کمد دیواری رو بهم نشون داد حدس بزنید چی دیدم، پسرم رفته بود توی کمد دیواری نشسته بود و پی پی کرده بود.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: منصوره اسکندری