این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
اردیبهشتِ پارسال مسافر آنتالیا بودیم و طبقِ معمول دیر رسیدیم فرودگاه. پس از اونجايى كه به علت تاخیر، هميشه يه چيزيم رو جا ميزارم اين دفعه عينك آفتابيم رو در ماشين و پاركينگ فرودگاه جا گذاشتم و باز از اونجايى كه من چشمم رو عمل كردم و كوچكترين اشعهى خورشيد باعث ناراحتى و سردردم ميشه، بدون عینک نمیدونستم باید چکار کنم؟
عینک آفتابی استاندارد در کشور خودمون هم گرونه و واقعا با این قیمت دلار به صرفه نبود برا چند روز یکی دیگه از ترکیه بخرم، پس مجبور شدم در طول هفته عينك همسرم رو بزنم... حالا حساب كنيد يك عينك دودىِ زنانه با قاب طلایی و دو تا پاپيون و پر از قلب و نگينِ روی دستهها بر صورت داشتم... چنان با اعتماد به نفس هم تو خیابون و هتل راه میرفتم که هر كس من رو ميديد در بهترين حالت فكر ميكرد دوربین مخفیه و در حالتهاى بدش هم ...
خلاصه كه به خير گذشت!
پ ن : عنوان این خاطره، از صفحات زرد شبکههای اجتماعی انتخاب شده که بعضا تیترهای نامربوط روی پستهاشون میزارن!
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: روزبه شهنواز