این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
این خاطره مربوط به یکی دیگر از سفرهای من و همسرجان به استانبول میشود، در فرودگاه استانبول موقع کنترل پاسپورت همسرم مامور مربوطه عکس پاسپورت رو با دقت نگاه کرد و بعد از چندین بار چک کردن اونو به یکی دیگه از همکاراش هم نشون داد و در نهایت به همسرم گفتن که شما نمیتونید رد بشید و باید با ما بیاید:(
همسرم که ترکی بلد نیست ازشون خواهش کرد انگلیسی صحبت کنن که در جواب آقای مامور گفت یعنی تو ترکی نمیدونی از من هم بهتر بلدی :/
من که با شنیدن حرفاشون هم حرصم گرفته بود و هم تعجب کرده بودم با اون رخ عقابی معروف این بخش:) رفتم جلو و گفتم من همسرشون هستم و مشکل چیه، چند تا سوال از من کردن که برای چی به استانبول اومدین و چند وقته ازدواج کردین و شغلتون چیه و... از این مدل سوالا.
منم یه بیوگرافی مختصر گفتم که گفتن ما چند وقتیه که دنبال شخصی با مشخصات همسر شما هستیم و ایشون باید تحویل پلیس بدیم هر چی گفتم بابا همسرم اصلا ترک نیست و متولد تهران هست و سفرمون تفریحیه هی میگفتن همه چی بعدا معلوم میشه، تا اینکه رئیسشون اومد و دوباره اونم همین سوالا رو پرسید و منم جواب دادم و بعدشم به چند جا زنگ زد و در نهایت که متوجه شدن اشتباه گرفتن.
بهمون گفتن که چهره و عکس پاس همسر شما شبیه این شخصه که ما دنبالشیم و چند وقتیه فراریه و پرونده باز پولشویی داره:| عکس رو که دیدم خیلی تعجب کردم از این شباهت، واقعا چهره اون شخص شبیه همسرم بود مثل سیبی که از وسط نصف شده باشه، بعد هم همگی کلی عذرخواهی کردند و ترانسفرمان که رفته بود خودشان برایمان ماشین گرفتند و اینگونه سفر ما شروع شد و موقع برگشت هم باز در فرودگاه مشکل دیگهای برامون پیش اومد:/
هنگام کنترل کارت پرواز همسرم متوجه شد که کارت پروازش نیست و گفت احتمالا تو کانتر ورودی جا گذاشته و من با مسئول مربوطه صحبت کردم و توضیح دادم و ایشون هم لطف کردن و رفتن کارت پرواز پیدا کردن و برامون اوردن :)
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: S.khezri