چند سال پیش بود.با یکی از ایرلاینهای داخلی میخواستیم از فرودگاه تبریز بریم استانبول. قبل از ظهر و سرموقع و همه چیز عادی، سوار هواپیما شدیم. خوشحال بودیم که سرموقع سوار هواپیما شدیم و طبق محاسبهم حدود یک ظهر به هتل میرسیم و تقریبا زمانی
در سفری که سال گذشته به استانبول داشتیم به کاخ دلما باغچه رفتیم. به نظر کاخ بسیار ساکت و سردی به نسبت کاخهای خومان بود. اما وسائل نفیسی مانند فرش بزرگ تبریز یا لوستر اهدایی ملکه انگلستان داشت. دلم میخواست از این وسائل عکس بگیرم
خاطره دوم عکاسی عروسی ما در بویوک آدا رقم خورد. روز آخرسفرمون بود. خیلی شاد و ریلکس پس از صرف ناهار در هتل سوریسو با چمدان معروف حامل لباس عروس راهی امین اونو شدیم تا با کشتی خودمون رو به جزیره برسونیم. ساعت4 سوارشدیم و
سال96 بود که برای چندمین بار به استانبول میرفتیم. اما ایندفعه برای عکاسی عروسی در شهر خاطرهانگیزمون استانبول.از اونجایی که همیشه فکر میکنم همه کارها رو خودم باید انجام بدم، با قرض گرفتن یک دوربین حرفهای عکاسی و بردن تاج و لباس عروس و کت
چند سال پيش بود، فكر كنم سال ۸۷يا ۸۸. با برادرم عازم استانبول بوديم، پروازمون پگاسوس بود و هواپيماى خيلى نويى ما رو به مقصد ميرسوند. دوستى هموطن داشتيم ساكن استانبول به اسم سعید كه خيلى هم رودربايستى داشتيم باهاش و به رسم ادب از تهران
برای شام رفته بودیم یکی از رستورانهای خیابون استقلال با دو تا از دوستامون و حماقت کردیم و قبل از اینکه برسیم سر قرارمون، دل و به دریا زدیم و صدفهای خیابونی رو گفتیم تست کنیم. برای شام هم انواع و اقسام خوارکیها و نوشیدنیها
سال 1397 بود با همسرم به استانبول رفتیم. چندمین سفرمان بود و نیازی به تور و راهنما و ... نداشتیم. هتل رزرو شده که در منطقه شیشلی استانبول بود مورد استفاده تورهای ایرانی هم بود و در ترانسفر فرودگاهی هتل چند مسافر که با تور
چندسال پیش سفری 3 روزه همراه با همسر و 2تا از دوستان به استانبول داشتیم. بر خلاف همیشه که از اتوبوس و مترو استفاده میکردیم به دلیل اینکه تعدادمون برای گرفتن تاکسی مناسب و مقرون به صرفه بود قرار گذاشتیم تا از تاکسی استفاده کنیم.
این خاطره مربوط به یکی دیگر از سفرهای من و همسرجان به استانبول میشود، در فرودگاه استانبول موقع کنترل پاسپورت همسرم مامور مربوطه عکس پاسپورت رو با دقت نگاه کرد و بعد از چندین بار چک کردن اونو به یکی دیگه از همکاراش هم نشون
برای ماموریت کاری چند روزی در استانبول بودیم. جلسات از صبح تا غروب در هتل محل اقامتمان برگزار میشد و فرصت خارج شدن از هتل و بازدید شهر را نداشتیم. بالاخره شب آخر فرصت شد که به میدان تکسیم برویم و سوغاتی بخریم و شام
روز آخر سفر پس از گشت و گذار در منطقه سلطان احمد نگاهی به ساعت انداختیم و متوجه شدیم ۲۰ دقیقه وقت داریم خودمون رو به هتل برسونیم چرا که قرار بود ساعت ۶ ترانسفر تور دنبالمون بیاد. پس با مترو خودمون رو به ایستگاه
از سالها قبل علاقه زیادی به مسافرت خارجی داشتم. وقتی ازدواج کردم به شوهرم گفتم که در اولین موقعیت مناسب دوست دارم مسافرت خارجی بریم. تا چندسال بعد از ازدواج به خاطر شرایط مالی امکانش نبود تا اینکه خردادماه سال 91 بالاخره شرایط مهیا شد
من کلا آدم فراموش کارو حواس پرتی هستم و خیلی وقتا برای فراموش نکردن خیلی چیزا برای خودم یادداشتهای روزانه دارم. توی سفرم به استانبول کلا فراموشی و حواس پرتی زیاد داشتم، یکی از اتفاقاتی که برام افتاد این بود که توی فروشگاه ال سی
توی هتل چراغان استانبول یک جلسه داشتم. پس از اتمام جلسه دیدم یک خانم سانتی مانتال داره بلند بلند فارسی غر میزنه و به ترکها توهین میکنه. ازش پرسیدم چی شده خانم دید ایرانی هستم کلی ذوق کرد گفت هتل به این گرونی توالتش یک
من و دخترخاله ام قراربود باهم بریم یکی از بازارای محلی استانبول و بعد سر یه ساعتی شوهرش زنگ بزنه تا ما راس ساعت مشخص بریم ایستگاه اتوبوس تا همگی باهم بریم خیابون تکسیم استانبول. ما کمی توی بازار دیر کرده بودیم برای همین تا بخوایم
چند روزی به عید سال ۹۵ مانده است و من و همسرجان تصمیم گرفته ایم استانبول مقصد سفر نوروزیمان باشد تا با یک تیر دو نشان زده باشیم، خریدهای عروسی و گشت و گذار نوروزی. صبح روز ۲۶ اسفند قدم به خاک پاک استانبول گذاشتیم
قبل از ظهر یکی از روزهای تابستان سال 89 بود. من و همسرم بعد از صرف صبحانه در هتلی در منطقه فندیک زاده استانبول، برای گشت و دیدن سوراخ سنبه های استانبول ،پیاده به محله فاتح رفته بودیم. تو یکی از کوچه های فرعی، ساختمان
موقعیت: استانبول روز آخر سفر ما به استانبول بوده و ما تصمیم گرفتیم ایاصوفیه رو ببینیم. با پرس وجو از رسپشن هتل متوجه شدیم چجوری باید با تاکسی بریم. بالاخره بعد چونه زدن سر قیمت با چند تا تاکسی مختلف یکیشون قبول کرد با 20لیر مارو تا
تابستان گرم سال 85، اولین سفر زمینیِ من و همسرم به استانبول بود. آفتاب تازه داشت غروب می کرد که به هتلمان در منطقه آکسارای رسیدیم. اتاق را تحویل گرفتیم و کمی استراحت کردیم. هیچ اطلاعاتی در مورد استانبول نداشتم. چون دو روز بیشتر در