این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
اولین سفر ما با دوستانمون حسابی خاطره انگیز بود هم خاطرات خوش داشت هم خاطرات بد. اما بدترین قسمت این سفر روز آخر بود که رفتیم ساحل و تصمیم گرفتیم جت اسکی سوار بشیم.
چهار زوج بودیم و هر زوج یک جت اسکی کرایه کرد و زدیم به دل دریا...
هر کدام به سمتی رفتیم و حسابی داشتیم لذت میبردیم تا اینکه یکی از دوستانمون رو دیدم که با سرعت داره بهمون نزدیک میشه. فکر میکردم شوهرم اونا رو میبینه ولی بعداً متوجه شدم بر اثر پاشیدن آب به صورتمون شوهرم دید خوبی نداشته، ولی شوهر دوستم از قصد دوست داشته از کنار هم رد بشیم. خلاصه به فاصله خیلی کمی از هم که رسیدیم و شاید ۲ ثانیه بعد شاخ به شاخ میشدیم جیغ زدم الان میخوریم به هم... و شوهرم تازه متوجه شد و سریع فرمون رو چرخوند و از یک تصادف وحشتناک جلوگیری کرد، ولی خطر کامل رفع نشد و کنارههای دو جت اسکی بهم برخورد کرد و اون جت اسکی چپ کرد.
خوشبختانه جلیقه نجات بهترین وسیله در این مواقع است، شوهرم پرید داخل آب و جت اسکی رو نگه داشت که تعادلش برقرار بشه و بتونن سوار بشن. دوستم بنده خدا از فاصلهشون با ساحل خبر نداشت و استرس باعث شده بود مدام بگه چرا پاهام به زمین نمیرسه پامو صاف کنین برسه به زمین! که شوهرش زود سوار جت اسکیش کرد. وقتی برگشتیم ساحل متوجه شدیم پای دوستم درد میکنه. بنده خدا درد رو تحمل کرد تا برگشتیم شهرمون رفت دکتر و فهمید تاندوم پاش آسیب دیده.
از اون روز به بعد دیگه حاضر نیستم جت اسکی سوار بشم.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: عشق سفر