ما خانواده سفر دوست و همیشه در کمین سفر کردنیم. غنیمت جنگی در یک ماه پُرکار، برای ما فقط زمانه... با بدست آوردن کوچکترین فراغت، هوای سفرکردن به کَله ی همه ی ما میزنه و به سوی جاده ها می تازیم. با برگشتن از هر
برای یک سفر کاری دو روزه بلیط پرواز رفت و برگشت تهران به اردبیل را با خط هوایی ماهان گرفتم. هواپیما بدون تاخیر پرواز کرد. در حین پرواز پذیرایی انجام شد که اتفاقا بسته بندی جالبی هم داشت. پذیرایی ماهان بعد از جمع آوری زباله ها توسط
سال 1378 بود و ساکن دبی بودیم. قرار شد اوایل تابستان برای دیدار خانواده بریم ایران. من کار بانکی داشتم و حدس میزدم یک هفته طول بکشه. خانم و پسرم را فرستادم تهران تا خودم بعدا بهشون ملحق بشم. فردای همان روز ساعت 8 از بانک
آبان ۱۴۰۰ برای اولین بار به قشم سفر کردم. قبل از آن به جزیرهی کیش چندین بار رفته بودم اما در انتظار دیدن جزیرهی عجایب جنوب یعنی قشم بودم و از زمانی که پا به این جزیره گذاشتم دلم نمیخواست که ترکش کنم. هر بخشی
یکی از جاذبه های گردشگری شهر تهران پارک گیاه شناسی است. حتما در یکی از روزهای فصل پاییز به این پارک سر بزنید. منظره زیبای انارهای شکسته شده روی شاخه های درخت ها و بلوط های ریخته شده پای درختان. بلوط از جاذبه های این
درود بر شما اولین باری که به جزیره شگفت انگیز هرمز سفر کردم همراه با یکی از دوستانم بود که واقعایه دیوونه به تمام معنا بود.جاتون خالی بعد از ظهر رسیدیم هرمز و سریع و دوان دوان رفتیم که غروب رویایی خورشید رو از پشت کوه
تقریبا ۴ سال پیش در اطراف یکی از شهرستان ها تو روستایی اجرای پروژه ساختمان دهیاری رو به عهده داشتیم. هفته ای یکی دو بار از تهران با ماشین شخصی باید به پروژه سر میزدم. روستا جاده ی عجیب و غریبی داشت. تو یکی از پیچ و تابای
چند سال پیش که بازار ارز شدیدا امنیتی شده بود، صرافی ها بسته بودن و دلال ها را میگرفتند، مجبور شدم بخاطر سفری که در پیش داشتم برای خرید ارز به خیابان فردوسی بروم. از میدان فردوسی وارد خیابان فردوسی شدم و از چند نفری
اوایل خردادماه سال 97، روز آخر سفرمون توی کیش بعد از صرف صبحانه هتل قرار گذاشتیم این چند ساعت باقی مونده تا پرواز برگشت رو بریم و توی جزیره بگردیم و برگردیم ماشین و اتاق رو پس بدیم و به پروازمون که ساعت 13:30 بود
مدتی پیش برای تحویل ملکی به شهر یزد رفته بودم. پس از تحویل ملک تصمیم گرفتم قفل دربهای ورودی را عوض کنم. از یکی از همسایهها سراغ مغازه کلیدسازی را گرفتم که آدرسی در همان نزدیکی به من داد. به مغازه کلیدسازی رفتم و درخواست
با دیدن خاطرات گیتهای فرودگاهی دوستان یاد خاطرهای در گیت بازرسی سالن تشریفات پرواز فرودگاه مهرآباد افتادم، بنده رشته تحصیلیام زمینشناسی و کارشناس منابع آب میباشم. سال 97 بود جهت ماموریت اداری از تهران عازم زاهدان بودم. تعدادی نمونه سنگ از سازمان زمین شناسی ایران
چند سال پیش با تعدادی از دوستان قرار گذاشتیم تا خانوادگی سفری به تبریز داشته باشیم. دو دوست عزیز در آنجا هستند که قرار شد زحمت رزرو هتل و هماهنگی های لازم را کشیده و چند روزی هم زحمت همراهی و راهنمایی جمع را بعهده
در سفر کوتاهی که به خرم آباد زیبا داشتیم، برای پیدا کردن آدرس از روی نقشه، دچار مشکل شده بودیم. چون یکی از خیابونها رو به علت ترکیدگی لوله آب موقتا بسته بودن. برای همین از یک آقای جوانی که در حال عبور از خیابون
تعطیلات نوروز سال 95، بدون برنامه ریزی قبلی و رزرو هتل، یهو تصمیم گرفتیم که بریم اهواز و آبادان و فردا صبحش راه افتادیم. تا اهواز رو یکسره رفتیم و نزدیک های غروب و تو شلوغی های شهر، رسیدیم اهواز و دیدیم ای دل غافل...
در اوایل ایجاد کوی بنادر و منطقه آزاد تجاری چابهار یعنی حدودا سال 1374 یا75 برای اولین مرتبه ماموریت اداری جهت بازدید از چابهار و مناطق اطراف برای اینجانب صادر گردید، مدیر امور چابهار از دوستان بود و ماشینی با راننده جهت گشت در شهر
با دخترخاله هام تصمیم سفر داشتیم و کدوم مقصد قشنگتر از قشم؟ گوشی دستم بود و قیمت بلیط رو چک میکردم..بعد ساعتها بلیط رو با قیمت مناسب برای 4 نفرمون رزرو کردم...شب راه افتادیم از سنندج به مقصد تهران. چون صبح ساعت 7:15 پرواز داشتیم.صبح
زمانی سفرهای زیاد به دبی داشتم. دوستی دارم که وسواس عجیبی به استفاده از وسایل بهداشتی اصل دارد. تماس گرفت و درخواست کرد که در زمان برگشت از فری شاپ فرودگاه دبی چند عدد صابون، شامپو و خمیردندان برایش خریده و بیاورم. تهران که رسیدم سفارشش
این خاطره مال حدود 30 سال پیشه. تازه ازدواج کرده بودم و اولین سفری بود که همراه با همسرم به اصفهان میرفتیم. سراغ بریونی خوب را گرفتیم. گفتند داخل بازار، نزدیک سبزه میدون یک بریونی هست که خیلی خوب و معروفه. پرسون پرسون رفتیم و
پائیز 97 سفری به شمال داشتیم و در شهر زیبا و پر آرامش شیرود سه روز موندیم. هوا خیلی خنک و مطبوع بود. چند وقتی بود بد هوس کله پاچه کرده بودم و با تمایل خانواده قرار شد بریم یه جا بخوریم. صبح ساعت 7 صبح
به نام خدا روز آخر سفر ما به جزیره ی کیش بود. ما ساعت دوازده ظهر اتاقمون رو تحویل دادیم و چمدانهامون رو هم به قسمت امانات هتل سپردیم. تصمیم گرفتیم که باقی زمانمون رو در پارک ساحلی سیمرغ بگذرونیم. پرواز ما ساعت ده و نیم شب