پائیز 97 سفری به شمال داشتیم و در شهر زیبا و پر آرامش شیرود سه روز موندیم. هوا خیلی خنک و مطبوع بود. چند وقتی بود بد هوس کله پاچه کرده بودم و با تمایل خانواده قرار شد بریم یه جا بخوریم. صبح ساعت 7 صبح
ابتدای جوانی دوستی داشتیم که دانشگاه نوشهر درس میخوند و همونجا یه خونهی حیاطدار نسبتا بزرگ و قديمی اجاره کرده بود که یک بار با چندتا از دوستام رفتیم بهش سر بزنیم.اگه خاطرتون باشه تعریف کردم که یه دوست ترسو هم داشتم و دارم به
حدود ده سال پیش برای یک کار اداری به آمل رفته بودم. صبح زود نمونههای خون را از چند گاو نژاد سیمنتال در یک گاوداری در اطراف آمل گرفته بودم و تا ظهر باید به یک آزمایشگاهی در کرج میرسوندم. مجبور شدم با سواریهای شخصی
اولین سفر ما با دوستانمون حسابی خاطره انگیز بود هم خاطرات خوش داشت هم خاطرات بد. اما بدترین قسمت این سفر روز آخر بود که رفتیم ساحل و تصمیم گرفتیم جت اسکی سوار بشیم. چهار زوج بودیم و هر زوج یک جت اسکی کرایه کرد و
ما سفری۵ روزه زمینی از مشهد به استان مازندران داشتیم. جاهای مختلفی مثل ابگرم رامسر و جواهرده، چالوس، جنگل سی سنگان، کلاردشت، نمک ابرود و... رفتیم. هتل محل اقامتمان هتلی در چالوس بود یک روز تصمیم گرفتیم به استخر هتل بریم. ما دو خواهر و
تابستان 93 یکی از تابستانهای خیلی گرم تهران بود و در شهریورماه با وجود اینکه هوا معمولا خنکتر میشود، اما هوای تهران همچنان گرم و غیرقابل تحمل بود. ما برای فرار از این گرمای کشنده تصمیم گرفتیم چند روزی به روستا سنگسرا نوشهر سفر کنیم.
اوايلِ دوران نامزديم بود، جوان بودم و كله داغ ! که يك شبِ زمستانى که تلفنی با همسرم حرف میزدم گفت دلم گرفته و هوس شمال كردم، من هم براى خوشحال کردنش و تغییر حال و هواش گفتم فردا ٦ صبح میام دنبالت و تا
سال 95 از طرف مدرسه اردو رفته بودیم رامسر. روز دوم با تله کابین رفتیم بام رامسر . اونایی که رفتن قطعا میدونن اونجا یک زیپ لاین هم داره. ما رفتیم بالا که سوار زیپ لاین بشیم دیدیم مسئولش نیست. یهو به فکرمون زد خب مگه
چند وقتی بود کلاس زبان میرفتم و خیلی تو جو فرو رفته بودم و هرجا که توریست میدیدم رخ عقاب میگرفتمو میرفتم باهاش صحبت میکردم.دست و پا شکسته بود اما خب مهم این بود که منظورمو میرسوندم حالا چه با صحبت چه با اشاره دست