این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
دبی بودم و میهمانی از ایران داشتم و برای استقبالش به فرودگاه رفته بودم. از پشت دیواره شیشهای در سالن فرودگاه، مسافرینی که از قسمت کنترل ویزا و گذرنامه رد میشدند تا برای برداشت وسایلشان به سالن بعدی بروند دیده میشدند. بعضی از مسافرین با جعبههایی در دست از قسمت کنترل گذرنامه خارج میشدند که نشان از همراه داشتن شیرینی یا سوغاتی مانند آن برای دوستان و اقوام ساکن دبی داشت.
همه به قسمت خروجی کنترل گذرنامه چشم دوخته بودند تا از ورود مسافرشان مطمئن شده و بعضا برایش دست تکان میدادند.
ناگهان مرد چاقی با یک هندوانه بزرگ که دو دستی آنرا بغل کرده بود و ظاهرا بعنوان سوغات به دبی آورده بود از قسمت کنترل گذرنامه رد شد و با دیدن آن صدای خنده از جمعیت استقبالکننده بلند شد. نحوه راه رفتم آن مرد چاق در وسط سالن فرودگاه با یک هندوانه بزرگ که آنرا با دو دست روی شکمش نگه داشته بود و تجسم همراه بردن هندوانه داخل پرواز و جای دادن آن در قسمت بار کابین و ... باعث شده بود تا اکثر کسانی که برای استقبال از مسافر خود در سالن انتظار ایستاده بودند با خنده آن مرد را به هم نشان دهند.
نویسنده: حمیدرضا فتح العلومی