کاکو بیا سر کار

3.5
از 4 رای
کاکو بیا سر کار
آموزش نوشتن خاطره سفر
31 خرداد 1399 10:30
3
513

یه سفر علمی تفریحی 4 روزه به شیراز رفته بودم. صبح‌ها کنگره می‌رفتم و عصرها ها برای دیدن جاذبه‌های شیراز برنامه‌ریزی کرده بودیم. همون ساعت‌های ظهر و بعد ناهار بود که به باغ دلگشا رفتیم. توی باغ مشغول قدم زدن بودیم که یهو پاشنه کفش من که البته بلند هم بود، شکست. چشمتون روز بد نبینه که من لنگ لنگان چطوری راه می‌رفتم .

با دوستم مشورت کردم و تصمیم گرفتیم که کفاشی پیدا کنیم و بدیم که کفش رو درست کنه، با پرس و جو خودمون رو به کفاشی رسوندیم، حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود و مغازه بسته بود.

گفتیم خوب دیگه حتما تا ساعت 4 باز می‌شه ولی ای دل غافل ...

من اصلا نمی‌دونستم که هموطن‌های شیرازیمون زود خسته می‌شن و خیلی به استراحت نیاز دارند .

دررونم فریاد میزدم " کاکو بیا سر کار"

تصور کنید ساعت 5 بود که کفاش‌باشی با ریلکسی هر چه تمام تر کرکره مغازه رو بالا میداد.

 

نویسنده: منصوره اسکندری

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر