در آرزوی سالاد اولویه!

3.2
از 4 رای
در آرزوی سالاد اولویه!

در تیرماه سال 1398 بود که راهی تنگ رغز شدیم. پیمایش تنگ رغز مسیر چالشی از بالای دره به سمت پایین بود که فقط باید می‌رفتی و درون ده‌ها حوضچه‌ آب می‌پریدی و راه برگشتی نبود. بعد از فراز و فرودهای طولانی بالاخره‌ نقطه‌ای را برای ناهار پیدا کردیم. حسابی گرسنه بودیم و با ذوق کوله‌های دره‌نوردی را باز کردیم. دلمان را صابون زده بودیم برای خوردن غذاها. اما با صحنه غم‌انگیزی روبرو شدیم. متاسفانه وسایل درون کوله را درست درون کیسه‌های پلاستیکی پک نکرده بودیم و آب به درون آنها نفوذ کرده بود. سالاداولیه‌ها درون کیسه‌ها جاری شده بودند، تنقلاتی که درون بطری ریخته بودیم در آب شناور بودند و نان‌ها وارفته و متلاشی. این وسط هم پاور بانک بیچاره از آب گرفتگی خفه شده و باد کرده بود و هدلایت چشمک زنان کمک می‌طلبید!

اما گرسنگی مجال نداد. شروع کردیم با قاشق سالاد اولویه‌ها را جمع کردیم تا اندازه کف دستی برای شش آدم بزرگ شود. نان‌ها را جلوی آفتاب گذاشتیم تا خشک شود و تنقلات را با طعم آب رودخانه نوش جان کردیم. اما پرش‌ها و آب بازی‌های چند ساعته و طولانی انرژی زیادی از ما گرفته بود و حسابی گرسنه بودیم. پس سراغ بیسکوییت‌ها رفتیم که حالا مثل پوره سیب زمینی شده بودند و ته آنها را هم درآوردیم. خلاصه اینکه با نیم نگاهی به بقیه همسفران متوجه شدیم مشکل همگانی است و خیری از آنها هم به ما نمی‎رسد. تا به حال این قدر دلم برای سالاد اولویه درست و حسابی تنگ نشده بود! اما خوشحالم دوستانی کنارم داشتم که بدون غر زدن و گله و شکایت هر چه که بود را با خنده با هم شریک شدیم.

#دهمین_تولد_لست_سکند

 

نویسنده: ویدا مهین پو

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر