این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
برای شام رفته بودیم یکی از رستورانهای خیابون استقلال با دو تا از دوستامون و حماقت کردیم و قبل از اینکه برسیم سر قرارمون، دل و به دریا زدیم و صدفهای خیابونی رو گفتیم تست کنیم. برای شام هم انواع و اقسام خوارکیها و نوشیدنیها رو خوردیم، خلاصه حسابی آب و روغن قاطی کردیم.
برای برگشت به هتلمون که در نزدیکی پاساژ جواهر بود چون دیروقت بود و حالمون هم خوب نبود گفتیم از میدون تقسیم تاکسی بگیریم، طرف ساعت 11 شب بود که یه تاکسی گرفتیم و مسیر هم در حد کمتر از 10 دقیقه راه بود. طبق عادت توی موبایل نقشه رو آماده کرده بودم که حواسم باشه از چه راهی میره. راننده تاکسی یه نگاه عجیبی بهمون کرد و راه افتاد. همون اولش دور زد و رفت به سمت مسیر مخالف مسیر هتل. من شروع کردم باهاش حرف زدن که چرا اینوری میری و اونهم جوابی نمیداد که پیچید سر یه کوچه تاریک.
ترمز دستی و کشید و از ماشین پیاده شد و راه افتاد به سمت درب کمک راننده و تو همین حال یه نفر دیگه درشت اندام درب راننده رو باز کرد و نشست جای راننده تاکسی و خودش نشست اونور.
منو میگی، سنگکوب کردم، اصلا زبونم بند اومد.
خانومم که حالش اصلا خوب نبود و متوجه اتفاقاتی که داشت میفتاد نبود.
از من حرف زدن و سوال کردن و از اونها جواب ندادن، همینطوری هم میدیدم توی نقشه داریم دور و دورتر میشم، خلاصه دیگه کم کم از ترس داشتم صدامو هی بالاتر میبردم و اون 2 نفر هم اصلا هیچ جوابی نمیدادن بهم که توی همین اوضاع، گلاب به روتورن خانم بنده حالش دیگه حسابی بد شده بود هر چی خورده رو بالا آورد رو سر و کله این 2 نفر و داشبورد تاکسی.
راننده و کناریش که شوکه شده بودن ماشین و زدن کنار اتوبان و ما پیاده شدیم. همه اینهایی که گفتم در کمتر از 5 دقیقه اتفاق افتاده بود، خلاصه ازم 150لیر به زور گرفتن به بهونه اینکه ماشین و باید ببریم کارواش و مارو ول کردن و رفتن. سریع یه تاکسی دیگه گرفتم و در عرض کمتر از 10دقیقه رسیدیم هتل.
البته احتمال آدم ربایی شاید خیلی زیاد نبود و میخواستن ببرین ما رو دور شهر بچرخونن و 100 150 دلاری پیاده مون کنن ولی خوب حس و حالی که داشتم بابت اینکه یه نفر اومد جای راننده نشست و اینکه حال خودمم هم خیلی خوب نبود و باعث شد که واقعا بترسم.
ولی به خیر گذشت.
این تاکسیهای استانبول بزرگترین چالش این شهر دوست داشتنی هستن.
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: مهدی